انتخاب برگه

سه شعر، از: محمدحسین رضایی ( گاهنامۀ شعر ، شمارۀ سوم )

سه شعر، از: محمدحسین رضایی ( گاهنامۀ شعر ، شمارۀ سوم )

( 1 )

 

خورشید

نه از بام‌ِمان

این‌بار

که از صحرای محتضر غریبان، برخاسته

سه قطره اشک

ناقوس زنگاری به روزگارانمان

خنکایِ بهمن‌واره‌ای

فرو شده به دروازه‌های چهار‌طاق‌باز

و میدان شهر

اخت به هلهله و رقصی‌غریب

که آوازی اخته‌فام

به‌دیوار بی‌پناهی خانه قاب‌شده

 

( محمدحسین رضایی )

 

( 2 )

 

باز نو-سالی تباه،

دشنه‌ای

اوراق به‌دست

به کمینِ گلوگاه خشک بهار …

ای مادر

مادر بی‌خبرم

بیست و هفت‌ساله شد این جوان

 

راه و بیراهه یکی

نشئه و هشیار یکی

 

به‌دنبال پناه

به‌دنبال پناه

 

می‌بینی، مادر بی‌خبرم ؟!

که پناه پستِ وقار

سایه‌ام را کشته

به زیر پا

آینه می‌شکند

که ندارد

شرم بازتابِ نقشِ تباه

تا نباشد امید دیدار

به‌ هیچ و هیچ و هیچ

بهار

مادر بی‌خبرم

بیست و هفت ساله شد این جوان

 

( محمدحسین رضایی )

 

( 3 )

 

بی رمق، پر می کشید آفتاب

از سر و کله ی کوچه سست اندام

– خشت از خشت جدا مانده –

بی جان و هراسان، به‌فریاد که:

 

کیست آن نفر به‌کوچه

آن که کشت آرزوهاتان ؟!

بی سرنوشت‌های خواب‌فام-مالامال

کیست هر شب، بزین اسب سیاه ؟!

 

کیست آخر به‌زینِ شیهه‌کشِ خراش‌گوش سیاه؟

که می‌دود

گم می‌شود در انتهای کوچه

بی‌انحنا

و سایه‌زار جامانده‌ای برخاک

هیچ از خشتم نمی‌بیند

نمی‌بیندد دیگر

چک‌وچک باران

که باز می‌افتد آفتاب

باز کوچه

بفریاد

 

( محمدحسین رضایی )

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب