تحلیل و بررسی داستان «پرنده فقط یک پرنده بود» اثر هوشنگ گلشیری از منظر ادبیات سبزگرا «نقد محیطزیست شهری»-سونیا بهرو بنمار
تحلیل و بررسی داستان «پرنده فقط یک پرنده بود» اثر هوشنگ گلشیری
از منظر ادبیات سبزگرا «نقد محیطزیست شهری»
سونیا بهرو بنمار
این متن در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال پنجم – شماره نوزدهم – بهار ۱۴۰۱) منتشر شده است.
چکیده:
آنچه که پیشرو دارید، کنکاشی است پیرامون بحث و بررسی داستان «پرنده فقط یک پرنده بود» از منظر ادبیات سبزگرا و نقد سبزگرایی. ادبیات سبزگرا بهعنوان شاخهای از نقد سبزگرایی با هدف گوشزد کردن حفظ و صیانت طبیعت از طریق نشان دادن بحرانهای زیستمحیطی در آثار ادبی، فعالیت میکند. با توجه به اینکه در درونمایۀ داستان موردبحث، تبدیلشدن طبیعت به شهر ( تبدیل محیطزیست طبیعی به محیطزیست انسانی) به کل اثر سایه افکنده و در نتیجه تمامی عناصر طبیعت به خطر افتادهاند، بدین جهت بررسی این اثر از منظر نقد محیطزیست شهری ضروری مینماید. این پژوهش به روش فیشبرداری و تحلیل محتوایی انجام شده است و هدف از آن نشان دادن داستان «پرنده فقط یک پرنده بود» بهعنوان اثر سبزگراست. نتایج تحقیق عبارتاند از:۱. تطبیق درونمایۀ داستان با مؤلفههای نقد سبزگرایی؛ ۲. تبیین جایگاه قوانین سبزگرا در حفظ و صیانت از طبیعت؛ ۴. تبیین وظایف شهرداری در حفظ و صیانت از طبیعت در مقابل ساختمانسازیهای شهری؛ ۴. نشان دادن تأثیرات مثبت طبیعت بر هویت شخصیتهای داستان و… .
کلیدواژه: ادبیات سبزگرا، نقد سبزگرایی، نقد محیطزیست شهری، پرنده فقط یک پرنده بود، هوشنگ گلشیری.
مقدمه
ادبیات سبزگرا
ادبیات، بهمثابه علم و هنر جزو نخستین علومی به شمار میرود که بشر از دیرباز به آن توجه کرده است. اشاره به علم از آن جهت است که ادبیات تجلیگاه مباحث علومی همچون اسطوره، تاریخ، فلسفه، حکمت، عرفان و… است و از سوی دیگر چون متأثر از تخیل هنرمند است، به همین دلیل جزو هنرهای عالی به حساب میآید. به عبارت بهتر، ادبیات عالَمی است که در آن اکثر مباحث علمی علوم انسانی در قالب کلمات توسط هنرمند خلق میشود و چون هدف از خلق این عالَم نشان دادن ادراک و افکار و احساسات بشر است، به همین دلیل بشر در طول تاریخ بیش از هر علم دیگری با آن انس گرفته و به آن پرداخته است. بدین سبب در خصوص پیدایش ادبیات و سرآغاز آن میتوان گفت ادبیات زمانی خلق شده است که بشر خواسته اندیشه و نیّات خود را با احساس و عاطفه و خیال به بهترین شکل در قالب کلمات ادا کند؛ ازاینرو نمیتوان سرآغاز ادبیات را حدس زد؛ چراکه اندیشه و احساس بشر بعد از «انقلاب شناختی۱» همواره همراهش بوده است. در تعریف ادبیات میتوان گفت:«ادبیات جمع ادبیّه (منسوب به ادب) است و دانشهای متعلق به ادب یا علوم ادبی و آثار ادبی را شامل میشود. از نظرگاه دانش زیباشناسی تعریف ادبیات، هنر بیان نیّات بهوسیلۀ زبان با کلمات است.»(رزمجو، ۱۳۹۰: ۲۴) و مباحثی که در ادبیات متجلی میشود، همواره همان مسائلی است که بشر با آن در ارتباط مستقیم و غیرمستقیم بوده است و در این میان، طبیعت جایگاه ویژهای دارد؛ چراکه عهد ذهنی ادیبان با طبیعت درخصوص متأثر شدن از آن در جهت خلق آثار ادبی از دیرینهترین آثار تا به امروز بسیار بارز است و طبیعت با تمام جلوههایش همواره الهام بخش هنرمند/ ادیب بوده است و بهعنوان یکی از خاستگاههای هنر و نابترین آفرینشهای هنریادبی از آن سرچشمه گرفته است؛ اما بازتاب مسائل زیستمحیطی در ادبیات یکی از نتایج نگرشهای تازهی ادیبان به دنیا است که با حساسیتهای آنها در مورد بحرانهای زیستمحیطی عجین شده و ادبیات سبزگرا را شکل داده است. ادبیات به عنوان یک رسانه، دنیای پویا و زندهای است و از بدو پیدایش تاکنون رویکردهای مختلف را با موضوعات گوناگون به دنیای خود راه داده، آنها را پذیرفته و در خود متجلی کرده است. بدین سبب دور از ذهن نخواهد بود که امروزه محیطزیست و مسائل بارز آن را هم بپذیرد. بهطور کلّی ادبیات سبزگرا درخصوص بازتاب مسائل زیستمحیطی در آثار ادبی سبزگرا با تأکید بر حفظ و صیانت از طبیعت و پیشگیری از وقوع بحرانهای زیستمحیطی که حاصل کنشهای سوءانسانی است، بحث میکند (بهرو بنمار، ۱۳۹۹: ۱۵۶). برخی ادبیات سبزگرا را طبیعتنگاری (Nature Writing) مینامند و معتقدند که این نوع ادبی « بهطور مختصر یعنی نوشتههای غیرتخیلی که نگاه موشکافانۀ علمی دربارۀ جهان ارائه میدهد. همانند سنت ادبی تاریخ طبیعی قدیمیتر و تجربیات خصوصی یک انسان مشاهدهگر و جهان را واکاوی میکند یا دربارۀ معانی سیاسی و فلسفی که در روابط میان انسانها و جهان بزرگتر وجود دارد، تعمق میکند» (پارساپور و همکاران، ۱۳۹۲: ۲۲۶). گروهی دیگر ادبیات سبزگرا را محیطزیستنگاری یا ادبیات محیطزیستی (Environmental Writing ، Environmental Literature) مینامند و معتقدند که « این اصطلاحات گاهی بهعنوان مترادفی برای طبیعتنگاری به کار میروند؛ اما هدف از کاربرد آنها اشاره به طیف کلیتری از معانی و بلکه به طیف وسیعتری از گونههای ادبی است. محیطزیستنگاری معمولاً، البته نه همیشه، به نثر غیرتخیلی دلالت میکند. متون در هریک از گونههای ادبی میتوانند بهعنوان ادبیات محیطزیستی به حساب بیایند» (همان: ۲۲۴). در خصوص مؤلفههای ادبیات سبزگرا میتوان گفت: گونهای از ژانر ادبی است که بر پایۀ کشمکشهای سهگانۀ سبزگرا ۲ بهخصوص کشمکشهای طبیعت با آدمی شکل گرفته است و میتواند بدون محدودیت در انواع قالبهای مختلف شعر و داستان نمود پیدا کند (بهرو بنمار، ۱۳۹۹ : ۱۵۷).
عوامل مهم در شکلگیری ادبیات سبزگرا و نتایج آن
بدیهی است که تمامی ژانرها و نظریههای ادبی تحتتأثیر شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و… متولد میشود. ادبیات سبزگرا نیز از این مسئله متمایز نیست. این نوع ادبی از نقد سبزگرایی ناشی شده و در راستای مطالعه و تحلیل آثاری به کار میرود که در خصوص مسائل زیستمحیطی نوشته شدهاند و به اصطلاح سبزگرا هستند. نقد سبزگرایی نیز حاصل نگرش اندیشمندان و منتقدان سبزگرا به طبیعت، در جهت حفظ و صیانت از آن و جلوگیری از بحرانهای زیستمحیطی، میباشد. این نوع نقد با مطرح کردن بحرانهای زیستمحیطی در آثار علمی و ادبی بهضرورت حفظ و صیانت از طبیعت تأکید میکند و چون بین دو حوزۀ علوم انسانی و محیطزیست ارتباط برقرار میکند، جزو مطالعات بینارشتهای محسوب میشود. این شیوۀ نقد، به بررسی رابطۀ انسان با طبیعت و بازتاب آن در عالم ادبیات، ادیان، اسطوره، عرفان و فلسفه و… پرداخته است. بحرانهای زیستمحیطی را با هدف اصلاح کنش بشر نسبت به طبیعت در اینگونه آثار علمی و ادبی تحلیل میکند (همان: ۹). اندیشمندان و منتقدان سبزگرا، نقد سبزگرایی را بیشتر در خصوص ادبیات مطرح کردهاند و در این خصوص میتوان گفت:« این قلمرو مطالعاتی نو حاصل رشد سریع نقد ادبی در متون بومشناسی و محیطزیستی بوده و اساساً به دلیل توجه روزافزون جهانی به تولیدات ادبیِ محیطزیستی بهویژه در سطح آموزش عالی و کلاسهای دانشگاهی پدید آمده است» (مودودی، ۱۳۹۰ :۱۲). باید گفت «در دوران پسامدرن نگرانی در مورد وضعیت اضطراری زمین و محیطزیست موجب شد در مطالعات ادبی نیز ملاحظات زیستمحیطی لحاظ شود» (پارساپور، ۱۳۹۵: ۹). و همین مسئله است که جایگاه نقد سبزگرایی را در ادبیات مشخص میکند. چنانکه برخی از اندیشمندان سبزگرا همچون ویلیام روکرت معتقدند:«نقد بومگرا (نقد سبزگرایی) کاربرد بومشناسی و مفاهیم بومشناسی در مطالعۀ ادبیات بود» (پارساپور،۱۳۹۱: ۱۵). در سادهترین و جامعترین تعریف در این خصوص که آقای نیازی از قول آقای گلوتفی بیان کرده است، میتوان گفت:«محور اصلی بحث در نقد بومگرا (نقد سبزگرایی) ارتباط ادبیات و محیط فیزیکی [طبیعت] است» ( نیازی، ۱۳۹۴: ۱۱۵).
علاوهبر موارد ذکرشده در خصوص مهمترین عوامل تلفیق ادبیات و محیطزیست میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱.تغییر رویکرد در مطالعات ادبی: «از اوایل دهۀ ۱۹۹۰م. مطالعات ادبی بهسوی مطالعات بینارشتهای در چارچوبهای علمی حرکت کرد. استفاده از آمار، علوم پزشکی، زیستشناسی، ریاضیات، علوم اجتماعی و روانشناسی تکوینی از رویکردهای نوین در مطالعات ادبی هستند.»
۲. تغییر معنای ادبیات: «در دهههای پایانی قرن بیستم، تفاوتهای ادبیات والا و ادبیات عامه از بین رفت. امروزه مطالعات ادبی فقط شامل پژوهش در ادبیات والا نیست. سینما، تلوزیون، آگهیهای بازرگانی، رمانهای علمیتخیلی و مد و ادبیات شفاهی و تقریباً تمام کالاهای فرهنگی، موضوع پژوهشهای ادبی به شمار میآیند.»
۳. تغییر روند شکلگیری جُنگهای قاموس ادبی: « قاموس ادبی به مجموعۀ آثار ادبی گفته میشود که بنا به اجماع متخصصان و پژوهشگران و آموزگاران، آثار اصلی و متون پایدار سنّت ادبی به شمار میآیند. روند شکلگیری قاموس ادبی تغییر یافت و برخی نویسندگان و آثاری که تا آن زمان مورد غفلت و کمتوجهی قرار گرفته بودند، به دایرۀ قاموس ادبی وارد شدند؛ درنتیجه حیطۀ قاموس ادبی بسیار وسیعتر و منعطفتر از گذشته شد» (ذکاوت، ۱۳۹۰: ۶۷۹- ۶۸۱).
۴. تقلید و محاکات:اگر به قول ارسطو که در کتاب بوطیقا آن را گونهای از گرتهبرداری و تقلید و محاکات از زندگی واقعی میداند، قبول کنیم که با تخیل و انگیزۀ هنرمند آمیخته میشود و بهصورت ادبی جلوه میکند، کاربرد این محاکات در ادبیات سبزگرا نیز صدق میکند؛ چراکه ادیب در مقام عالِم طبیعی با طبیعت برخورد میکند و مسائل زیستمحیطی را در حد متخصص طبیعیدان در آثار ادبی خود مطرح میکند و این مسئله چیزی نیست جز آنچه که در عالم واقع شاهد آن است و این در تعریف نویسندۀ سبزگرا به کار میرود. نویسندۀ سبزگرا، نویسندهای است که طبیعت را در حد عالِم طبیعی میشناسد و در خصوص طبیعت و بحرانهای زیستمحیطی مینویسد. « ژانر نوشتههای طبیعت به این دلیل برای منتقدان بومگرا اهمیت دارد که نویسنده تجربۀ مستقیم و شخصی خود را از طبیعت بیان میکند و دیگر از طبیعتی سخن نمیگوید که خود در عالم خیال آن را ساخته است. ژانر وسیع نوشتار طبیعت (nature writing) توصیفی صمیمی و واقعی و جزئی بهشکل منثور از محیط طبیعی است که احساس و درک برجستۀ نویسنده را آشکار میکند» ( پارساپور ، ۱۳۹۱: ۱۷). اینجاست که مسئلۀ سبزنویسی، یعنی نوشتن در خصوص طبیعت، روشن میشود و آنچه نویسندۀ سبزگرا می نویسد منجر به ایجاد آثار سبزگرا میشود. میتوان گفت آثار سبزگرا، آثاری هستند که با هدف نشان دادن آسیبهای زیستمحیطی با تأکید بر حفظ طبیعت و صیانت از عناصر آن و بر پایۀ کشمکشهای سهگانۀ سبز نوشته شده باشند. این مسئله یکی از علل اصلی ترکیب ادبیات با محیطزیست است که منجر به گسترش ابعاد ادبیات میشود و گسترده شدن ابعاد ادبیات یکی از نتایج مهم و بارز ادبیات سبزگرا است. باید گفت مقولۀ نوشتار در خصوص طبیعت بیانگر یکی از خدمات مهم نقد زیستمحیطی در جهت گسترش مرزهای آثار ادبی و ایجاد گونههای جدیدی از ژانرهای ادبی است؛ البته باید خاطرنشان کرد که در خصوص تعامل ادبیات با محیطزیست، هر دو شاخه (ادبیات و محیطزیست) بهرۀ خوبی میبرند؛ چون مسائل زیستمحیطی با وارد شدن به ادبیات، بیشازبیش میتواند مورد توجه و دقت واقع شود؛ چراکه ادبیات بهعنوان یک رسانۀ عاطفی میتواند احساسات انسانها را برانگیخته کرده، آنها را برای تأمل دربارۀ طبیعت تشویق کند و از طرفی دیگر ابعاد ادبیات گسترش پیدا میکند و ژانر تطبیقیتلفیقی جدیدی مثل ادبیات سبزگرا ایجاد میشود.
عمدۀ مباحث اصلی که در ادبیات سبزگرا مطرح میشود در خصوص بحرانهای زیستمحیطی است که بشر با کمک تکنولوژی به وجود میآورد. از قبیل کاهش منابع انرژی، افزایش جمعیت، کاهش معادن، از بین رفتن چشماندازهای طبیعی، آلودگی هوا، افزایش گازهای گلخانهای، تخریب لایۀ ازن، آلودگی صوتی، آلودگی آب، دفع نامناسب زبالهها، انقراض گونههای گیاهی و حیوانی، کاهش تنوع زیستی و… همین موتیفها وجه بارز تمایز ادبیات سبزگرا با دیگر انواع ادبی است؛ اما پژوهشگران در خصوص بازشناسی آثار سبزگرا ویژگیهایی را مطرح کردهاند که شامل موارد زیر میشود:
۱. طبیعت غیرانسانی در آن صرفاً بهعنوان قالب حضور ندارد؛ بلکه حضور دارد تا نشان دهد تاریخ بشر و تاریخ طبیعت بههمتنیده و وابستهاند. ۲. سود و منفعت انسانی تنها سود و منفعت قانونی نیست. ۳.مسئولیت انسان نسبت به محیطزیست جزئی از چارچوب اخلاقی متن است. ۴. از بعضی جهات محیطزیست بهعنوان یک فرایند، نه بهعنوان یک امر ثابت و معین، حداقل بهصورت تلویحی در متن نهفته است (پارساپور و همکاران، ۱۳۹۲ :۵۶)؛ اما برای نقد آثار سبزگرا گلوتفلتی مجموعهای از روشهای مطالعاتی را در قالب سوالهایی به شرح زیر مطرح کرده است که باید در نقد یک اثر سبزگرا به کار گرفت:
۱. طبیعت در یک اثر سبزگرا چگونه نشان داده شده است؟
۲. آیا ارزشهایی که در یک اثر سبزگرا بیان شده، در راستای تفکر بومشناسی است؟
۳. چگونه استعارات ما از زمین بر نحوۀ رفتار ما با آن تأثیر گذاشته است؟
۴. چگونه میتوانیم طبیعتنگاری را بهعنوان یک ژانر توصیف کنیم؟
در حقیقت نقد بومگرای هر اثر ادبی با دو نوع سوال بزرگ روبهروست:
۱. محیطزیست و طبیعت در شکلگیری هر اثر ادبی چه نقش یا نقشهایی بازی میکنند؟
۲. هر اثر ادبی چه دیدگاه و رویکردی نسبت به محیطزیست ارائه میدهد و شاید در عبارتی روشنتر بتوان اینگونه پرسید که محیطزیست در این اثر ادبی چگونه منعکس شده است؟ ( پارسا پور ، ۱۳۹۲: ۱۰۳ تا ۱۰۱).
بهطور کلی برای نقد آثار سبزگرایانه از منظر نقد سبزگرایی باید به موارد زیر توجه کرد:
۱. آیا عنوان داستان با مؤلفههای نقد سبزگرایی تطابق دارد یا نه؟
۲. آیا موضوع داستان براساس مسائل زیستمحیطی نوشته شده است؟
۳. آیا عناصر داستانی اثر در جهت بیان مسائل زیستمحیطی به کار رفته است؟
۴. آیا هدف نویسنده در سبزنویسی، دغدغۀ زیستمحیطی و بحرانهای آن بوده یا صرفاً موضوعی برای خلق اثر داستانی؟ و آیا آگاهانه به این مسئله پرداخته است یا ناآگاهانه؟
۵. نگرش خاص نویسنده به طبیعت در این آثار چگونه است؟ (انسانمحورانه و بوممحورانه و ارزش ابزاری؟)
۶. آیا پیام نویسنده در خصوص ضرورت حفظ و صیانت از طبیعت در اثر دیده میشود؟
۷. آیا در اثر ادبی سبزگرا رویکردهای درستی که لازمۀ بقا و حفظ طبیعت است، بیان شده است؟
۸. آیا در اثر، تأثیر تکنولوژی و کنشهای اومانیستی در ایجاد بحرانهای زیستمحیطی دیده میشود؟
۹. بازتاب بحرانهای طبیعی در اثر، براساس کنشهای انسانی نمود یافته است یا براساس آنتروپی؟
۱۰. تأثیر شخصیتهای داستانی بر طبیعت، انسانمحورانه است یا بوممحورانه؟
۱۱. تأثیر آب و هوا و عناصر طبیعت بر هویت فردی شخصیت و اخلاق شخصیتهای داستان در اثر نمود یافته است؟
۱۲. آیا مکان معرفیشده در اثر، یک مکان سبز است یا نه؟ (بهرو بنمار، ۱۳۹۹: ۱۵۷).
بهطور کلی، در خصوص دغدغۀ اصلی نقد سبزگرایی در تحلیل آثار سبزگرای ادبی، میتوان گفت این نوع نقد خواستار این است که بشر امروزی طبیعت را تا حد ممکن جدی بگیرد و جایگاه طبیعت را در هر زمینهای از مطلب بدیهی و کلیشهای گرفته تا به ارزشی ذاتی و بکر بالا ببرد. «اگر این گفتۀ ریموند ویلیامز که طبیعت شاید پیچیدهترین واژه در زبان باشد، صحت داشته باشد، کاری که باید انجام شود بازگرداندن طبیعت به مرکز منازعات است. نقد زیستمحیطی بیشتر در مورد جهان طبیعت بحث میکند تا اینکه بخواهد از طبیعت دفاع کند. منتقدان زیستمحیطی نه تنها قصد ندارند از پرداختن به مسئلۀ حیث واقع طفره بروند؛ بلکه آرزو دارند که آن را به بحث مرکزی اندیشه و عمل انتقادی بدل سازند» (ملپس و همکاران، ۱۳۹۴ :۴۷۳ و ۴۷۴).
پیشینۀ پژوهش
آقای هوشنگ گلشیری یکی از مشهورترین داستاننویسان ایرانی است که آثارش مورد توجه اکثر منتقدان و پژوهشگران واقع شده است. داستان « پرنده فقط یک پرنده بود» در مجموعهداستان نیمۀ تاریک ماه چاپ شده است و تاکنون سه پژوهش مجزا از این مجموعهداستان و نیز داستان «پرنده فقط یک پرنده بود» بدین شرح به عمل آمده است. آقای عباس جاهدجاه و خانم لیلا رضایی در مقالهای با عنوان «بررسی نظری و کاربردی روایت اول شخص جمع (در پنج داستان کوتاه هوشنگ گلشیری)» پنج داستان کوتاه از مجموعهداستان نیمۀ تاریک ماه را از منظر روایت بررسی کردهاند. آقای مهدی دریایی و خانم پروانه عادلزاده و آقای کامران پاشایی فخری در مقالهای با عنوان «بررسی مجموعهداستان نیمۀ تاریک ماه اثر هوشنگ گلشیری براساس زیباییشناسی روایت در مؤلفه وجه ژرار ژنت» این اثر را از منظر روایت بررسی کردهاند. آقای مهدی دریایی و آقای کامران فخریپاشایی و خانم پروانه عادلزاده در مقالهای با عنوان «تحلیل گونهشناسیروایی در دو داستان پرنده فقط پرنده بود و هر دو روی یک سکه» به تحلیل روایت این اثر پرداختهاند؛ اما تاکنون در خصوص آنچه که ما در این مقاله به بررسی داستان « پرنده فقط یک پرنده بود» از منظر نقد سبزگرایی و محیط زیست شهری پرداختهایم، بحث و بررسی از سوی پژوهشگران و منتقدان صورت نگرفته است.
بحث و بررسی
عنوان داستان «پرنده فقط یک پرنده بود» علاوهبر اینکه ماجرای اصلی داستان را در خود متجلی کرده، به مؤلفههای نقد سبزگرایی مبنی بر بارز بودن عناصر طبیعت در اثر سبزگرایانۀ ادبی نیز اشاره میکند؛ یعنی میتوان گفت عنوان داستان با مؤلفههای نقد سبزگرایی مطابقت میکند. راوی، داستان را قصهوار آغاز کرده،۳ مکان داستان را معرفی میکند:«روزی بود و روزگاری و شهری بود به اسم علیآباد که چنین و چنان» (گلشیری، ۱۳۸۰: ۵۷). از منظر ادبیات سبزگرا و محیط زیستشهری، علیآباد مکان سبزی است که بحرانهای زیستمحیطی در آن رخ میدهد. مکان سبز « مکانی است که در آثار سبزگرا بهعنوان بخشی از طبیعت و با محیط منحصربهفرد خودش نمود پیدا میکند و علاوهبر اینکه ماجراهای داستان را در دل خود جای میدهد، خواننده را با یک محیط طبیعی و جغرافیایی خاص آشنا میکند؛ زیرا مکان سبز مناظر طبیعی بسیار منحصربهفرد و آبوهوا و اقلیم خاص خودش را دارد» ( بهرو بنمار، ۱۳۹۹: ۱۷۳). بهطور کلی منظور از مکان سبز همان زیستبوم است و اگر مکان سبز یک مکان کاملاً طبیعی باشد که به شهر تبدیل شده باشد، جزو زمینهای قهوهای به حساب میآید:« زمینهای قهوهای به شکل عامتر به مناظر طبیعی اطلاق میشود که توسط انسان تخریب شده و بهویژه در حومۀ شهر و مراکز صنعتی قرار دارد» (پارساپور و همکاران، ۱۳۹۲: ۲۱۶). داستان با کشمکش انسان با طبیعت شروع میشود:«همۀ مردم این شهر از بهار و پاییز و طلوع و غروب… از اینکه بهارها اینهمه صدای پرندهوچرنده توی گوششان زنگ بزند و پاییزها اینهمه برگ زرد جمع کنند، جانشان به لب رسید» (گلشیری، ۱۳۸۰: ۵۷). کشمکش انسان با طبیعت از طبیعتگریزی شخصیتها ناشی شده است. به تعبیر بهتر آنها شخصیتهای ضدسبزگرایی و ضدطبیعت هستند که از جلوههای زیبای طبیعت گریزان شدهاند. طبیعت دقیقاً محیطزیست است که در تعریف آن باید گفت:«محیطزیست عبارت است از: هوا، آب، خاک، گیاه، جنگل، بیشه، موقع، دریا، دریاچه، رودخانه،چشمه، آبزیان، حیوانات، کوه، دشت، جلگه، کویر، شهر یا ده ( شامل کوچه، خیابان، ساختمان، اعم از تاریخی و عادی و کارخانه و…)» ( کانونی و همکاران، ۱۳۹۵: ۱۱). فاجعۀ داستان دقیقاً بهخاطر منافع انسانی و نیازهای شخصیتهای داستان مبنیبر اذیت شدن آنها از تغییرات فصلها رخ داده است و شخصیتها نیز برای حل این مسئله دست به دامن تکنولوژی شدند:«آمدند و هرچه آهنپاره و بادیه و بشقاب و کفگیر داشتند، ریختند توی یک کوره بزرگ بزرگ و بعد دادند دست فلزکارهای شهر آنها هم نشستند و یک تاق گندۀ ضربی درست کردن برای سقف شهر با دویستسیصد تا هواکش»( گلشیری، ۱۳۸۰: ۵۷). این مسئله نشان از انسانمحور بودن و نادیده گرفتن حقوق طبیعت است. دانشمندان نقد سبزگرایی نیز منشأ اصلی تخریبات محیطزیست را با شروع تکنولوژی همسو میدانند:« بحران محیطزیست حاصل تکنولوژی بود و تکنولوژی حاصل تفکر و اندیشهای است که انسان را در محور و رأس جهان خلقت میدید و همهچیز را برای او و در رابطه با نیازهای او تعریف میکرد» (پارساپور، ۱۳۹۲: ۱۴). بعد از بروز تکنولوژی، کشمکش انسان با طبیعت به کشمکش طبیعت با انسان تبدیل میشود؛ چون مردم شهر تمامی عناصر و جلوههای طبیعت را از بین میبرند و این مسئله بحران داستان را در خود پرورش میدهد که بلافاصله به فاجعۀ داستان ختم میشود. این فاجعه با قوانین ضدسبزگرایی رخ میدهد:« هریک از آحاد مردم این شهر موظف و مکلف است که در اسرعوقت یکی از اشجار شهر را ریشهکن کرده به خارج شهر حمل کند واِلا طبق تبصرۀ… مادۀ… حکم، حکم زور بود» (گلشیری، ۱۳۸۰: ۵۷). راوی، بهطور مستقیم به واژۀ تبصره و ماده و حکم اشاره میکند. این مسئله در نقد سبزگرایی جایگاه مهمی دارد و از آن با قوانین سبزگرا یاد میشود« قوانینی که در مجامع قانونی در راستای بهبود بحرانهای زیستمحیطی و حفظ طبیعت وضع میشود»( بهرو بنمار،۱۳۹۹: ۱۷۴). نکتۀ بسیار مهم این است که در این داستان حکم و ماده و قانون در جهت تخریب محیطزیست به کار رفته است و کاملاً برخلاف قانون سبزگراست؛ در حالی که طبق قانون «مادۀ ۱. به منظورحفظ و گسترش فضای سبز و جلوگیری از قطع بیرویه درختان، قطع هر نوع درخت در معابر، میادین، بزرگراهها و پارکها و باغات و محلهایی که بهصورت باغ شناخته شوند در محدودۀ قانونی و حریم شهرها بدون اجازۀ شهرداری ممنوع است»( کانونی و همکاران، ۱۳۹۵: ۲۹۷). بعد از اینکه قانون ضدسبزگرا صادر میشود، راوی فاجعۀ داستان را مبنیبر قطع درختان روایت میکند:«اگر آنجا بودی، میدیدی که چطور یکییکی مردم با بیل و کلنگ و اره و مته افتادهاند به جان چنارهایی که سالهای سال، بهار سبز میشدند. […] صف دراز مردم را میدیدی که چطور درختها را کول کرده بودند و از دروازۀ شهر میبردند بیرون و بچهها و پیرزنها هم، گلدانهای بزرگ و کوچک نرگس و یاس […] را میریختند روی گودالهای بیرون شهر»(گلشیری، ۱۳۸۰: ۵۷). فاجعه بر تمام عناصر طبیعت سایه افکنده است و فقط درختها نیستند. گلها و گلدانها را هم شامل میشود. به تعبیر بهتر مردم درصدد تخریب باغها و پارکها میشوند: «در این مورد میتوان به مادۀ ۵ قانون حفظ و گسترش فضای سبز و جلوگیری از قطع بیرویۀ درخت (مصوب ۱۱/۵/۱۳۵۲) اشاره کرد که از بین بردن درختان واقع در معابر،پارکهای عمومی، میادین داخل شهر و همچنین شاهراهها و راههای عمومی خارج شهر ممنوع است» (تقیزاده انصاری، ۱۳۷۴: ۸). تخریب محیطزیست علاوهبر نقاط سبز، شامل حیوانات نیز میشود:« بعد هم حکم شد که حالا نوبت پرندههاست و ماهیها و مرغها و سگها و گربهها»(گلشیری، ۱۳۸۰: ۵۷-۵۸). همچنین «قفس قناریها و بلبلها […] و ظرفهای پر از ماهی را میگرفتند و مثل سیبزمینی میریختند روی هم یا کتونههای مرغها و کبوترها را بار میکردند و سگها و گربهها را توی کیسۀ گونی کرده بودند، روی هم میچیدند»(همان: ۵۸). گزارش راوی از اوضاع اسفبار حیوانات برخلاف اخلاق جانورمحور( Zoocentrism or Animal-centredethics)) است. در این دیدگاه نه تنها انسانها که حیوانات دیگر نیز به لحاظ اخلاقی مهم و قابلملاحظه هستند و انسان دائرمدار نیست؛ بلکه حیوانات و جانوران نیز در همۀ سطوح از نظر اخلاقی مدنظر قرار میگیرند( پارساپور، ۱۳۹۵: ۱۰۶-۱۰). بعد از وقوع تخریبات زیست محیطی، شهر از منظرمردمانش به یک شهر نمونه تبدیل میشود:« یک ماه نگذشت که دیگر توی شهر علیآباد یک وجب خاک پیدا نمیشد و یک ساقۀ سبز علف یا یک پرندۀ کوچک. حالا شهر شده بود یک شهر نمونه»(گلشیری، ۱۳۸۰: ۵۸). درواقع مردم میخواهند مناطق طبیعی را به شهر تبدیل کنند؛ اما غافلاند از این نکته که شهر نمیتواند بدون پوشش گیاهی باشد. درواقع «فضای سبز شهری بخشی از فضاهای باز شهری است که عرصههای طبیعی یا اغلب مصنوعی آن زیر پوشش درختان،درختچهها، بوتهها،گلها،چمنها و سایر گیاهانی است که بر اساس نظارت و مدیریت انسان با در نظر گرفتن ضوابط و قوانین ساخته میشود»( کانونی و همکاران، ۱۳۹۵: ۱۹۷). هرچند که «به موجب مادۀ۱ قانون شهرداری قطع هر نوع درخت در معابر، میادین، بزرگراهها و پارکها،باغات و محلهایی که به صورت باغ شناخته شوند، در محدودۀ قانونی و حریم شهرها بدون اجازۀ شهرداری ممنوع است» (تقیزاده انصاری، ۱۳۷۴: ۶۸). اما پیداست که قانون شهرداری شهر علیآباد کاملاً ضدسبزگرایانه است؛ چراکه شهر را کاملاً از طبیعت جدا میکند: «حالا شهر شده بود یک شهر نمونه. نه شبی داشت، نه پاییزی. درست مثل کشور همیشهبهار توی قصهها. خیابانهای پاک و پاکیزهاش مثل آینه میدرخشید. توی آن همه کوچهپسکوچه، نه درشکهای و نه گاری و نه اسبی و راستوراستی هرچه میگشتی و گوشبهزنگ میایستادی، نه واقواق سگی را میشنیدی و نه قوقولیقوقوی خروسی»( گلشیری، ۱۳۸۰: ۵۸ ). با توجه به روایت راوی، دور شدن از طبیعت، شهر را پاک نگه داشته است و این مسئله وظایف شهردار شهر علیآباد را مشخص میکند که با تخریب طبیعت، بهداشت شهر را مهیا میسازد. در این خصوص باید گفت:« از جمله وظایف اولیۀ شهرداریها پاکیزه نگهداشتن محیط خیابانها و کوچهها و به طور کلی معابر عمومی و همچنین جویها و فاضلابهاست. وظایف شهرداری در حفظ پاکیزگی شهرها در تبصرهها و بندهای دیگر مادۀ۵۵ به صراحت بیان شده است؛ به طوری که در بند چهارم مادۀ مذکور مراقبت در امور بهداشت ساکنین شهر از وظایف شهرداریها شمرده میشود» (تقیزاده انصاری، ۱۳۷۴: ۹۳ تا ۹۵). اما اساس درونمایۀ این داستان، انسانمحور است نه طبیعت محور. مطابق این نگرش «در عرصۀ اخلاق زیستمحیطی، فقط این انسانها هستند که حق و حقوقی دارند و در استفاده از محیطزیست باید مصالح ایشان مورد ملاحظه قرار گیرد. در این رویکرد، تلاش در سلامت محیطزیست یا صیانت از منابع طبیعی باید معطوف به منافع انسانی باشد»( پارساپور، ۱۳۹۵: ۱۰۶). به همین دلیل در این داستان، محیطزیست در محدودۀ نیاز انسانها تعریف میشود. هرچند که « محیطزیست از طبیعت، جوامع انسانی و نیز فضاهایی که با فکر و به دست انسان ساخته شدهاند، تشکیل یافته است و کل فضای زیستی کرۀ زمین، یعنی زیستکره (بیوسفر) را فرا میگیرد»(بهرام سلطانی، ۱۳۷۱: ۱)؛ اما در این داستان مناظر طبیعی کرۀ زمین از بین میرود و فقط انسانها میمانند و طبیعتی که ساختۀ دست خودشان است:« مردها و زنهای پابهسنگذاشته میرفتند توی میدانهای شهر میایستادند به تماشای درختهایی که از سنگ تراشیده شده بودند و برگهایشان حلبیهای سبز سیر بود یا نگاه میکردند به پرندههای فلزی روی شاخههای درختها و چراغگاههای رنگارنگ نئون» (گلشیری، ۱۳۸۰: ۵۸). با توجه به روایت روای، تنها اثری که از طبیعت باقی میماند، طبیعتی است مصنوعی. به تعبیر بهتر در این مرحله شهر به محیطزیست انسانی تبدیل شده است. «محیطزیست انسان، ساخت دست بشر است و زاییدۀ تفکر اوست» (کانونی و همکاران، ۱۳۹۵: ۱۲). همچنان که مردم مشغول نگاه کردن به طبیعت مصنوعی بودند، راوی داستان از نازل شدن یک بلای آسمانی خبر میدهد: «مردم شهر ایستاده بودند توی میدان بزرگ و نگاه میکردند به فوارهها و مرغابیهای پلاستیکی و درختهای سنگی که یکدفعه چشمشان افتاد به یک قناری کوچک که درستوحسابی آواز میخواند و بالهای زرد و قشنگش را به هم میزد. زنگ خطر را به صدا درآوردند و پاسبانها با آن لباسهای نو و برافشان ریختند توی میدانها و کوچهها و… . همهجا را گشتند؛ اما پیدایش نکردند» (گلشیری، ۱۳۸۰: ۵۸-۵۹). برای مردمی که از طبیعت گریزان هستند و تمام عناصر و جلوههای آن را نابود کرده و حتی آسمان شهرشان را با فلز پوشاندهاند، آمدن یک قناری زنده و طبیعی قطعاً حکم یک بلا را دارد و عکسالعملشان با دیدن آن و تمام کنشهایشان برای پیدا کردن و نابود کردن آن قناری مطابق رویارویی با یک بلای خانمانسوز است؛ اما آمدن قناری به داخل شهر، مهر و محبت طبیعت را نسبت به انسان نشان میدهد. به تعبیر بهتر انسانها هرچقدر که از طبیعت گریزان باشند و عناصر آن را تخریب کنند، طبیعت همواره انسان را دوست دارد. مردمی که بهطور کامل از طبیعت فاصله گرفته بودند، حالا متحیر ماندهاند که این قناری چطور به داخل شهر آمده و میخواهد با آنها ارتباط برقرار کند.« هیچکس هم نفهمید که این قناری کوچک از کجا آمده بود؟ دروازهها را بسته بودند و تمام باغ و برگ هم که شده بود خانه، هتل،کافه و …» (همان: ۵۹). دقیقاً با آمدن این قناری، نکات زیستمحیطی داستان پررنگتر میشود و این مسئله نقطۀ عطف کنشهای شخصیتهای داستان محسوب میشود که در جای خود به آن خواهیم پرداخت. اشاره کردیم که طرز برخورد مردم شهر با قناری مثل یک بلای آسمانی بود:«ریش سفیدها گفتند و نوشتند که این پرنده فقط از دروازههای شهر آمده است؛ اما آنها که دم هر دروازهای چند تا ششلول گذاشته بودند و یکی یک تور سیمی و یک چماق سرنقره داده بودند دستشان» (همان: ۵۹). زمانی که پرنده خود را به مردمان شهر نشان میداد، در شهر زنگ خطر به صدا درمیآمد و پاسبانها میریختند توی شهر و خانۀ مردم و همهجا را میگشتند؛ اما قناری را پیدا نمیکردند. بعد قناری دوباره خودش را نشان میداد:«پیش میآمد که کارگرها سرگرم کار بودند و صدای دستگاهها بلند بود و سواریها ریز و درشت مثل جوجه از دهانۀ کارخانه بیرون میآمدند که یکدفعه یکی از آنها ماتمات زل میزد به یک گوشه و آنوقت از این گوش به آن گوش و یک دقیقه نمیگذشت که همه دست از کار میکشیدند و میایستادند به تماشای قناری کوچک که بالهای زرد و قشنگی داشت؛ اما تا زنگ خطر کارخانه به صدا درمیآمد و ماشینهای آتشنشانی مثل اجل معلق سر میرسیدند و پاسبانها با آن لباسهای آبی و باتونهای نو و براقشان میریختند توی کارخانه، قناری مثل یک چکه آب توی زمین فرو میرفت. آنها هم همۀ کارگرها را میریختند بیرون و درهای کارخانه را میبستند و سر تلمبههای بزرگ د.د.ت را میگرفتند توی سالن کارخانه. اما باز دوسه ساعت دیگر میدیدی قناری کوچک با آن بالهای زرد و قشنگش میآمد و مینشست روی سر شیر سنگی روبهروی عمارت شهرداری و شروع میکرد به خواندن و هنوز پای پاسبانها روی سنگفرش پاک و براق شهر بلند نشده بود که مردم سربهراه شهر آویزان میشدند به ترامواها و اتوبوسها و درمیرفتند و قناری هم میپرید و میرفت و درست ساعت ۱۷، ۱۸ باز توی میدانهای شهر پیدایش میشد» (همان: ۵۹). قناری با وجود محدودیتهای کاملی که برای تمامی عناصر طبیعت در شهر بود، خودش را به مردم نشان میدهد. بهخصوص روبهروی عمارت شهرداری مینشیند و به شهرداری نشان میدهد که با وجود قوانین سختی که برای نابود کردن عناصر طبیعت وجود دارد، نمیشود در مقابل طبیعت ایستاد. درواقع قناری یک نمونه از کل عناصر طبیعت است که به طرف مردمِ گریزانازطبیعت میآید و برای آنها آواز میخواند و آنها را برای بازگشت به آغوش طبیعت فرامیخواند. قناری بههیچوجه کوتاه نمیآید و همچنان مصمم بر دعوت مردم به سوی طبیعت است و باتونهای پاسبانها هم نمیتوانند مانع او شوند. قناری از هر فرصتی استفاده میکند تا نظر مردم را به خودش و طبیعت جلب کند:«وقتی که همه سرشان به کار خودشان گرم بود، قناری میآمد و شروع میکرد به خواندن. بچههای کوچولوی شهر هم که سرشان پر بود از قصههای پرندهها و دلشان غنج میزد برای یک قناری کوچک و قشنگ که بگیرند توی مشتشان و یا یک گربه که بگذارند روی پایشان و ناز کنند و یا یک گلدان با یک ساقه گل نازک گل نرگس» (همان: ۶۰). ظاهراً بعد از تخریبات محیطزیست شهری تا آمدن قناری فاصلۀ زمانی زیادی گذشته که بچهها حکایت پرندهها را فقط از قصهها شنیدهاند؛ اما چون تأثیر این قصهها در شخصیت بچهها مثبت بوده، به همین دلیل شخصیت آنها به شخصیت سبزگرا تبدیل میشود که در آخر هم فاجعۀ داستان را به نفع محیطزیست طبیعی و صیانت از طبیعت تغییر میدهد و همین جا نقطهعطف کنش شخصیتها بروز پیدا میکند. شخصیتهای سبزگرا شخصیتهایی هستند که «ارزش ذاتی طبیعت را مهم میشمارند و تمام زندگی خود را وقف شناخت طبیعت و حفظ گونههای آن میکنند و در این میان کل زندگی و سرنوشتشان تحتتأثیر همین مسئله قرار میگیرد» (بهرو بنمار، ۱۳۹۹: ۱۷۸). این تعریف در پایان این داستان نمود پیدا میکند؛ زیرا کنش بچهها در مقابل دیدن قناری کاملاً مطابق با شخصیتهای سبزگراست: «[بچهها] یاغی شده بودند. پاپیچ مردم شهر و اولیای محترم شهر علیآباد شده بودند. راه میافتادند توی کوچهها و میدانها دنبال قناری کوچکی که بالهایش زرد و قشنگ است» (گلشیری، ۱۳۸۰: ۶۰). میتوان گفت بچهها شخصیتهای سبزگرای واقعی هستند که تمام زندگی خودشان را وقف پیدا کردن قناری کردهاند و در مقابل آنها سایر افراد جامعه (پاسبانها، روزنامهنگارها، ریشسفیدان و …) شخصیتهای ضدسبزگرا هستند که تمام همّشان را در جهت نابودی قناری به کار میبرند. «روزنامهها درمیآمد. تمام صفحات اولشان پر بود از عکسهای قدونیمقد قناری […] و سرمقاله پشت سرمقاله که دربارۀ زحمات طاقتفرسای مأمورین برای نابودی قناری کوچک با بالهای زرد و قشنگ به چاپ میرسید»(همان: ۶۰). قناری بهعنوان بخش کوچکی از عناصر طببیعت در دل یک شهر فلزی خالی از هرگونه عنصر طبیعی، همچنان به جلوهگری مشغول میشود و جامعۀ انسانی به هیچ وجه توان مقابله با آن را ندارد. به تعبیر بهتر در این داستان نیروی طبیعت بر نیروی انسانی غلبه میکند تا جایی که ریشسفیدان نیز راهی برای گرفتن قناری پیدا نمیکنند: «روزنامهها با حروف درشت نوشتند ریشسفیدها زه زدند. آنوقت بود که پسربچهها شیر شدند و تیر و کمانها را علم کردند و افتادند به جان پرندههای فلزی و مرغابیهای پلاستیکی […]»(همان: ۶۱). خبری که از روزنامه منتشر میشود، شخصیتهای سبزگرای داستان را قدرتمندتر میکند و آنها برای احیای طبیعت و آوردن آن به دل زندگی با طبیعت مصنوعی یا محیطزیست انسانی میجنگند:«سپورهای شهرداری از بس که گلهای پلاستیکی و پرندههای فلزی جمع کرده بودند، خسته شدند و از همان وقت بود که آسفالت یکدست کف میدان و خیابانها و کوچهها ترک خورد و علف سبز روشنی از زمین بیرون زد و طاق ضربی شهر علیآباد نشت کرد و یکدفعه مردم حس کردند که دوباره باران […] روی سرشان میریزد» (همان: ۶۱). در کشمکش بین طرفداران محیطزیست طبیعی (بچهها) و محیطزیست انسانی (بزرگترها)، شخصیتهای سبزگرای داستان(بچهها) پیروز میشوند و طبیعت به کنش بچهها عکسالعمل نشان داده و علف سبز از زمین میروید و طاق ضربی شهر نیز نشت میکند. نشت طاق، ارتباط آسمان را با مردم شهر برقرار میکند و مردم باران را احساس میکنند. در علوم محیطزیست، شهر یکی از مواردی است که مردم را از طبیعت دور میکند. دراینباره برخی معتقدند «شهرها حق طبیعی رؤیت بدون کدورت، حق وصول به نقطۀ وضوح تصویری، حق باران را دیدن و حق بسیار ابتدایی تنفّس آسوده را از انسان سلب کردهاند و با این عملها، همهچیز حتی عشق و دوستی و رفاقت را در تیرگی فروبردهاند» (ابراهیمی، ۱۳۶۹: ۳۴۹). این مسئله دقیقاً در این داستان نیز نمود یافته است. بعد از اینکه ارتباط شهر با طبیعت دوباره برقرار میشود، شخصیتهای ضدسبزگرا تمام مردم را از شهر بیرون میکنند و برای قطع ارتباط شهر با طبیعت دوباره تلاش میکنند. «دروازهها را بستند. ریختند توی شهر […] همۀ سوراخسنبههای شهر را ضدعفونی کردند […] آسفالتها را لکهگیری کردند […] دوباره برگهای سبز حلبی و پرندههای فلزی را نشاندند روی شاخههای درختهای سنگی. یک هفتۀ تمام گذشت و دیدند که دیگر خبری از آن قناری نیست. دروازهها را باز کردند.» بعد از اینکه همۀ اقدامات شخصیتهای ضدسبزگرا در جهت قطع ارتباط شهر و مردم آن با طبیعت به پایان رسید، دروازهها را باز کردند تا مردم بتوانند دوباره به شهر برگردند؛ اما دیدند هیچکس پشت دروازۀ شهر نیست. «همۀ مردم شهر علیآباد رفته بودند» (گلشیری، ۱۳۸۰: ۶۲). قناری کار خودش را کرده بود. او بهعنوان عنصری از طبیعت، مردم را به آغوش طبیعت فراخوانده بود و مردم مدتی که در پشت دروازۀ شهر بودند، احساسات طبیعتگراییشان بیدار شده و دوباره به آغوش طبیعت برگشته بودند. میتوان گفت براساس مؤلفههای نقد سبزگرایی، طبیعت در تغییر اساسی هویت فردی شخصیتها بسیار مؤثر بوده است.
نتیجهگیری
ادبیات سبزگرا بهعنوان شاخهای از نقد سبزگرایی، مسائل زیستمحیطی را با هدف تأکید بر حفظ و صیانت از طبیعت در خود متجلی میکند. با توجه به تحلیلی که از داستان «پرنده فقط یک پرنده بود» کردیم و تطابق آن با موتیفهای نقد سبزگرایی، این اثر یک اثر کاملاً سبزگرا به حساب میآید. مسائل زیستمحیطی مطرح در آن نظیر ۱.تأکید بر حفظ و صیانت از طبیعت. ۲.بروز بحرانهای طبیعی بهخاطر استفادۀ شخصیتها از تکنولوژی. ۳.تأثیر مثبت طبیعت بر هویت فردی. ۴.وقوع فاجعۀ داستانی برپایۀ کشمکشهای سبز. ۵.انسانمحوربودن اثر و عدمرعایت حقوق گیاهان و حیوانات. ۶.تقابل کنشهای شخصیتهای سبزگرا و ضدسبزگرا و کشمکش این دو گروه از شخصیتها بر سر مسائل محیطزیست شهری. ۸.بروز قوانین ضدسبزگرا در جهت ایجاد محیطزیست انسانی و نادیده گرفتن حقوق محیطزیست طبیعی و… این اثر را وارد ادبیات سبزگرا میکند. با توجه به اینکه پایان داستان به نفع طبیعت تمام میشود، میتوان گفت نویسنده با تکیه بر دغدغۀ زیستمحیطی خود، این اثر را خلق کرده است. به همین دلیل میتوان گفت که آقای گلشیری جزو نویسندههای سبزگرا به حساب میآیند که در راستای حفظ محیطزیست تلاش کردهاند و در اثر خود شهر را بهعنوان دورکنندۀ انسان از طبیعت، یکی از دلایل بروز بحرانهای زیستمحیطی معرفی کردهاند.
پینوشت
۱. انقلاب شناختی؛ منظور از انقلاب شناختی مرحلهای است که انسان تکامل پیدا کرده و توان اندیشه کردن را پیدا میکند. ( رجوع کنید به کتاب انسان خردمند از یووال نوح هراری ص۲۱).
۲. کشمکشهای سهگانۀ سبزگرا؛ کشمکشهایی هستند که یک پایۀ آن طبیعت است و یک پایۀ دیگر انسان و به سه گروه تقسیم میشوند:۱.کشمکش طبیعت با آدمی که انسان به نزاع با طبیعت برخاسته و با آسیبزدن به آن موجب تخریبات زیستمحیطی میشود؛ مثل از بین بردن جنگلها و شکار بیرویه و غیرقانونی حیوانات. ۲.کشمکش آدمی با طبیعت که در آن طبیعت با جلوههای وحشی خود نظیر زلزله و سیل و… با انسان ستیز میکند. 3. کشمکش طبیعت با طبیعت که عناصر طبیعت با یکدیگر درگیر میشوند؛ مثل آمدن شهاب سنگها و از بین رفتن دایناسورها (بهرو بنمار، ۱۳۹۹: ۱۱ و۱۰).
۳. داستان «پرنده فقط یک پرنده بود» به شیوۀ قصهگویی روایت میشود و تا آخر داستان نیز قصهوار ادامه پیدا میکند. راوی دانای کل است و از همهچیز و همهکس خبر دارد. کنشهای شخصیتها را گزارش میدهد و به همین دلیل توصیف و صحنهپردازیها نیز بهصورت گزارش روایت میشوند. تقریباً تمامی عناصر داستانی از قبیل زمان روایت، مکان، شخصیتها، رویدادها و ماجراها و… قصهوار در کنار هم قرار گرفتهاند؛ اما این اثر همچنان داستان باقی مانده است. مهمترین دلیل این امر، موضوع به روز بودن درونمایۀ داستان است. درونمایۀ داستان برخلاف قصهها که معمولاً سوررئال و اسطورهای هستند، یکی از شاخصترین و بارزترین مسائل روز زندگی امروزی است که این مسئله باعث شده ما آن را در این مقاله موردتحلیل قرار دهیم. به تعبیر بهتر این اثر از منظر ساختار یک قصه است؛ اما از منظر درونمایه یک داستان.
فهرست منابع
۱. ابراهیمی، نادر (۱۳۶۹)، لوازم نویسندگی ساختار و مبانی ادبیات داستانی، انتشارات فرهنگیان، تهران.
۲. گلشیری، هوشنگ (۱۳۸۰)، نیمۀ تاریک ماه، داستانهای کوتاه، چاپ اول، انتشارات نیلوفر، تهران.
۳. ملپس سایمن و پاول ویک (۱۳۹۴)، درآمدی بر نظریۀ انتقادی، ترجمۀ گلناز سرکارفرشی، انتشارات سمت، تهران.
۴. مودودی، محمد ناصر (۱۳۹۰)، بومنقد جنبشی میانرشتهای بین دو حوزۀ محیطزیست و ادبیات، کتاب ماه علوم و فنون، دورۀ دوم، سال پنجم، شمارۀ نهم، تهران.
۵. نیازی، نوذر (۱۳۹۴)، خوانشی بومگرایانه از داستان کوتاه درخت گلابی نوشتۀ گلی ترقی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادبیات پارسی معاصر، سال پنجم، شماره سوم، صص۱۲۷-۱۱۳.
۶. بهرو بنمار، سونیا (۱۳۹۹)، نقد سبزگرایی،کلیات، چاپ اول، انتشارات ارشدان، تهران.
۷. پارساپور، زهرا (۱۳۹۱)، نقد بومگرا رویکردی نو در نقد ادبی، فصلنامۀ علمیپژوهشی نقد ادبی، سال ۵، شمارۀ ۱۹، صص ۲۶-۲۷.
۸. دربارۀ نقد بومگرا، (۱۳۹۲)، ترجمۀ عبدالله نوروزی و حسین فتحعلی، نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، تهران.
۹. ادبیات سبز، (۱۳۹۵)، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، تهران.
۱۰. تقیزاده انصاری، مصطفی (۱۳۷۴)، حقوق محیطزیست در ایران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی و دانشگاهها(سمت)، تهران.
۱۱. ذکاوت، مسیح (۱۳۹۰)، درآمدی بر بومنقد (مجموعهمقالات نخستین همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران)، به کوشش دکتر محمود فتوحی، دفتر اول، نشر خانۀ کتاب، تهران.
۱۲. رزمجو، حسین (۱۳۹۰)، انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ سوم، مشهد.
۱۳. کانونی، رضا و محمدتقی رضویان (۱۳۹۵)، محیطزیست شهری، نشر علم، تهران.