انتخاب برگه

زن و هنر، ـ داستان جودیت و آرتمیسیا جنتیلسکی ـ پری شاهیوندی

زن و هنر، ـ داستان جودیت و آرتمیسیا جنتیلسکی ـ پری شاهیوندی

زن و هنر، داستان جودیت و آرتمیسیا جنتیلسکی

پری شاهیوندی

این متن در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال چهارم – شماره پانزدهم–  بهار ۱۴۰۰) منتشر شده است.

حتی اگر از روایتی که صحنۀ اوج آن در این تابلو بازنمایی شده آگاهی نداشته باشیم؛ باز می­توانیم به‌راحتی موضوع ظاهریِ نقاشی را درک کنیم. دو زن در لحظه‌ای دراماتیک، سَر مردی را می­بُرند. این کوتاه­ترین تعریف برای این لحظه از پی‌رنگ داستانی است که در این تابلو بازنمایی شده است. احتمالا به‌محض درک این لحظه، به‌دنبال علت این واقعه خواهیم بود.

وقتی به این نقاشی نگاه می­کنیم؛ به‌عنوان زن یا مرد، چه احساسی در ما ایجاد می­شود؟ چه تصوری از مضمون تابلو به نظرمان می­رسد؟

روایت جودیت در عهد عتیق نقل شده است. جودیت بیوه‌ای یهودی اهل بت اولیا است. جایی که مورد تهدید سپاه آشور واقع شده. او به همراه خدمتکار خود به اردوگاه آشوریان می­رود و فرمانده هولوفرنس را مجذوب خود کرده و در فرصتی مناسب، او را که در سُکر مستی به خواب رفته، با شمشیر به قتل می‌رساند و این‌گونه به قهرمان مردم خود تبدیل می­شود.

اگر از ما بپرسند این نقاشی کار یک هنرمند زن است یا مرد چه می­گوییم؟

اگر از پیش نقاش این اثر را نشناسیم؛ احتمالا با توجه به استحکام و قدرت بدن­ها و حالت جنگنده و پویای ترکیب‌بندی و خشونت صریحِ فضای بصریِ آن می­گوییم این نقاشی اثر یک مرد است. اما این نقاشی اثر آرتمیسیا جنتیلسکی(1597تا1651) دختر اِراتیسو جنتیلسکی یکی از نقاشان مطرح قرن شانزده ایتالیا است.

آثار جِنتیلسکی در زمرۀ مجموعه سبک‌های باروک که در اروپایِ اواخر سدۀ شانزده تا اوایل هجده رواج داشت است، قرار می­گیرند. باروک در هنر آن دوره، به‌صورت کلی به آثاری متکلف، بی‌قاعده «در مقایسه با قاعده‌مندیِ موکّدِ هنر کلاسیک»، پُرآرایه و چشمگیر اطلاق می­شود. نقض ژرف‌نمایی، تباین­های تاریک و روشن و غلبۀ خطوط منحنی و مورب و جلب مشارکت احساسیِ مخاطب توسط اثر هنری  به‌واسطۀ درگیری او با لحظل‌ای رداماتیک، در باروک اهمیت دارد. در باروک مشارکت عاطفی مخاطب موردنظر است و برای رسیدن به این مهم از طریق ایجاد باور در او، واقع‌نماییِ جسمانی امری ضروری است. همچنین استفاده از کیفیت­های معماری، مجسمه و نقاشی در تعامل با هم که باعث پیوستگی این هنرها در سبک‌های باروک شده است.

اگر این مهم را بپذیریم که اثر هنری و هنرمند، زمینه­های فرهنگی و اجتماعی و… جامعۀ خود را به‌نمایش می گذارند، به‌درک جامع­تری از اثر هنرمند و آنچه درصدد بیان آن بوده است خواهیم رسید. آثار جنتیلسکی در تراز بالایی از نظر کیفیت هنری قرار دارند و در دوران حیاتش نیز موردتوجه بوده‌اند. با توجه به مضامین برخی آثار او و مقایسۀ همان‌ها در برخی آثار مردان هنرمند هم‌دوره‌اش، می‌توان رویکرد فمینیستی آثار او را بررسی کرد. در رویکرد فمینیستی و در مطالعات تاریخ هنر، جنسیت هنرمند، در فرآیند خلق و ایجاد محتوا و تکامل سبک‌ها یک مسئلۀ نه‌چندان حائز اهمیت است. چراکه اساسا هنرمند به‌طور ضمنی مرد در نظر گرفته می‌شود و به‌شکل عملی هم تمدن چندهزارسالۀ مردسالار از زنان همواره خواسته است که در مناسبات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی مسیر ثابتی را در پیش بگیرند. اما در بررسیِ دقیق‌تر و در مورد برخی از زنان هنرمند، تفاوت‌های معنی‌داری وجود دارد.

یکی از مهم‌ترین اتفاق­هایی که زندگی و هنر جنتیلسکی را دگرگون کرد، این بود که پدر آرتمیسیا، آگوستینو تسی را برای آموزش ژرف‌نمایی به دخترش استخدام کرد. تسی به جنتلیسکی تجاوز کرد و سپس از ازدواج با او سر باز زد. تأثیر روحی و جسمیِ این واقعه بر آثار جنتیلسکی بسیار گویا است. این واقعه در موضوع آثار جنتیلسکی به‌شیوه­های مختلف بروز داشته است. او نفرت و انتقام خود را در چندین تابلو باتوجه به مضامین موردقبول آن دوران بیان و نظر و احساس خود را به نمایش گذاشته است. هرچند هرگز نمی‌توان نبوغ و خلاقیت هنریِ او را بدین امر تقلیل داد.

  در گذشته نگاه کردن از منظری مردانه، برای زنان نقاش امری مسلم و بدیهی بوده است. نقاشِ زن همان داستانی را انتخاب می­کند که نقاشان مرد دیگر نیز آن را به‌عنوان یک موضوع سنتی نقاشی کرده­اند. تنها می­توان در جزئیات اثر، آنِ گمشدۀ هنرمند را پیدا کرد. برای بررسی بیشترِ منظر زنانه و مردانه، به اثری از نقاش بزرگ باروک ایتالیا، کاراوادجو، با همان موضوع جودیت و هولوفرنس توجه می‌کنیم.

می­توان گفت شیوۀ واقع‌گرایانۀ جنتیلسکی تحت‌تأثیر کاراوادجو بوده است. کاراوادجو(1571تا1610) با سمت‌و‌سویی واقع‌گرایانه حتی در صحنه‌های مذهبی و درمورد تصویر قدیسین، شیوۀ بیانیِ متفاوتی را در پیش گرفته بود. چیزی که مورد اقبال بسیاری از مردم آن دوره نبود. حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا می­توان واقع‌گراییِ روان‌شناختیِ کاروادجو را به جنتیلسکی نیز نسبت داد. تفاوت نگاه این دو را در دو تابلو با موضوعی مشترک، می­توان یافت.

    آرتمیساجنتیلسکی،جودیت و هولوفرنس1620تا 1614                                         کاراوادجو، قتل هولوفرنس توسط جودیت 1599تا 1598

اولین نکته­ای که جلب‌توجه می‌کند این است که زن در تابلوی جنتیلسکی از نظر جسمی قوی، شجاع و با حالتی از اطمینان کار خشن خود را انجام می‌دهد. ترسی در او مشاهده نمی­کنیم. قدرت دست‌ها و سترگی آن‌ها نمود دارد. حتی با نمایش زن خدمتکار جودیت که مسلط بر بدن هولوفرنس نشان داده شده است؛ می‌توان برتری زنانه را به‌وضوح دید. صورت جودیت به دو بخش تاریک و روشن تقسیم شده است. زنی که می‌شناسیم و نیمۀ تاریکی که نمی‌شناسیم. زنان، قوی و در عین حال زیبا به تصویر درآمده­اند. قدرت فکری و جسمیِ برابری با مردان دارند. در تابلوی کاراوادجو اما قدرت جسمی و اطمینان خاطر کمتری در زنان می­بینیم. زنِ خدمتکار جودیت نیز صراحتاً به شکل نمادی از حیله­گری نمایش داده شده است. بر خلاف خدمتکار در اثر جنتیلسکی که همچون جودیت، جوان و قوی و مصمم است.

سیمون دوبووار در «جنس دوم» بر این مهم اعتقاد دارد که در سه یا چهارسال اول زندگی، بین رفتار دختران و پسران تفاوت چندانی وجود ندارد و پس از آن است که تحت‌تأثیر محیط، دوپار­گیِ جسمی  و روحی اتفاق می­افتد و انگار آلت مردانه امتیازی است که مردان و زنان را در مسیر زندگی از همدیگر جدا و نابرابریِ آن‌ها را شکل می‌دهد.

از این تعبیر، می‌توان اثر جنتیلسکی را نمودی از یک‌ناخودآگاه زنانه و به گونه‌ای تمثیلی دید. اگر بریدن سرِ مرد در ظاهر را نمادی از بریدن آلت جنسیِ او دانست. و البته دیگر نشانه‌های بصریِ اثر و روایت همچون تشک و تخت، ملحفۀ خونین، برهنگیِ مرد، خطوط موکدِ عمودِ رو بالای دو دست مرد و روانداز سرخی که پایین‌تنۀ مرد را پوشانیده نیز ارجاعاتی ضمنی به این مسئله ایجاد کرده‌اند. نشانه‌هایی که در اثر کاراوادجو یا اصلا وجود ندارند و یا بسیار کمتر موکد شده‌اند.

 از این منظر، اثر جنتیلسکی به‌شکلی نمادین، نفی برتری و حذف مایۀ تمایز جنسیتی بوده است و در نهایت، مضمونی بس فراتر از مضامین اثر کاراوادجو و روایتِ عهد عتیق ایجاد کرده است.

از منظری دیگر، نوع خشونت زنانۀ اثر جنتیلسکی قابل‌توجه است. خشونتی که زنان بر مرد اعمال می‌کنند. آیا خشونت زنان از لحاظ شمایل‌نگاری مشروع بوده است؟ یا لااقل همان‌گونه بوده که برای مردان بوده است؟ در طول دوره­های مختلف هنر غرب، یا حتی هنر جهان، خشونت مردان علیه زنان به‌عنوان یک‌سنت بدیهی و حتی گاه قهرمانانه نمایش داده شده است. یکی از صدها مثال موجود و مطرح، تابلوی باروکِ نیکولا پوسن (1593تا1665) با نام هتک ناموس زنان سابین است. موضوعی مغرورانه و سنتی. چراکه در روایت اسطوره‌ایِ بازنمایی شده، ربوده شدن زنان سابین به‌دست رومیان، بقای نسل آن‌ها را تضمین می‌کرده و ناگزیر و مطابق قوانین طبیعت دیده شده بوده است.

خشونت زنانِ اثر جنتیلسکی اما خشونتی نه مکارانه و پوشیده، بلکه صریح و غرورآمیز و قهرمانانه همانند مردانشان است.

نیکولاس پوسین ،تجاوز به زنان اهل سابین، (۱۶۳۵تا۱۶۳۴)، موزه متروپولیتن

منابع:

 هارت،فردریک،تاریخ هنر،ویراستارهرمز ریاحی،نشر پیکان. (1382)

آدامز،لوری، روش شناسی هنر،ترجمه علی معصومی،نشرنظر. (1394)

پاکباز،رویین،دایره المعارف هنر،نشر فرهنگ معاصر (1387)

دوبووار،سیمون،جنس دوم،ترجمه قاسم صنعوی، (1379)

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب