انتخاب برگه

در تنهاييِ زير دوك – سعید احمدزاده

در تنهاييِ زير دوك – سعید احمدزاده

در تنهاييِ زير دوك

سعید احمدزاده

زن از مقابل دار قالي بلند شد. رفت و اين‌بار هم بر چارچوب در ايستاد. هوهوي بي‌وقفه‌ی باد در سرش پيچيده بود. به پيكر آويخته بر درخت خشك چشم دوخت؛ زار و بدشكل، شايد ميوه‌‌ی ناخلفي برآمده و خشكيده بر شاخه‌اش، يا شايد تنه‌اي خشك، رویيده بر شاخه‌اي خشك‌تر، آماده‌ي فروافتادن و غلطيدن، اما نه با دست‌هاي باد؛ انگشت‌هايي دراز و سياه، چون شاخه‌هاي گره‌دار و خشكيده‌ي درخت. لرزان چون هم‌او.

” فَجَعَلَهُ غُثآءً احوي… “

باد خواند و اندكي فرونشست، غبار خوابيد، خاكي كه خشت‌هاي ساييده سپرده بودند به بيابان.

سر چرخاند، ديوار خشتي از كمر ريخته و بر بسترش فروكوژيده بود.

سايه‌ی درخت تا پايين ديوار كش آمد و بر شكم آبستن ديوار خميد، چون مار سياهي به گورستان پشت ديوار مي‌خزيد.

“… لقد خلقنَا الانسان في كَبَد… لقد خلقنَا الانسان في كَبَد… “

باز هم باد شريرانه در گوشش نجوا كرد، به تكرار چون قبل، گويي شبهه‌رازي برملا بر دهاني مستور.

گشت؛ پيرزن نشسته بر سنگ زيرين آسيا به حركتي، دوكش را از سرانگشت رها كرد، چرخيد و چرخيد، رشته‌ها به‌هم آويختند، پيچ‌ در پيچ. ريسمان به بلنداي قامت نشسته‌ي پيرزن جان گرفت، به بالاي خودش پيچيد و قد راست كرد، تابيد تا فرق آسمان و سخت خشكيد، چون طناب دار آويخته بر درخت، سياه‌وسپيد، ابلق…

متن کامل این داستان کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال اول – شماره دوم – دی 1396) منتشر شده است.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب