وَ طَن پاره میشود
آخی به بلندای موسیقیِ دستگاه
که انگشتِ اشارۀ ما را خورد
و شمایان را
چه لرزشِ پستانی
آورد!
کُلوا، کُلوا
که تسمهها نعرههاشان رو به خاموشیست
که قطعهقطعۀ ما
لای قطعاتِ شما
نِمیمیرند / میایستانَند
که بازداشتن
میلِ دایره ها به بستگیست
به خود، شیفتهباش
ای ایستای به زانو درآورده زیستن را
که در توقفِ آغازگر عظمتیست
چون جادوی تبدیلهای تو
وا – بستگی ، متناقضِ چون اشارۀ ما
پناه میآورم به تو که چاره چیست؟
جز حدِّ گشایش و امنیتِ تو
( تنِ گردِ شما
تنِ پارِهُ لاتُسرِفوا ی ما)
تمام میشود مگر
این برخاسته بوی الکل و خون
از کُلُوا و اشرَبُوا ی شمایان
از پُرهیاهو دستهای پُراشارۀ مایان
که گلویِ خیال بافِ ما را
بند نیاورده است
گشاده است
چون پوینده خونابه رودهای پیماینده
درندگانِ خاک
آشفتگانِ با شتاب به تناش رونده و ریشه های مست زایانده
که بسترها هماره سرخ و آغشتهاند
به رویایِ ناشناختۀ گذار و گریز
چه واهمهایست!
انگشت لرزانندۀ از این کرانه مصیبت از آن کرانه مصیبت را
( طیبه کردمیر: تیرماه 1397 )