دسته: داستان کوتاه فارسی

مرز عباس صفوی خدایان همه‌چیز را از همان آغاز بر انسان­های فانی فاش نکرده­اند، اما آن­ها با...

احتمالا شب‌تاب «داستان کارگر معدن زغال‌سنگ» مریم مقدم من شب‌تابم دور جهانِ یک روزنه می‌چرخم من...

جمجمه مجتبی مقدم شهرام نیامده و سلام نگفته جمجمه را گذاشت وسط زیلو و رخوت و لم‌دادگی‌مان را پراند...

مینار در باد سمیه برازجانی دی‌شهریار توی قبر دراز کشید. شهرو نشسته بود روی تلی از خاک و تکیه داده...

فرار صبری امیرحسین خورشیدفر  راه فراری هست؟ وقتی شاپور نوجوان بود سریال‌هایی درباره مبارزات...

آن وقت‌ها که باران می‌امد ترانه خوشبخت دفتری اداره آبخیزاتِ حومه و مادرم معلم ورزش مدرسه بود. من...

خانه آیدا ایزدآبادی باید سال‌ها بگذرد، سال‌ها بگذرد و گرد سالیان روی دیوارها و ستون‌های خانه...

کبریت بی خطر، یا کابوس‌های اروتیک برای زرتشت، سپیده نوری و ابراهیم گلستان مجید خادم بنویس «رفتم...

داستان به‌غایت جنون‌آمیز و به‌غایت زشتی را که هم‌اکنون خواهم نوشت، نه انتظار دارم و نه می‌خواهم...

  انگار قرار نبود هیچ‌وقت از جنگ فارق شویم. سال‌ها بود توی منطقه‌ای مین‌گذاری شده گیر افتاده...

هیرهیرِ باد غمگینم می‌کند؛ باد که می‌پیچد میان سنگان بزرگ و می‌افتد میان گیسوان مَه‌گنج؛ گیسوانی...

صدای قُل‌قُل قلیان به دِی سالار آرامش می‌داد. زودتر آمده بود که دقایقی بی نِق‌ونُوق و گلایه، زیر...