انتخاب برگه

بررسی ساختار و تحلیل طنز در داستان‌­های ایرج پزشک­زاد ـ صفورا سلمانیان

بررسی ساختار و تحلیل طنز در داستان‌­های ایرج پزشک­زاد ـ صفورا سلمانیان

بررسی ساختار و تحلیل طنز در داستان­‌های ایرج پزشک­زاد

صفورا سلمانیان

این متن در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال چهارم – شماره پانزدهم–  بهار ۱۴۰۰) منتشر شده است.

چکیده:

انتقاد غیرمستقیم از فسادها، معضلات و مشکلات جامعه با بیان و زبانی طنزآمیز، به‌قصد اصلاح آن­ها طنز است. ایرج پزشک­زاد نویسنده و طنزپرداز معاصر، در داستان­ها و رمان­های طنزآمیز خود، به انتقاد از معضلات جامعه می‌پردازد. او تصویر روشنی از فسادها و بیماری­های جامعۀ زمان نگارش داستان­هایش ارائه می­دهد. داستان­های او از نظر پرداختن به هزل از نوع طنزهای خصوصی و از نظر داشتن شخصیت­های بیمار روحی‌روانی و عقلانی و سیر در توهمات، از نوع طنزهای منیپوسی به‌شمار می­آید.

مقاله­ی حاضر به تعریف طنز، انواع طنز و بررسی ساختار طنز در داستان­ها و رمان­های پزشک­زاد می­پردازد.

کلید واژه: ایرج پزشک­زاد، طنز، طنز منیپوسی

ایرج پزشک­زاد (1306)

ایرج پزشک­زاد در سال (1306) هـ.ش. با اصلیت بهبهانی، در تهران متولد شد. او تحصیلات خود را تا دیپلم در تهران گذراند. بهواسطۀ تعلیم خصوصی زبان فرانسه مقارن با پایان تحصیلات متوسطه، تعداد زیادی داستان کوتاه از زبان فرانسه ترجمه کرده و در مطبوعات به‌چاپ رسانده بود. اما نویسندگی حرفه­ای را از اوایل دهۀ (30) با نوشتن داستان­های کوتاه برای مجلات و ترجمۀ آثار ولتر، مولیر و چند رمان تاریخی آغاز کرد. از آن پس «با نام مستعار ا.پ.آشنا در روزنامه­های فردوسی، جهان، علم، جامعه و اطلاعات جوانان مطلب می‌نوشت»(اصلانی، 1385: 20). در سال (1325)  برای ادامۀ تحصیل در رشتۀ حقوق به فرانسه رفت. پس از بازگشت به ایران به مدت پنج‌سال در دادگستری مشغول به کار شد. پس از آن به‌خدمت در وزارت خارجه ادامه داد و آخرین سمتش مدیرکل روابط فرهنگی بود. از سال (1334) به مدت چهار سال قطعاتی طنزآمیز با عنوان «آسمون ریسمون» در مجلۀ فردوسی می­نوشت. در این میان از شغل قضاوت به دیپلماسی روی آورد و از سال (1339)  مأموریت­های دیپلماتیک، او را به شهرهای وین، پراگ، ژنو و الجزایر کشاند. پس از انقلاب اسلامی، به خارج از کشور مهاجرت کرد و در آنجا به نویسندگی خود ادامه داد. در حال حاضر او در کشور فرانسه زندگی می­کند. در آثار خویش ضمن طنزپردازی، نگاهی ترقی­خواهانه به مسائل اجتماعی داشته است. (ر.ک، شریفی، 1388: 356).

کتاب­های تاریخی و انتقادی او عبارت‌اند از: مروری در تاریخ انقلاب فرانسه، مروری در تاریخ انقلاب روسیه، مروری در ایران انقلاب مشروطیت در ایران (یک‌صدمین سالگرد 1385)، طنز فاخر سعدی.

داسـتان­هایش عبارت‌اند از: رمان حاج مم­جعفر در پاریـس (1333)، رمان ماشاءالله­خان در دربار هارون­الرشید (1354)، مجموعه داستانی بوبول (1338)، مجموعه داستانی آسمون و ریسمون(1343)، رمان دایی­جان ناپلئون (1351)، حافظ ناشنیده پند «رمان و زندگی­نامۀ محمد گل­اندام»، خانوادۀ نیک­اختر (1379)، گلگشت خاطرات «خود زندگی­نامه» (1387).

نمایش­نامه­های او عبارت‌اند از: ادب مرد به ز دولت اوست، تحریر شد (1352 یا 1353)، پسر حاجی باباجان (1378 لس­آنجلس)، شهر فرنگ از همه رنگ (1372 لندن).

تعریف طنز و انواع آن:

در اصطلاح ادبی، طنـز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته می­شود که اشـتباهات یا جنبه­های نامطلوب رفتار بشری، فسادهای اجتماعی، سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را به‌شیوه­ای خنده­دار به چالش می‌کشد. با توجه به ساختار طنز، طنز را می­توان به سه‌گونه تقسیم کرد:

  1. طنز زبانی- کلامی: در این طنز، طنزنویسان بیشتر به جنبۀ زبانی و بیانی زبان طنز توجه دارند­. آن­ها بدین منظور از انواع صنایع زبانی، بیانی، بدیعی، بازی­های زبانی، هنجارشکنی­ها، هنجارگریزی­ها، استفاده از زبان محاوره­ای، گزینش کلمات و کاربرد ارسال­المثل و ضرب­المثل بهره می‌جویند. در ضمن «طنز بیانی مربوط به‌شیوۀ خطابی طعنه­آمیز و شوخ­طبعانه­ای است که در آن هرچه لفظاً گفته می­شود، مخالف نیت گوینده است» (خزائل، 1384: 4/ 2959 ؛ هم­چنین نک، کادن، 1380: 207).

بنابراین طنز کلامی اغلب با اغراق یا تخفیف همراه است. این نوع طنز را می­توان از منظر زبان­شناسی نقد کرد. از این دیدگاه طنز، گونه­ای از کاربرد زبان ادبی است که پایۀ اصلی آفرینش آن را برجسته­سازی از دو طریق هنجارگریزی و قاعده­افزایی تشکیل می­دهد. از این بُعد، مختصۀ ممیزۀ این شکل از کاربرد زبان ادب را می‌توان در سه بُعد وجه ارجاعی طنز، واقعیت­گریزی طنز و تأثیرگذاری «خوشایندی و ناخوشایندی» بررسی نمود. به­عبارت دیگر طنز را به واقعیتی در جهان خارج ارجاع می­دهد و در این ارجاع خود از ابزارهای بزرگ‌نمایی و کوچـک­نمایی واقعـیت­ها بهره می­گیرد. حال اگر واقعیت انتخاب شده از جهان خارج تلخ باشد و واکنش در برابر آن، به‌نوعی احساس رضایت از مضحک بودن چنین واکنشی در مخاطب بینجامد؛ طنز پدید می­آید. (ر.ک. صفوی، 1384: 16). لازم به ذکر است که طنز کلامی و زبانی، قابل‌ترجمه نیست و به‌شدت از ترجمه می­گریزد. سرعت و ایجاز در نکته­سنجی و بازی­های زبانی در طنز زبانی، ممکن است در زبان دیگر، خسته­کننده و ملالت­بار باشد.

نکتۀ دیگر اینکه، یک‌طنزنویس مسئول و مصلح، طنزپردازی است که نقد و انتقاد خود را در  پوششی از شوخی و مطایبه برای قبول و پذیرش قرار می‌دهد. نظر چرنیشخسکی، محقق روسی، که طنز را بالاترین نقد ادبی می­داند، بر پایۀ همین مسئله است. (ر.ک. آرین­پور، 1373: 37).

2.طنز موقعیت: این‌گونۀ طنز، به موقعیت و حادثه­ای مضحک و خنده­دار بسته است که طنزپرداز آن را بیان می­کند و در طنز خود به کار می­برد. موقعیت خلق شده در داستان، طنزآمیز و خنده­دار است و در عین حال شگـفت­انگیز و غیرمنتـظره، باعث اعجاب مخاطب می­شود و مخاطب در برابر موقعیت ایجاد شده چاره­ای جز خندیدن ندارد. «این غافل­گیری چه از لحاظ عاطفی و چه عقلانی باشد، با یک­دیگر ناسازگارند و نمایانگر همان تضاد میان آنچه منتظریم رخ دهد و آ­نچه در واقع رخ می­دهد، است» ( خزائل، 1384: 4/ 2959). این نوع طنز حاصل تناقض میان واقعیت و حقیقت است. در واقع «روح [این نوع] طنز، در اعماق معماری اثر پنهان است»(مجابی، 1383: 18). کادن معتقد است؛ «طنز موقعیت هنگامی رخ می­دهد که مثلاً کسی به بدبختی کس دیگری از ته دل بخندد در حالی که همان بدبختی، ندانسته بر خود او نیز نازل شود»(کادن، 1380: 207).

3.طنز محتوایی: نام این نوع طنز، به‌معنای آن اشاره دارد و اسم و مسما کاملاً بر یک­دیگر منطبق هستند. طنز محتوایی، محتوای طنزآمیزی دارد و موضوعی که طنزنویس به آن می­پردازد، طنزآمیز است.

دسته­بندی دیگری نیز دربارۀ انواع طنز وجود دارد و می­توان آن را براساس مضامین به انواع مختلفی تقسیم و طبقه­بندی کرد. حسن جوادی در کتاب «تاریخ طنز در ادبیات فارسی» بر این اساس طنز را به چهار دستۀ طنز مذهبی- اخلاقی، سیاسی، ادبی، شخصی تقسیم­ کرده است. (ر.ک. جوادی: 1384: 13).

ام. اچ. آبرامز طنزهای ادبی را به دو نوع کلی تقسیم می‌کند: طنز مستقیم Direct Satire که طنزی است ساده و راوی آن اول شخص است و خود را جار می­زند و وظیفه­اش استخراج و هدایت نظریه­های طنزآمیز است، طنز غیرمستقیم پیچیده Indirect Satire، که شکل روایی دارد و شخصیت‌ها به‌جای گفتار مستقیم، در اعمال و رفتار مضحک، طنز خود را به نمایش می­گذارند. در ساخت این نوع ادبی خواننده مشارکت دارد و به‌بیان شخصیت­ها لحن طنزآمیز می­دهد. (ر.ک. اصلانی، 1385: 161). البته باید توجه داشت که معمولاً طنزهای غیرمستقیم موفق­تر و مؤثرتر هستند.

همچنین می­توان طنز را از نظر شدت تلخی، گزندگی و برندگی به انواع دیگری تقسیم کرد که عبارت‌اند از:

  1. طنز جوونالی «Juvenalian Satire» : این نوع طنز مستقیم مربوط به ادبیات کلاسیک غرب است و برگرفته از نام جوونال طنزنویس مشهور رومی است. زبان طنز جوونالی تلخ، گزنده و عصبی است، در آن تحقیر، تمسخر و بدبینی کاملاً مشهود است. لحنی خطابی دارد و با مبالغه، تصویری چندش­آور از زشتی­های اجتماع زمان نگارش طنز، را به نمایش می­گذارد. در این نوع طنز بدی بر انسان مستولی شده و نیکی در وجودش نایاب می‌شود. (اصلانی، 1385: 150- 149).

  2. طنز سیاه/ کمدی سیاه (Black Humour): نوعی طنز که از مشخصه­های تئاتر پوچی و داستان­های مدرن است. در این طنز بیشتر به جنبه­های بیمارگونه، موحش و هولناک حیات بشری می­پردازد و به تأثیر از فلسفۀ اگزیستانسیالیت وجود عناصر رنج، ترس، دلهره و مرگ در آن مشهود است. در طنزهای سیاه انسان از آنجایی که توان تغییر وضعیت ناگوار خود را ندارد، می­خندد. ( ر.ک. همان: 150).

  3. طنز منیپوسی (Menippean Satire): این نوع طنز غیرمستقیم است و منیپوس از کلبیان یونان آن را ابداع کرد. در این نوع طنز نثر و نظم با هم آغشـته و فیلسـوفان را به تمسـخر می­گیرند. طنز منیپوس ابتدا از هزل منظوم تکامل یافت و پس از اینکه میان­پرده­های منثور به آن افزوده شد؛ شکل روایی به خود گرفت. در این نوع طنز بیش از خود فرد، به حالات و گرایش­های ذهنیش پرداخت می­شود. پرداخت شخصیت­ها و گفته‌های آن­ها اعتراف­گونه است. در آن آدم­ها سخن­گوی اندیشه­های خود هستند. این طنزنویسان حماقت­ها و شرارت­های افراد را نه بیماری­های اجتماعی که بیماری عقلانی می­دانند. شخصیت­های این نوع آثار بیشتر آدم‌هایی فضل­فروش، متعصـب، وسواسی، نوکیسه و بی­دست­وپا هستند که به حرفۀ خود می­پردازند و از مضامین متداول آن تمسخر فلاسفۀ وسواسی یا لافزن است. (همان، 160- 161). برخی از داستان­ها و طنزهای ابوالقاسم پاینده و داستان«دایی­جان ناپلئون» پزشک‌زاد را می­توان جزء این دسته به‌شمار آورد.

  4. طنز هوراسی (Horatian Satire): این طنز از نوع مستقیم است و مربوط به ادبیات کلاسیک غرب و برگرفته از نام هوراس، شاعر طنزپرداز رومی است. این نوع طنز ملایم، مؤدب و تا حد زیادی اغماض­گر است و تا حد امکان از سیاست­مداران انتقاد نمی­کند. خندۀ ناشی از آن بیشتر از سر دل‌سوزی است تا تحقیر و تمسخر. در این نوع طنز انسان ذاتاً موجودی پاک­سرشت و نیک­خواه است، اما بنا به‌دلایلی فطرت پاک خود را به فراموشی سپرده است. موضوعات این نوع طنز متنوع است و معمولا نتیجۀ اخلاقی دارد. درایدن در تبیین تفاوت دو نوع طنز هوراسی و جوونالی می­گوید: «هوراس آهسته‌آهسته راه می­رود و جوونال می­تازد». (همان، 150 و 162).

 بررسی ویژگی سبکی طنزها و داستان­های پزشک­زاد:

شخصـیت­پردازی و تیپ­سازی در آثار پزشک­زاد محکم و استوار است. گفتگوها و محاورات اشخاص داستان، طبیعی و به‌دور از تصنع جریان می­یابد. در کل، داستان­هایش بر پایۀ گفتگو و دیالوگ شکل گرفته است. شخصیت­های اکثر داستان­های پزشک­زاد، شخصیتی بیمارگونه دارند. اشخاص داستانی او از نوع شخصیت دون­کیشوتی هستند. آن­ها دچار بیماری­های روحی- روانی­اند و بیشتر در رؤیا و توهم به‌سر می­برند تا واقعیت. حتی گاهی این توهمات آن­قدر گسترش می­یابند که خود آن افراد، هم آن شخصیت دروغین توهمی را که برای خود ساخته­اند، باور می­کنند. مانند شخصیت «دایی­جان ناپلئون» و «مش قاسم» در رمان «دایی­جان ناپلئون»، یا شخصیت «ماشاءالله­خان» در رمان «ماشاءالله­خان در دربار هارون­الرشید»، یا شخصیت «دایی­جان فانوسقه» در داستان کوتاه «دایی­جان فانوسقه» و … . از این دیدگاه این اشخاص که دچار نوعی بیماری روانی و عقلانی به نام پارانویا هستند، با بعضی از شخصیت­های برخی از داستان­های ابوالقاسم پاینده هم‌خوانی دارند. مانند شخصیت «حماقت­شعار» در داستان «ظلمات عدالت»  ابوالقاسم پاینده که دقیقاً یادآور شخصیت «دایی­جان ناپلئون» است. یا شخصیت «نظر آقا» در داستان «نظر آقا، قهرمان تاریخ». با این وصف طنزهای او را می­توان از نوع طنز منیپوسی دانست.

یکی از عیوب داستان­پردازی پزشک­زاد، تکرار شخصیت­ها در داستان­های گوناگون وی است. تیپ شخصیت مثبت مرد در همه داستان‌ها، مردی است جذاب، خوش‌نیت، چشم­چران و بذله­گو که بار بخش بزرگی از طنز داستان را به دوش می­کشد. اسدالله میرزای «دایی جان ناپلئون» همان شخصیت پور علیزاده را در «ادب مرد به ز دولت اوست» دارد. به همان اندازه خوش­طینت، شوخ­طبع و چشم­چران. حتی طرز فکر و نگاه این دو نفر به دنیا یکسان است. تفاوت­ها تنها در ظاهر است. اسدالله میرزا مجرد است و پورعلیزاده متأهل. اسدالله میرزا نسبتاً مرفه است و پورعلیزاده این­گونه نیست. اما به‌جز ظواهر بقیه کاراکتر یکسان است. شخصیت خان­عمو در «خانواده نیک اختر» نیز تفاوت چندانی با این دو نفر ندارد. فقط اندکی پیرتر به نظر می­رسد. وجه تشابه دیگر آنان ادب­دوستی و شعرشناسی همۀ آنان است. شخصیت خشکه­مقدس و ظاهرالصلاح عمه­خانم در «ادب مرد به ز دولت اوست» همان خانم­بزرگ «خانواده نیک اختر» است. هردو پیرزنانی فضول‌اند که در سنگینی گوش نیز مشترک هستند.

مبنای اکثر رمان­ها و داستان­های پزشک­زاد در تناقض و تضاد هستند. همین تضاد در راستای ایجاد طنز کمک شایانی به طنزپردازی او می­کند. گاهی تضاد و تناقض، تضاد فرهنگی است. مانند رمان «خانوادۀ نیک­اختر» و «حاج مم­جعفر در پاریس» که جزء ادبیات مهاجرت هستند و تضاد میان فرهنگ مهاجرت‌کنندگان و فرهنگ کشور میزبان است. گاهی این تضاد، تضاد ذهنیت امروزی با ذهنیت دنیای کهن است. مانند رمان «ماشاءالله‌خان در دربار هارون­الرشید» که این‌گونه از تضاد در رفتار و گفتار شخصیت ماشاءالله دیده می­شود. (ر.ک، عابدینی، 1369:2/ 104) و گاهی این تضاد ناشی از تناقض میان واقعیت و خیال و توهم است و به بیماری­های شخصیتی و روانی افراد داستان بازمی­گردد. مانند رمان «دایی‌جان ناپلئون» و شخصیت­های دایی­جان ناپلئون و مش­قاسم.

ویژگی دیگر داستان­های او، هزل­پردازی و Pornography  است. در دوران پهلوی به‌خصوص در دهه­های (40) و (50) فساد جنسی در جامعه، بسیار شایع و آشکار شده بود. به‌طوری‌که در رسانه و مطبوعات، با نمایش دادن این‌گونه فیلم­ها و چاپ این نوع داستان­ها که بیشتر در پاورقی مجلات انتشار می­یافت، به‌شیوع هرچه بیشتر این فساد کمک می­کرد. پزشک­زاد به‌بهانۀ انتقاد از فساد، با زبانی استعاری، تنها در حرف و سخن برخی از افراد داستان، به تشریح آن می­پردازد.(ر.ک، اصلانی، 1385: 253). هرچند که حسن عابدینی معتقد است؛ پزشک‌زاد، از معدود هزل­نویسان حرفه­ای است که آثاری به دور از ابتذال­های مطبوعاتی پدید آورده است. در آثار او، این مسائل به‌صورت روشن مطرح نمی­شوند؛ بلکه او با استفاده از صنعت ایهام کلمات، داستان­های هزل­آمیز را می‌آفریند. اوج هزل روزنامه­ای او در «آسمون ریسمون» است.(رک، عابدینی، 1369: 2/ 104- 103). از این نظر می­توان طنزهای او را از نوع طنزهای خصوصی به شمار آورد.

توصیفات دقیق و روشن و توجه به ریزترین و جزئی­ترین مسائل در داستان، به زیبایی صورت گرفته است. توصیف فضاها و حالات و عکس­العمل­های افراد داستان، در برابر واقعه­ای، به‌خوبی شکل گرفته، گویی داستان‌هایش را برای به نمایش درآوردن نوشته است.

تحلیل داستان­های طنزآمیز ایرج پزشک­زاد:

رمان حاج مم­جعفر در پاریس در سال (1333) چاپ شد. این رمان جزء نخسـتین داستان­های او محسوب می­شود. عابدینی معتقد است؛ شخصیت‌پردازی­ها و تیپ­سازی­های او در این رمان، از حد تیپ­سازی­های فکاهی فراتر نمی­رود. (عابدینی، 1369: 2/ 104). این اثر پزشک­زاد، نتیجه­ی طنز سنت­زدگی و فرهنگ کهنه­پرستی و جدال و تضاد فرهنگ میهمان و میزبان، در کشور فرانسه است. حاج مم­جعفر که یک بازاری سـنتی است، برای تفریح به پاریس می­رود و آنجا هم می­خواهد دقیقاً زندگی و فرهنگ سنتی خود را ادامه دهد. تضاد فرهنگی او با فرهنگ میزبان و پافشاری و سماجت حاج­مم­جعفر بر رعایت فرهنگ خود طنز می­آفریند. رفتار او در پاریس یادآور رفتار حاجی واشنگتن، اولین سفیر ایران در امریکا در زمان ناصرالدین شاه است. (بصیر،جدال کهنه و نو )

داستان­های مجموعۀ بوبول و آسمون ریسمون او، اوج هزل­های او هستند. این داستان‌ها به‌طور پراکنده ابتدا طی سال‌های (1333) و (1334) در نشریات تهران چاپ شد و سرانجام در سال ۱۳۳۸ به‌صورت یک کتاب واحد توسط انتشارات نیل منتشر گردید.

داستان­های مجموعۀ بوبول، عبارت‌اند از: بوبول، شوشو جان، رودل کامی، موشی، فرهاد بی­بنیاد، نسل بیچاره، اولین گفتگوی آدم و حوا، انگور، ورزش سوئدی، خاخا، سواد انگلیسی، مرتاض هی، هندی هی، مموش، سبیل منوچ، آخرین آرزو، هدیۀ فرشتگان، آرتیست­بازی، زبان پلوخوری، اسم رمانتیک، ننگ بی‌پولی، لولو عینکی، بخارات و مضرات. داستان شوشو جان در این مجموعه، دربارۀ به مهمانی رفتن منوچهر و ژاکلین و شخص راوی است که به منزل یکی از دوستان­شان «ابوالحسن­خان» می­روند. میزبان برای سرگرم کردن مهمانان، به تعریف از استعداد و هوش سرشار فرزندانش می­پردازد و از دو فرزندش، کامی­جون و شوشو جان، می­خواهد که هنرنمایی کنند. تناقض میان توصیف و با استعداد نشان دادن دو شخصیت بچۀ داستان با عمل و رفتار بچه­ها طنزآفرین است و یادآور داستان بچه­های باتربیت از ابوالقاسم حالت است.­

رمان ماشاءالله­خان در دربار هارون­الرشید که در سال (1354) چاپ شد. ابتدا در سـال (1337) در پاورقی مجله­ی جوانان و در سال (1350)  در مجلۀ فردوسی انتشار یافت. در این داستان، ماشاءالله­خان نگهبان خیالباف بانک، به سفر زمانی می­رود. او قرن­ها به عقب برمی­گردد. یعنی از قرن 14 هجری­شمسی به قرن دوم هجری­شمسی می‌رود و در فضای دربار خلفای عباسی قرار می­گیرد تا با استفاده از تضاد ذهنیت امروزی با دنیای کهن، خواننده را به خنده بیاندازد. (ر.ک،عابدینی، 1369: 2/ 104). در طول داستان ساختار سیاسی و حکومتی در عهد خلفای عباسی نقد و بررسی می‌شود. ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی بیان می‌شود. خشونت و ظلم آن دوران در قالب فردی مانند «مسرور» که جلاد دربار هارون‌الرشید است، نشان داده می‌شود. البته داستان جنبۀ طنز آمیخته با هزل نیز دارد و تلخی‌های محیط به شیوۀ شیرین مطرح می‌شود. ماشاءالله در طول ماندن در آن دوران باید هزاران رنج و مصیبت را تحمل ‌کند و سعی دارد از بروز برخی فجایع مانند کشته‌شدن جعفر برمکی به‌دست مسرور جلوگیری کند؛ ولی ناتوان است و تنها مجبور است خود را در برابر حوادث حفظ کند. در پایان داستان از خواب بیدار شده ولی نشانه آن دوران را که انگشتری گرانب‌ها و بزرگ است، در دست دارد و همین موجب شهرت او و جلب توجه اطرافیانش در بانک می‌شود و عده‌ای قصد دارند از موقعیت او به نفع خود بهره‌ ببرند.

 رمان «دایی­جان ناپلئون»، این رمان که در سال (1351) نگاشته شده است. تحولات جامعۀ دهۀ بیست را در قالب داستانی طنزآمیز به قلم درآورده است. نویسنده در این اثر، به طنزی اجتماعی دست می­یابد. او با توصیف آدم­ها و اشخاص بیمارگونه­ی رمان، بیماری جامعه­ دوران حکومت رضا شاه و سال­های آغازین حکومت محمدرضا شاه را با قلمی طنزآمیز به تصویر می­کشد. (ر.ک، همان، 106). شخصیت‌های آن الگوهای ملی هستند. به دیگر بیان، تبلور شخصیت‌های کتاب را می‌توان در جامعۀ ایرانی یافت. هرچند که منتقدان به این رمان زیاد توجه زیادی نکردند اما آن با استقبال عجیب خوانندگان مواجه شد و شخصیت دایی­جان ناپلئون با یاری سریال تلویزیونی ناصر تقوایی به افکار عمومی راه یافت. این رمان، پزشک­زاد را به‌عنوان رمان­نویسی توانا در عرصۀ ادبیات معاصر ایران مطرح کرد. رمان دایی‌جان ناپلئون بازتابی از محیط بیمارگونه را در فضایی کمابیش استعاری با روابطی کاریکاتوری از باغ­وحش انسانی ترسیم می­کند. داستان از دید نوجوانی عاشق روایت می­شود، خیلی زود گسترش می­یابد و خانواده­ای اشرافی را دربرمی­گیرد. هریک از اعضای خانواده با تلاشی بیهوده در جهت حفظ امتیازهایی می­کوشند که دورانش سپری شده است. داستان در یک باغ بزرگ اتفاق می­افتد و اعضای خانواده در کنار هم زندگی می­کنند. بزرگ این خانواده، پیرمردی است بلندقد و لاغر با عینک دودی و سبیل که عشق عجیبی به ناپلئون دارد. او با خواندن زندگی­نامۀ ناپلئون و یافتن شباهت­های بسیار میان خود و او، مانند هشت برادر و خواهر بودن؛ یا مانند او همسرش را بعد از سیزده‌سال زندگی طلاق داده و جنگ­های مکرر با انگلیسی­ها، خود را ناپلئون می­پندارد. شخصیت بچه­های داستان هرگاه با شماتت او مواجه می‌شوند؛ بر دیوار باغ می­نویسند ناپلئون خر است. (ر.ک، خزائل،1384: 1/ 1819).

دایی­جان چکیدۀ بیمارگونگی طبقه­ای است که با اندیشه­های غیرواقعی در برابر واقعیت غیرقابل تحمل، از خود واکنش می­دهند. او که نمی­تواند رویدادهای واقعی را درک کند، سردرگم می­شود و از آنجا که می­کوشد دنیای کهنه و در حال سـقوط را حفظ کند، وضعیتی تراژدی‌کمدی می­یابد. برای گریز از واقعیت­ها، دنیای خیالی برای خویش می­آفریند و به آن پناه می­برد. بدین­سان برای حفظ شوکتی درون­تهی به فریب دیگران می‌پردازد. تخیلات دایی­جان مرتب نیرومندتر می­شود و دنیای عینی و واقعی هر چه بیشتر در ذهن او رو به نابودی می­گذارد و در این راه آن­قدر پیـش می­رود که بیمار می­شود. او برای اثبات گفته­هایش از شخصیت مش‌قاسم استفاده می­کند که در واقع نمونۀ کوچک­شدۀ خود دایی­جان ناپلئون است. در این میان شخصیت آقاجان «پدر راوی» تنها کسی است که آشکارا حکایات دایی­جان را به تمسخر می­گیرد. به همین علت میان دایی­جان و آقاجان نزاع و دشمنی درمی­گیرد. دایی­جان نمونۀ طبقۀ اشراف­زادۀ دوران گذشته است که در دوران حاکم بر داستان یعنی دهۀ بیست در حال فروپاشی است و آقاجان، داروساز است و شخصیتی امروزی دارد و نمونه­ی طبقۀ متوسطی است که به مرور جایگزین اشرافیت زمین­دار می­شود. ساختار رمان براساس تضاد میان دو نوع زندگی بنا شده است. همین تضادها، کشمکش­های افراد رمان و مبارزۀ این دو نیروی اجتماعی کهنه و نو، به طنزآفرینی هرچه بیشتر رمان کمک می­کند. در حین این کشمکش­ها، آقاجان از اشغال ایران سوءاستفاده کرده و به توهم دایی­جان دامن می­زند و او خود را در خانه محبوس کرده و منتظر است تا بیایند و او را تبعید کنند.

پزشک­زاد در این رمان از دیدگاهی طنزآمیز به برخوردهای طبقاتی این سال­ها می­پردازد. شخصیت طنز اسدالله‌خان، تنها شخصیت واقعی و واقع‌گرای داستان است. او به بی­اعتباری دنیا پی برده و از جنگ­های خانوادگی فراتر رفته و دنیا را لحظه­ای می­داند. وی با عینک طنزی که به چشم‌هایش زده، سعی در خاموش کردن این جنگ خانودگی و آسان گرفتن کارها برای خود و دیگران دارد. او در عین حالی که میان گود ایستاده و به نوعی درگیر این ماجراهاست، به‌عنوان یک ناظر خارجی مسائل را می­نگرد و آن را مسخره می­کند. (رک، عابدینی، 1369: 2/ 107-103 و ج1/ 76؛ هم­چنین، ر.ک، خزائل، 1384: 1/ 1820- 1819).

نکتۀ قابل‌ذکر این است که ساختار رمان، مانند دیگر داستان­های پزشک­زاد بر دیالوگ و گفتگو شکل گرفته است. موقعیت­های کمیک و طنزآمیز در کلام اشخاص داستان به‌خصوص مش­قاسم، اسدالله میرزا و خود دایی‌جان ناپلئون نهفته است. در کل می­توان ساختار رمان را تقابل میان واقعیت و خیال دانست. فضای رمان بر توهم شکل گرفته است. توهمات و خیالات همۀ افراد رمان. این شخصیت­های دون­کیشوتی داستان، به نوع طنز منیپوسی کمک می­کنند و از دیدگاه وجود وهم، تخیل، مکالمۀ سقراطی و شخصیت­های بیمار و توهمی، این رمان را می­توان از نمونه طنز­های منیپوسی به‌شمار آورد.

 خانوادۀ نیک­اختر این کتاب پس از نشر در خارج از ایران، برای اولین بار در ایران در سال  (1380) توسط نشر آبی منتشر شد. داستان آن دربارۀ خانوادۀ مهاجر ایرانی و دارای گرایش سیاسی سلطنت‌طلب است که مهمانی به نام «خان­عمو» را پذیرایی می‌کنند. این خانوادۀ مهاجر در امریکا درگیر مشکلات خاص خود هستند. مانند اقساط بانک و رقابت کلفتِ تحصیل­کرده با دخترشان و… . در این میان، بلیط بخت­آزمایی خان‌عمو برنده می‌شود و باعث جلب‌توجه اطرافیان به او می­شود. در این قسمت داستان، داستان به رمان «ماشاءالله‌خان در دربار هارون­الرشید» شباهت می­یابد. درضمن تعلقات مذهبی ایرانیان و پول­دوستی آنان در داستان دیده می­شود. همچنین در بعضی قسمت­های داستان، رنگ و بوی طنزهای سیاسی به خود می­گیرد.

داستان گلگشت خاطرات یک‌خود زندگی­نامه است. که از مجموعۀ سیزده‌داستان کوتاه تشکیل شده است. داستان سوپر دایی­جان پرسوناژ دایی­جان ناپلئون تصادفاً با پزشک­زاد هم‌سفر می­شود و در تمام طول سفر می‌خواهد او را که نمی­داند همان پزشک­زاد است، قانع کند که رمان دایی­جان ناپلئون با نقشۀ انگلیسی­ها نوشته شده است. این داستان نشان می­دهد که پس از گذشت سی‌وهشت سال از خلق این رمان روحیۀ دایی­جان ناپلئونی همچنان به زندگی خود ادامه می­دهد.

 با نگاهی به آثار ایرج پزشک­زاد، سیر تکامل طنز او و رسیدن به مرحلۀ طنزپردازی وی را می­توان مشاهده کرد. به نظر می­رسد، نویسنده مطایبه­نویسی را ابتدا با فکاهی آغاز کرده «حاج­مم­جعفر در پاریس»، از فکاهی وارد حوزۀ هزل شده «مجموعه داستان­های آسمون­ریسمون و بوبول» و از آنجا به به‌عرصۀ گسترده­ی طنز «دایی‌جان ناپلئون» راه یافته است.

بررسی ساختار عناصر طنزآمیز داستان­ها و رمان­های ایرج پزشک­زاد:

پزشک­زاد برای طنزآمیز کردن داستان­هایش از طنزهای زبانی-کلامی، دراماتیک، موقعیت و طنزهای محتوایی‌تنقیدی استفاده می­کند.

  1. طنزهای کلامی- زبانی:

  2. آمیزش نظم و نثر: پزشک­زاد در داستان محاکمۀ نویسنده، برای اینکه دچار غرور نشود به علت تعریف دوستان از کتاب بوبول به محاکمۀ می‌نشیند، تصویر خود درآینه حکم قاضی را می­یابد. تصویر آینه رئیس دادگاه و خودش متهم است. در طی داستان و محاکمه بحث به شاعری پزشک­زاد و دنبال نکردن این حرفه، می‌رسد. پزشک­زاد چند بیتی از نخسـتین شعرش در شانزده‌سالگیش را بیان می­کند:

«صبا بگذر بر آن ماه دل­آزار                ببر پیغامی از یار گرفتار

 بگو ایرج ز کنج خانه­ی خویش           پیامی دادت ای خورشید رخسار»(جواهری، 1349: 64).

  1. استفاده از اتباع در داستان­های پزشک­زاد دیده می­شود. «رئیس: درباره­ی تو، هم نوشته­اند که نویسنده به دنیا آمده­ای! متهم: معلوم می­شود موقع تولد ما هم شلوغ پلوغ بوده است!» (همان، 68). «… واکسی به پشت­گرمی دایی­جان فریاد زد: خـیرات رفته­هاشان را بدهند به گـداهای شهر خودشان. ما کار می­کنیم خیرات و میرات هم نمی‌خواهیم»(دایی­جان ناپلئون، 314).

  2. چهره­نگاری کاریکاتوری «یک‌دماغ به درشتی یک پرتقال قبل از هر چیز در چهرۀ سامیه جلب‌توجه می‌کرد. تقریباً ابرو نداشت و چشم­های درشتش هرکدام به یک‌طرف اطاق نگاه می­کرد. دهن سراسری او تا بناگوشش ادامه داشت و میان سرش به اندازۀ یک‌نعلبکی طاس بود و در نوار چراغ برق می­زد…» (ماشاءالله‌خان در دربار هارون­الرشید، 146). «نائب قیافۀ عجیبی داشت. اعضاء صورت و دست­هایش مثل آدم‌هایی که به بیماری داءالفیل مبتلی هستند، بی­قواره و درشت بود و عینک پنسی در صورت عظیمش خیلی کوچک می­نمود و با لهجه­ای که اهالی شبه­قاره­ی اهالی هند، فارسی حرف می­زنند حرف می­زد»(دایی­جان ناپلئون، 100).

  3. نام­گذاری بر روی شخصیت­های داستان، که از شگردهای داستان­نویسی به­ویژه ژانر طنز است. در داستان­های پزشک­زاد دیده می­شود. مانند نام‌گذاری و لقب دادن دایی­جان، بزرگ خانواده که از جانب بچه­های خاندان به دایی­جان ناپلئون، به علت اینکه دایی جان ناپلئون را بسیار دوست داشت.

  4. استفاده از نظریۀ گرماس و اختلاط قطب­های معنایی در ایجاد طنز مؤثر است. «دایی جان که از غضب می‌لرزید، نعره زد: «اگر دست به ریشۀ این نسترن بزنید با کلنگ مغزتان را خرد می­کنم!» (همان، 119). نعره کشیدن معمولاً برای صداهای حیوانات درنده به کار می­رود که در اینجا برای صدای دایی­جان که مؤلۀ معنایی انسان و جاندار است به کار رفته است. تلفیق این دو قطب معنایی، باعث ایجاد طنز شده است. «ماشاءالله خان سر و ریش اکبر عجمی را شناخت. از شدت شوق و ذوق نزدیک بود نعره­ای بکشد ولی رعایت احتیاط را کرد»(ماشاءالله خان در دربار هارون‌الرشید، 311).

  5. گاهی نویسنده، با خلق یک‌تیپ شخصیتی خاص قصد تمسخر آن تیپ را در جامعۀ زمان نگارش داشته است. در این بین، از شگرد نقیضه و بورلسـک برای خلق این شخصیت استفاده کرده است. البته این موضوع، یکی از ویژگی­های سبکی پزشک­زاد است. او تیپ­سازی و چهره­نگاری اشخاص داستانیش را در حین اعمال و رفتارشان و به‌خصوص در حین دیالوگ­ها و گفتگوها می­آورد. مانند سخن گفتن نائب تیمور «مفتش تأمینات» در داستان دایی­جان ناپلئون که نمود خوبی است برای چهره­نگاری و تیپ­سازی مأمور و مفتش در دهۀ بیست و تمسخر شیوۀ سیستم غافل­گیری در بازجویی­ها: «… مفتش نگاهی پر سوءظن به او انداخت: عرض شود که… کی به تو گفت دروغ می­گویی؟… شاید واقعاً می­خواهی دروغ بگویی هان؟ جواب بده! جواب بده!… حرف بزن! حرف بزن! زود، تند، سریع!… هیچ قاتلی در مقابل سیستم بین­المللی غافل­گیری من مقاومت نمی­کند!…» (دایی­جان ناپلئون، 102- 103).

  6. بازی­های زبانی و استفاده از صنایع بدیعی و بیانی زبان برای تولید طنز، از شیوه­های اساسی در طنزسازی است و پزشک­زاد نیز از این شیوه به‌وفور استفاده است. ایهام و استعاره به‌ویژه در قسمت­هایی از داستان که از نوع طنز خصوصی است و به‌سمت هزل کشیده می­شود.

مثل اینجا که با استفاده از صنعت استعاره طنز آفریده است: «دایی جان نعره زد: “… کی به شما گفت مرا به مریض­خانه ببرید. گوسفند را می­خواهید دست گرگ بدهید؟… می­خواهید مرا دست انگلیسا بسپرید؟”» (همان، 445).

تشبیه: «مش­قاسم زیرلب گفت: “واخ بابام هی! آقا پوری آمد! حالا با آن پک­وپوز شکل اسب گاری می‌ره به آقا می‌گه که ما با شما حرف زدیم، بدو بابام جان برگرد خانۀ خودتان!”»(همان، 63).

استفاده از صنعت اغراق و مبالغه: «رئیس: «یکی از اهل قلم نوشته است که تو نویسنده خلق شده­ای، چنانچه قبل از تولد یا حین تولد کتاب یا مقاله­ای نوشته­ای، اسم ببر! » متهم: «قربان اشتباه می­فرمائید. این موضوع را یکی از جراید دربارۀ  دکتر پروفسور سر استاد منوچهر وارسته نوشته بود و اگر به‌خاطرتان باشد سه هفته پیش خود ما در شورای عالی تحقیق کردیم، معلوم شد در شکم مادر یک‌متد تعلیم انگلیسی تألیف کرده­اند و به برادر دو قلوی خود در شکم مادر درس داده­اند…»(جواهری، 1349: 67).

  1. گاهی از جادۀ عفت بیان خارج شده و طنز حالت هجو به خود می­گیرد: «ماشاءالله خان سر به زیر انداخت و از اطاق رئیس بیرون آمد. از لای در صدای آقای ارفاق را شنید که به دخترش می­گفت: “واقعاً مصیبتی است که آدم از صبح تا غروب با این گوساله­های بیشعور سروکله بزند”»(ماشاءالله خان در دربار هارون­الرشید،13».

  2. استفاده از شخصیت­های مُل نیز در داستان­های نویسنده به‌وفور دیده می­شود. گاهی بی­سوادی سبب ایجاد این اشخاص می­شود و گاهی عواملی چون پیری و ناشنوایی نیز به بی­سوادی اضافه می­شود. «عمه­خانم : «… اوا، میتی­خان! شما مهمان دارید؟… باید ببخشیدها، من نمی­دانستم که… این آقا و خانم کی باشند؟… » پورعلیزاده (با فریاد): «آقای دکتر آتیشکار.» “عمه­خانم: فهمیدم، داد نزن! آقای آجیل­خوار”» (ادب مرد به زدولت اوست تحریر شد، 139). گاهی ندانستن زبان دوم و ادعای دانستن شخصیت داستانی و اشتباهات فاحش او در این زمینه، او را جزء دستۀ اشخاص مُل قرار می­دهد. مانند ندانستن زبان انگلیسی اسدالله خان در داستان دایی جان ناپلئون و ترجمۀ سخنان اشتیاق­خان هندی: «مرد هندی… گفت: «چیکن… چیکن… دلیشوز… وری دلیشوز… .» اسدالله میرزا رو به دایی­جان کرد: «کلنل سر اشتیاق­خان عرض می­کند بله بله ما به تمام جزئیات این مبارزات وقوف کامل داریم و برای ایشان احترام زیادی به‌عنوان یک‌وطن­پرست قائلیم … » (دایی­جان ناپلئون، 478). ندانستن زبان عربی، در رمان ماشاءاللهخان در دربار هارون‌الرشید نیز او را جزء دستۀ مُل­ها قرار داده است.

  3. طنزهای موقعیت

  4. گاهی اشتباه گرفتن یک‌نفر به‌جای دیگری موقعیت طنزآمیزی می­آفریند. در ادب مرد به زدولت اوست تحریر شد عمه­خانم آقای دکتر آتیشکار که دکترای حقوق دارند به‌جای پزشک می­گیرد و اصرار دارد که نسخه‌ای برای پادردش بنویسد. (ر.ک، در ادب مرد به زدولت اوست تحریر شد،؛ 141تا140).

  5. در بعضی جاها تضاد میان واقعیت و حقیقت و تضاد بین تخیل و رؤیاهای شخص با حقیقتی که وجود دارد باعث ایجاد طنز می­شود. مانند تصور ماشاءالله­خان از قرن دوم هجری و حقیقتی که وجود داشت و همچنین تصورش از زن ناجی او از چنگال هارون­الرشید، طنزآفرین است.

  6. گاهی بدبیاری­های پی­درپی و تکرار این بدبیاری­ها برای شخصیت داستان طنزساز است. مانند تکرار جدال‌های خانوادگی و جدال میان دایی­جان ناپلئون و آقاجان راوی در داستان دایی­جان ناپلئون و بدبیاری­های پشت‌سرهم ماشاءالله­خان در دربار هارون­الرشید.

  7. طنز دراماتیک

ایرج پزشک­زاد در رمان­ها و داستان­هایش گاهی از طنزهای دراماتیک استفاده می­کند. به نظر می­رسد، شاید به این علت باشد که او نیز چون مرادی‌کرمانی داستان­هایش را برای به تصویر کشیدن و به نمایش درآوردن می‌نویسد. این نوع طنز در رمان «ماشاءالله خان در دربار هارون­الرشید» به‌وفور دیده می­شود. «… ماشاءالله خان همین­ طور خنده­کنان و بذله­گویان در میان مأمورین از سکوی بزرگ وسط میدان بالا رفت. صدای هلهلۀ جمعیت بلند شد. ماشاءالله­خان دست­ها را به‌هم وصل کرد و بالای سر برد و مثل قهرمانی که به احساسات تماشاچیان پاسخ می­دهد، تکان داد …»(ماشاءالله­خان در دربار هارون­الرشید، 52).

  1. طنز انتقادی_محتوایی

این نوع طنز شامل طنزهای اجتماعی، سیاسی، ادبی پزشک­زاد می­شود.

الف. طنزهای اجتماعی:

  1. سوءاستفاده از مذهب و عقاید مردم در جهت منافع شخصی. در داستان دایی­جان ناپلئون، هنگامی که آقاجان به قصد شناساندن چهرۀ ترسوی دایی­جان ناپلئون می­خواهد مهمانی بگیرد، دایی­جان به نام روضۀ حضرت مسلم گرفتن در همان شب مهمانی به بهانۀ شب شهادت حضرت مسلم مهمانی آقاجان را برهم می­زند. (ر.ک، دایی­جان ناپلئون، 61-60). در همان داستان، هنگامی که دایی­جان توسط آسید ابوالقاسم واعظ چهرۀ آقاجان را نزد مردم مخدوش کرده، آقاجان به آقای دواساز در تعطیلی داروخانه می­گوید برچسبی بر شیشه بزند و تأکید می­کند علت تعطیلی داروخانه مناسبت مذهبی داشته باشد. «حتماً یک‌جنبۀ مذهبی داشته باشد. مثلاً بنویسید به علت مسافرت به قم برای زیارت حضرت معصومه “تعطیل است”»(همان، 98).

  2. نحس شمردن بعضی از اعداد مانند عدد سیزده، البته به‌شکل ایهام: «من یک‌روز گرم تابستان، دقیقآً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه‌وربع کم بعدازظهر عاشق شدم. تلخی­ها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوزادهم یا یک چهاردهم مرداد بود شاید این­طور نمی­شد»(همان، 3).

  3. انتقاد از خرافاتی بودن مردم و اعتقاد به چشم­زخم و چشم زدن و نمایاندن صفات ایرانیان در مهمان­نوازی در داستان شوشوجان در مجموعۀ داستان بوبول. «… اهل خانه ما را تا دم‌در مشایعت می­کنند. در پشت‌سر ما بسته می­شود. چون یکی از پنجره­های خانه که به کوچه باز می­شود، خوب بسته نشده است؛ صدای قمر جون و متعاقب آن صدای خانم شازده به‌گوش ما می­رسد. قمرجون: «فاطمه سلطان، یک­خرده اسپند با یک آتش‌گردان آتش بیار بالا.» خانم شازده: «آره ننه­جون، اسپند آتش کنید این بچه­ها امشب خیلی شیرین­زبانی کردند، می­ترسم زبانم لال نظرشان زده باشند»(صلاحی، 1373: 119).

  4. فساد حاکم در جامعه و حق­السکوت دادن برای فاش نکردن رازهای یک­دیگر: «… اکبر عجمی که دستش نمی­رفت پول نازنین خود را به قابله بدهد ناچار شد ده سکه طلا کف دست او بگذارد ولی قابله پول را پس داد و با اخم گفت: « َنَا لا خیانَت.» … اکبر عجمی دوباره با قابله مشغول چانه زدن شد. سکه­سکه بر مبلغ رشوه می‌افزود، عاقبت قابله با گرفتن بیست دینار طلا راضی شد به آن­ها کمک کند»(ماشاءالله خان در دربار هارون‌الرشید، 240- 239). البته پزشک­زاد بنا به عادت خود و سبک نوشتاریش که همه­چیز را در حاله­ای از ایهام و ابهام کلمات به کار می­برد. از رشوه هم با استفاده از ایهام کلمات نام می­برد. «عمه­خانم: … این آقا و این خانم کی باشند؟ … پورعلیزاده (با فریاد): آقای دکتر آتیش­کار. عمه­خانم: فهمیدم، آقای دکتر آجیل­خوار! پورعلیزاده: ها ماشاءالله! اتفاقاً اهل آجیل هم هستند» (ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد، 139).

  5. چاپلوسی و مدح گفتن معاون و رئیس ادراه برای دریافت مزایا و حقوق بیشتر: «مستقانمی برای معاون شعرش را می­خواند:

خـدا چـو صـورت معـاونان آراسـت                                       هـزار نغمـۀ پرشـور از فلـک برخاسـت

معاونان جهان دیده­ام ز خرد و بزرگ                                    نه چون تو فلک هست و ملک پابرجاسـت

معاونی که نظیرش ندیده مادر دهر                                      معـاونی که خـلیـق و حـورآسـاسـت …» (همان، 102).

  1. انتقاد از جامعۀ پزشکان و گرانی ویزیت و معطلی در مطب آن­ها: «… عمه­خانم: آقای دکتر کاشکی یکی چیز دیگر از خدا خواسته بودم. امروز داشتم به خودم می­گفتم، کاشکی یک‌دکتر می­آمد، خانه یک‌نخسه برای من می­نوشت. حالا ویزیکش هیچی، تو محکمۀ این حکیم­ها آدم این­قدر باید بنشیند که زیر پایش علف سبز بشود»(همان، 140).

  2. کم درآمد بودن معلمان و کمی حقوق آن­ها: «نوازندۀ تار به نظرم آشنا آمد. لحظه­ای بعد او را شناختم. در مدرسۀ ابتدایی معلم حساب و هندسۀ ما بود. بعدها دانستم که برای جبران کسر درآمد معلمی در مجالس و محافل تار می­زد»(دایی­جان ناپلئون، 19).

ب) طنزهای سیاسی:

  1. به تمسخر گرفتن عدالت و قانون: «… نائب تیمورخان عرق پیشانی را پاک کرد و گفت: خانم! اشخاص نباید عدالت را خودشان اجرا کنند! … فرشته­ی عدالت مراقب است! … این قاتل به‌سزای عمل زشت خود می­رسد…»(همان، 133).

  2. داستان انترناسیونال بچه پرروها و نمایش­نامۀ شهر فرنگ از همه رنگ و داستان لبخند همیشگی از مجموعۀ گلگشت خاطرات، جزء طنزهای سیاسی نویسنده هستند.

ج) طنزهای ادبی:

داستان­های کتاب آسمون­ریسمون همه از نوع طنزهای ادبی و بازی‌های زبانی هستند.

فراوانی انواع طنز در داستان­های ایرج پزشک­زاد:

فراوانی طنزهای محتوایی-انتقادی پزشک­زاد:

نتیجه:

  • طنزهای پزشک­زاد بیشتر برپایۀ گفتگو و دیالوگ صورت گرفته است و در کلام، رفتار، کردار و واکنش­های اشخاص داستان در برابر کنش و حادثه­ای صورت گرفته است. نثر او شوخ و شنگ است. اشخاص داستانیش و مضامین طنزها در داستان­های مختلفش گاهی تکرار می­شوند و این یکی از بزرگ کارهای اوست.

  • سیر طنزنویسی او، از فکاهی آغاز شده و به‌سمت هزل کشیده شده و از هزل به طنزنویسی ختم شده است. طنزهای او را از جهت پرداختن به هزل و مسائل خصوصی از نوع طنزهای خصوصی و در بعضی از داستان­هایش طنزها از نظر داشتن شخصیت­های بیمار و بیماری­های عقلانی و روانی که در توهم به سر می­برند؛ از نوع طنزهای منیپوسی محسوب می­شوند.

  • همچنین طنزهای او به خصوص در رمان دایی­جان ناپلئون به‌خوبی نمودار چهرۀ جامعۀ بیمار دهۀ بیست در ایران و اشخاص داستانیش به­خوبی چهرۀ تیپ­های مختلف افراد جامعۀ آن زمان را به تصویر درآورده است. در ضمن طنزهای داستان­های دیگرش که در پس از انقلاب در خارج از کشور نوشته است، بیانگر مشکلات و معضلات مهاجران ایرانی در کشور میزبان است. در این داستان­ها عنصری که بیشتر از همه طنزآفرین است، تفاوت فرهنگی میان افراد مهاجر و کشور میزبان است.

  • داسـتان­های پزشـک­زاد پر است از موقعیت­های مضـحک و دیالوگ­های خنده­آور، این ویژگی داستان­هایش مجالی برای جدی بودن به مخاطب نمی­دهد و یادآور داستان «خنده در میان اشک­های نامرئی» از گوگول است.

منابع:

  • آرین­پور، یحیی، (1373)، از صبا تا نیما، ( تاریخ 150 سال ادب فارسی)، ج 2، تهران: معین، چاپ اول.

  • اصلانی، محمدرضا، (1385)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، تهران: کاروان، چاپ اول.

  • پزشک­زاد، ایرج، (1338)، بوبول، تهران: نیل.

  • ——، —-، (1355)، ماشاءالله خان در دربار هارون­الرشید، تهران: صفی­علی­شاه، چاپ دوم.

  • ——، —-، (1380)، خانواده­ی نیک­اختر، تهران: نشر آبی.

  • ——، —-، (1381)، آسمون و ریسمون، تهران: کتب جیبی.

  • —–، —–، (1381)، طنز فاخر سعدی، تهران: شهاب.

  • —–، —-، (1384)، دایی­جان ناپلئون، تهران: صفی علی­شاه، چاپ دوازدهم.

  • جواهری، (وجدی)، (1349)، نمونه­های طنز معاصر، تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطایی.

  • خزائل، حسن، (1384)، فرهنگ ادبیات جهان (ج 1 )، تهران: کلبه، چاپ اول.

  • شریفی، محمد، (1388، فرهنگ ادبیات فارسی، تهران: فرهنگ نشر نو معین، چاپ سوم.

  • صلاحی، عمران، (1382)، خنده­سازان و خنده­پردازان، تهران: علم، چاپ اول.

  • صفوی، کوروش، (1384)، «پیش درآمدی بر طنز از منظر زبان­شناسی»، ماهنامه­ی آزما، شماره 36.

  • عابدینی، حسن، (1369)، صد سال داستان­نویسی امروز در ایران ( ج 1 و 2)، تهران: تندر، چاپ دوم.

  • کادن، جان آنتونی، (1380)، فرهنگ توصیفی ادبیات و نقد، ترجمه: کاظم فیروزمند، تهران: شادگان.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب