انتخاب برگه

تَله موش – محمد کشاورز

تَله موش – محمد کشاورز

 تَله موش

محمد کشاورز

خبرمرگش، خبر باورنکردنی مرگش برق‌آسا و هم‌زمان رسید به چهار گوشه‌ی جهان. مثل شوت شدن ناگهانی توپی از میانه‌ی میدان به گوشه دروازه حریف. ضربه‌ای برای رساندن تیمی‌گمنام به قهرمانی جام جهانی. هم‌زمان می‌شد دید و شنید که چطور میلیون‌ها، صدها میلیون و شاید میلیاردها تن بی‌هوا نیم‌خیز می‌شوند و هورا می‌کشند. مردی که از مردنش حرف می‌زنیم، گویا رئیس کشوری است به اسم ماریانا. کشوری که انگار نه جزیره‌ای کوچک در نقطه‌ای از اقیانوس آرام که خانه‌ای یا خیابانی است همسایه با همه‌ی مردم دنیا. و آن قدر نزدیک که صدای شلیک توپ و تفنگ و بوی باروت آن همه جای جهان، در هر خانه و خیابان و اداره‌ای شنیده می‌شود. بهداشت جهانی خبر از گسترش بیماری‌های تنفسی در همه جای دنیا به علت انفجار بی‌شمار و بی‌وقفه گلوله‌های جنگی در جنگ جزیره می‌دهند. حتی دیده‌ام که مردم معمولی گاه انگشت اشاره‌شان را دراز می‌کنند رو به تلویزیون و می‌گویند همه‌اش از همین جنگ لعنتی است. جوری که نه انگار جنگ در جزیره‌ای دوردست، در اقیانوس آرام، که در دو قدمی‌شان در تلویزیون گوشه‌ی خانه‌شان جریان دارد. خبر جنگ و کشمکش‌های داخلی‌اش سرخط هر روزِ اخبار جهان است. خبرهاش مدام از سایت‌های مختلف خبری یا هزاران کانال تلویزیون ماهواره در پنج قاره‌ی جهان پخش می‌شوند. بعضی به طنز می‌گویند یا توی شبکه‌های اجتماعی می‌نویسند که ماریانا درست شده ‌یا درستش کرده‌اند برای تولید اخبار. یا اینکه ‌یک وجب جزیره چطور در هر روز این همه تلفات جنگ و ترور دارد؟ چطور این همه گروه‌های متخاصم و فرقه‌های جور واجور در هم می‌لولند و همدیگر را لت‌وپار می‌کنند؟ چطور جزیره‌ای که ما روی نقشه زمین به ‌اندازه‌ یک پشت ناخن میان آبی بی‌کران اقیانوس آرام می‌بینمش با آن همه انفجار و بمباران متلاشی و غرق نمی‌شود؟ اخبارش آن‌قدر ضد و نقیض و عجیب وغریب است که خیلی‌ها شک کرده‌اند. به موجودیت آن شک کرده‌اند. می‌گویند ممکن است مکانی مجازی باشد. از همین‌هایی که توی فیلم‌های علمی‌تخیلی یا بازی‌های خشن رایانه‌ای درست می‌کنند. یا اصلااً جایی است گیرم حقیقی، جایی که در توافقی نانوشته بین همه‌ی مردم دنیا،  بشود همه‌ی مصایب متصور علیه آدمیزاد را به آن‌جا منتقل کرد. تا بتوان نشست و با خیال راحت از دور تماشایش کرد. زنم  معتقد است همه ماجرا یک تله تأتر تلویزیونی بیشتر نیست.

می‌گویم تو هم مثل بعضی‌ها همه چیز را به شوخی گرفته‌ای.

می‌گوید بعد از هرخبری که از جنگ جزیره پخش میشه به نمای آخر دقت کن!…

متن کامل این داستان کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال اول – شماره اول – مهر 1396) منتشر شده است.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب