انتخاب برگه

چهارشنبه بعد از ظهر در جزیره‌ی گراند ژات – صدرا افشین پور

چهارشنبه بعد از ظهر در جزیره‌ی گراند ژات – صدرا افشین پور

چهارشنبه بعد از ظهر در جزیره‌ی گراند ژات

صدرا افشین پور

چهارشنبه‌ها می‌توانند روزهای خیلی خوبی باشند، اما نیستند؛ تقریبا هیچ‌وقت. بعد از آن روز هر هفته منتظر این می‌مانم که چهارشنبه بشود و بتوانم از صبح به این فکر کنم که آن چهارشنبه چه­ طور می‌توانست باشد. بی‌نهایت سناریوی خوب، هر یک به کلی متفاوت یا فقط با تفاوت‌هایی کوچک. می‌توانم تصور کنم که تا به حال موفق به تصور درصد خیلی ناچیزی ازش شده‌ام. گاهی حتی از اضطرابِ شبِ قبلش شروع می‌کنم. بعضی وقت‌ها هم از غروبش. از 4:45 بعد از ظهر در فرودگاه مهرآباد و به عقب برمی‌گردم. الآن که دقت می‌کنم، می‌بینم باسکیت را هم در چنین روزی برداشتم، متناسبش کردم و گذاشتمش در داستانم. متاسفانه او از اُوردوز هروئین مرده و بقیه‌ی کاراکترهای داستانم هم مرده‌اند یا این‌که دیر یا زود خواهند مرد. اما چهارشنبه‌ی بعد دردسر متفاوتی داشتم. باید از هری پاتر در داستانم استفاده می‌کردم تا فانتزی شود، اما هری غیبش زده بود. راوی‌ام داشت دنبالش می‌گشت اما داستان ناتمام باقی ماند. هنوز نمی‌دانم این بار دقیقا چه داستانی را می‌خواهم تصویر کنم، اما قبل از شروع کردن، اسمش را انتخاب کرده‌ام. چهارشنبه می‌توانستم خم شوم و به صورتش نزدیک شوم و… لابد محکم می‌زد توی گوشم و صدایم می‌کرد غریبه! الآن ترجیح می‌دهم به باغ حاجی فکر کنم و غریبه‌ای که به ملاقاتش رفته بود. باید رئالیسم جادویی می‌نوشتمش. من با خودم صحنه به صحنه مرگ حاجی را در ذهنم تصور کرده بودم. اما این را هم تمام نکردم. یعنی حتی شروع هم نکردم که تمامش کنم. خوبی چهارشنبه‌ها این است که تمام می‌شوند. خیلی ساده و کلیشه‌ای. با یک خداحافظی و آغوشی سرد که انگار رفتاری است پذیرفته شده برای بدرقه‌ی مسافر، بدون هیچ گونه مخاطره‌ای برای طرفین. حتی اگر مسافر یک غریبه باشد. بعد موقع بالا رفتن از پله‌ها برمی‌گردی و پشت سرت را نگاه می‌کنی. پشت سرش را می‌بینی، در حال رفتن…

متن کامل این داستان کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال اول – شماره اول – مهر 1396) منتشر شده است.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب