با زننشسته – محمد بکایی
با زننشسته محمد بکایی نشسته بودم. بیزن، بیبچه، بیکار از لایِ نردههای شاخگوزنی که قرار بود...
ادامه مطلبانتخاب برگه
نوشته شده توسط Dastaneshiraz | 16 مهر 1398 | آثار ادبی هنری, ادبیات داستانی, داستان کوتاه فارسی |
با زننشسته محمد بکایی نشسته بودم. بیزن، بیبچه، بیکار از لایِ نردههای شاخگوزنی که قرار بود...
ادامه مطلبنوشته شده توسط Dastaneshiraz | 30 شهریور 1398 | آثار ادبی هنری, شعر, شعر فارسی |
( با چشمهای غیرمسلّح ) نام ستارهها را نمیدانم حتّا نام ستارۀ قطبی را! شهابها اما هرکدام...
ادامه مطلبنوشته شده توسط Dastaneshiraz | 30 شهریور 1398 | آثار ادبی هنری, شعر, شعر فارسی |
■ معشوق من شامگاه که برآيد و چهرهها بگو ابرهای تيرۀ سترون در هم لوليده شوند گرگ ها...
ادامه مطلبنوشته شده توسط Dastaneshiraz | 30 شهریور 1398 | آثار ادبی هنری, شعر, شعر فارسی |
نرسیده به دنیا، او را دیدم موهایش شانه نمیخورد و رگش آمادۀ تزریق عزت خدای را با زبان خوش به عقدش...
ادامه مطلبنوشته شده توسط Dastaneshiraz | 30 شهریور 1398 | آثار ادبی هنری, شعر, شعر فارسی |
دارم به انقلاب آبی دریا فکر میکنم و خون بند نیامده از رویاها که چکه چکه میریزد بر ساحل آنجا که...
ادامه مطلب