انتخاب برگه

چفتِ پشتِ آبی _ دوروتی پارکر (1967 تا 1893) _ ترجمه: رزا جمالی

چفتِ پشتِ آبی _ دوروتی پارکر (1967 تا 1893) _  ترجمه: رزا جمالی

 

اوه، هر جایی آقای راننده، هر جایی. فرقی نمی‌کنه. فقط ادامه بده.

بهتره که اینجا تو تاکسی باشم تا اینکه راه برم. اصلاً خوب نیست که سعی کنم راه برم. همیشه کسی تو جمعیت هست که شبیه اون باشه. یه کسی با شونه‌های آویزون و کلاهِ کجش و من فکر می‌کنم خودشه. فکر می‌کنم برگشته، قلبم تو آبِ داغه و ساختمونا بالای سرم تاب می‌خورن و خم می‌شن. نه، بهتره که همین جا باشم؛ اما کاش راننده تندتر بره. اون‌قدر تند که آدم‌هایی که دارن راه ممی‌رن به یه هالهٔ خاکستری بدل بشن و هیچ کلاهِ کج و شونهٔ آویزونی نبینم. خیلی بده که این‌جوری تو ترافیک گیر کردیم. آدما خیلی یواش می‌رن، واضحن و همیشه ممکنه بعدی… نه! نمی‌تونه باشه. می‌دونم؛ البته می‌دونم؛ اما ممکنه. ممکنه.

متن کامل این داستان کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال دوم – شماره هفتم– بهار 1398) منتشر شده است.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب