مشخصاتِ اثر: چاپ اول؛ انتشارات رشدیه، 1395 خورشیدی، تهران.
۱. دیباچه
بیست سال پس از کوچِ تلخِ غزاله علیزاده، رمانی از وی چاپ شد که سببِ بازخوردهای متفاوتی، از سوی خوانندگان و منتقدانِ ادبیات داستانی شد؛ چه بهلحاظِ تفاوتِ سبکی و زبانی با مؤلفههای شناختهشده در داستانهای پیشینیِ غزاله و چه درونمایهی خطی و سادهی این داستان.
آنچه از زبانِ سهل و ممتنعِ نویسنده و نیز وسواس و پختگی نثر غزاله میشناسیم، در «ملک آسیاب» نیز بهخوبی مستتر است؛ بُرشی کوتاه در بیست اپیزود از زندگی دختری به نام سارا: تیپِ تحصیلکرده و روشنفکر؛ از خانوادهای اصیل اما در آستانهی ورشکستگی؛ با سردرگمیهایش میان گذشته و آیندهی خویش؛ پیوندش با سه محبوبِ خویش (مادر، دایی، معشوق)؛ و ملکِ در حال مصادرهای که هر چهار تن، ذینفعِ آن هستند.
۱. شخصیتها
سارا
خانم نجمی (مادر سارا)
کارچاقکنها و مباشران:
فتاحی، سرهنگ مشکین فام، جوادی
سیرجانی (وکیل خانوادگی) و منشیاش
هدی نجمی (داییِ سارا)
ادوارد (دوست و همدمِ ارمنیِ دایی هدی)
شکوه (معشوقهی قدیمی دایی هدی)
فرزین ضرابی (معشوق سارا)
خانم ضرابی (مادر فرزین)
لتیسیا (همسر سابق فرزین)
۲. مرور و تحلیل فمینیستی داستان، در بیست اپیزود
در اپیزود اول، اولین معرفی سارا از خودش، در حال آرایش کردنِ محو و شستنِ صورتِ آرایششده: «خب من همینم که هستم، گورِ پدرش!» (صفحه 7). از همان ابتدا با تضاد و تشنج رفتاری میان سارا با مادرش مواجه میشویم. تا جایی که سارا بهگفتهی خویش نمیداند «شماتت» میشود یا «دلالت».
خانم نجمی؛ مادر بیوهای که از خواستگارهای قدیمی خویش میگوید و عمری که به پای عزیزانش سوزانده. حالا حتی حس میکند میخواهند در خانهی خودش از او پذیرایی کنند و به او امرونهی.
فرزینِ ضرابی: عاشقپیشه شریکِ نیمی از ملکِ آسیاب، جداشده از همسر سابقش، منزجر از بلاهت همسر سابقش در عکس.
سه کاراکتر اصلی داستان، در اپیزود اول با هم و در منزل خانوادهی نجمی ملاقات کرده و موضع و نگاه هر یک نسبت به دیگری بر ما مشخص و روشن میشود. ما میتوانیم پیشبینی کنیم که تردیدهای سارا وی را بهسوی انتخابی میان مادر و فرزین سوق میدهد؛ مادری که به دنبال احیای آخرین ثروت خانواده است و فرزین که در سودای کوچِ اروپایی خویش با سارا پس از دریافت سهمش از ملک آسیاب.
از همان ابتدا، موتیفهای داستانی برای خوانندگان روشن میشود. تضادهای غربی و شرقی، ملکی که باید فروخته یا آباد شود و…؛ نویسنده، بهنوعی چه موتیفها و قصه و چه شخصیتپردازیها را از همان ابتدا از تعلیقِ و پیچیدگی، عاری کرده و نشان میدهد که با روایتی طرف میشویم از جنسِ قصهگوییِ خطی. جدای از این مطلب، نویسنده در این اپیزود ابتدایی هدف مهمتری را نیز دنبال میکند. فضاسازی حولِ تحولاتِ اجتماعی و فردی در جامعهی ایرانِ پس از انقلاب؛ خانوادههای شِبهِ اشرافیهای ورشکستهای که هنوز شرایطِ زندگی و اندیشههایشان با جامعهی پس از انقلاب تطبیق پیدا نکرده. البته لازم بهذکر است که بابِ کنش گونهی این تضادها و کشمکشها، در سطح و یا بسته باقی میماند و روایت و اجزای داستانی بهنوعی تنها در خدمتِ قصهگویی، میمانند.
اپیزود دوم، آوردنِ جوادیِ سماورساز به منزل توسط مباشرانِ عامّی و کارچاقکنهای خانم نجمی (فتاحی و مشکین فام)، بهدلیل اینکه هم نَفَسِ او را حق میدانند و هم در ادارات دولتی نفوذ و آشنا دارد. بهخوبی شرایطِ گذار از دورهای تاریخی در ایران را به نمایش میگذارد. جوادی، تیپِ عوام خرافاتی (که البته در حد تیپ هم باقی میماند)، فضای خانهی داستان رامالامال از خرافاتی میکند که تا پیش از آن، معنا و مفهومی نداشته است. هرچند که خواننده در انتظار این است که هرلحظه شاهد ورود و کنشهای روایی و روانیِ سارا در شرایط وضع موجود باشد، اما نویسنده در ظاهر، سطحی از تعریفشدگی در کنشها را برای داستان برگزیده که همین نیز سبب میشود که راهی بیشتر برای ورود به تیپهای اشارهشده در داستان، برای خواننده و منتقد باقی نماند.
اپیزود سوم، همزمان است با ورود مستقیم دایی هدی به داستان، نوستالژیهای حضورش در سیاتل و کولهباری از حسرتها، تصمیم به لذت بردن از لحظههای زندگی و درنهایت رفتن و رسیدن به شکوه، معشوقهی قدیمی خویش پس از سی سال (که اکنون با مرگ شوهرش و دو فرزندِ بزرگ، زنی آزاد است). سپری شدنِ عصر بارانی سارا در کنار دایی هدی و صمیمیترین دوست و همخانهاش ادواردِ ارمنی که در این اپیزود، بیشباهت به مشهدی قاسم در داییجان ناپلئون عمل نمیکند، درنهایت به بیدارشدنِ ناگهانیِ انگیزههای زندگی و پویایی در سارا منجر میشود؛ گوییکه انگار پیشازاین هیچ گفتوگو و مباحثهای با دایی هدی نداشته است!
در اپیزود چهارم، سارای پرانگیزه زیر نگاه مشکوک مادرش به پویاییِ ناگهانیِ دخترِ منفعل خویش به پیگیری مطالباتِ خانوادگیاش میپردازد. از روند آزادسازی ملکِ آسیاب گرفته تا وضعیت امروزیِ خواستگارهای پیشین مادرش. سارا به میهمانیِ کوچکِ سه نفرهای در منزلِ ضرابیها میرود و با فرزین و مادرِ نیمهروستایی و پرحرفش دیدار میکند که ماحصل این دیدار دو اتفاق است: دریافتِ مخاطب از پیشینهی ارتباط سارا و فرزین؛ و نیز تشکیک سارا به پیوندهای احتمالی فرزین و همسر سابقش. درنهایت نیز با اعتراف تلخ سارا مبنی بر نیازش به منجی، این بخش خاتمه مییابد.
اپیزود پنجم، ملاقات سارا و مادرش است با وکیل خانوادگی در پستوی کاموافروشی که هماکنون دفتر وکالت وی است. صحبتشان حولِ کابوسهای مخوف وکیل و دگردیسیهایی که در رؤیا میبینند، میگذرد. درنهایت وی نیز همانند جوادیِ سماورساز حل این پرونده را همچون بازی شطرنج میانگارد. اپیزود ششم، وداع نابهنگام سارا با دایی هدی است که راهیِ جهان جدید خویش در کنار معشوقهی قدیمیاش میشود. اپیزود هفتم، پرسههای دلتنگیِ سارا است و خرید مدادرنگیهایِ آرزوهایش و پناه بردنش به فرزین در عصر غمگین و بارانیِ وداع. در اپیزود هشتم، سرنوشت قانونیِ ملک آسیاب تعیین میشود. اپیزود بعدی به جُنبیدنِ مهر خواهری خانم نجمی برای برادری میگذرد که نیست. اپیزود دهم در باغِ آسیاب میگذرد و ناهارِ پیکنیکیِ سارا و مادرش با سیرجانیِ وکیل و منشیاش.
ده اپیزودِ دوم، (نیمهی دوم داستان) با سرعتِ بسیار بالایی و در حدّ گزارشی از رخدادها میگذرد.
ملاقات احساسیِ سارا و فرزین در ملکِ آسیاب؛ آگاه شدنِ خانم نجمی از سفر برادرش؛ حضور سارا با فرزین در اجتماع و اندیشیدن به تجربهی شوهر و بچه داشتن؛ تصمیم به کوچ با فرزین و بیقراری مادر از تصمیم دخترش؛ مادری که به ناآگاهیِ خودش از شناخت عشق اعتراف میکند؛ شوریدگیِ فتاحیِ کارچاقکن در شورِ مرادِ اعظمش (جوادی سماورساز)؛ ترحّم سارا به مادرش، مقارن با یادآوری عشق قدیمی سارا از سوی فرزین؛ بازگشت دایی هدی از سفر رؤیاهایش در آستانهی سفر سارا؛ و درنهایت رسیدنِ تاکسیِ سارا به فرودگاه، جایی که فرزین و چمدانهایش انتظار وی را میکشند برای سفری بیبازگشت؛ و درنهایت… .
در سپهر زنانهی ملک آسیاب، دغدغهها و چالشهای شخصیتمحوری داستان و مادرش، دو زن در دورهای از گذار تاریخی ایران بررسی و روایت میشود. زنانی که در قدرت و اراده به سرنوشت خویش با تمامِ جبرگونه بودنِ رخدادهای پیرامونی خویش باز هم به تصمیمات خود خوشبین و قانعاند. غزاله در این داستان، ورای محوریت قراردادن روحیهی جنگندهی دو زن در بطنِ قصه، تلاشِ ستایشپذیری برای کلیشهگریزیِ زنان از نقشِ فرهنگی و تاریخی خویش دارد بهواسطهی گریز از یأس، تأکید بر این –همانی- و داشتههای فردی خویش، تکیه و استناد محدود به سبقه و اصالت خویش (کاربستِ اصالت بهشکلی کاربردی)، تکیهگاه بودن برای مردان بهجای طلبکردن تکیهگاه (در عمل) و … . هرچند که بهواسطهی شخصیتپردازی هدفمند نویسنده، چندان به جایگاه و مشارکت اجتماعی سارا در داستان پرداخته نمیشود، اما روحیات و اندیشهی محصّل و مدرّی آکادمیکِ اروپایی در شخصیت و نیز مواجههی سارا با تردیدهایش مستتر است. هرچند که گاهاً این مواجهه به دلیل بستر شتابزدهی روایت به بیانی از جنسِ رمانتیسیسم، پهلو میزند تا کاراکتری مدرن. نکتهی مهم دیگری که میتواند بحث شود، تأکید بر تلقیهای مردانه از وضعیتِ سارا است؛ بهواسطهی هلدادن روحی و القای ذهنی سارا به حلکردنِ همیشگیِ تردیدهایش در رویارویی با مفهومِ عاطفه و احساس و تصمیمات خویش برای پاسخگویی به وضعیت امروزش از سوی شخصیتی مجرّب و روشنفکر و فرنگرفتهی فرزین (بهعنوانمثال: منجی بودگیِ امروز فرزین، همانند آنچه در نوجوانی و نجات سارا از تصادفی مرگبار بوده). برجستهسازی تقابل زنانه با اینگونه القای زیرکانه، درنهایت با انتخابِ شخصیِ سارا، خیزش پیدا کرده و وی را وارد فاز جدیدی از تلاشها و نبردهای زنانه میکند. نباید این نکته را از نظر دور داشت که مخاطبان و خوانندگانِ همیشگی آثار غزاله علیزاده با خواندن ملکِ آسیاب، خواهینخواهی قیاسی را بهلحاظ نوشتار و زبان خاص زنانهی غزاله در آثار پیشین وی با ملک آسیاب خواهند داشت. و از نثر عاری از ظرافت و شاعرانگی و زنانگیِ این اثر، بسیار شگفتزده خواهند شد. هرچند که ملک آسیاب، بهزعم نگارندهی این سطور نه بهمانندِ خانهی ادریسیها و دیگر آثارِ سترگِ غزاله باشد، اما خواندنیست، هرچند که تنها برای یکبار … .