انتخاب برگه

شعری از: علیرضا نوری ( گاهنامۀ شعر ، شمارۀ دوم )

شعری از: علیرضا نوری ( گاهنامۀ شعر ، شمارۀ دوم )

پیش از زندگی

نامی نداشتی

تا زانو رودخانه بودی

از گردن به بالا سنگ

چنان به مه نشسته

که از نوک انگشت‌هات

آب انار می‌چکد

ما گمان می‌کردیم

از تو یک پری ساخته‌اند

که می‌شود به تنش واقعا دست برد

همین که زندگی آغاز شد

نام تو پیدا شد

هر‌چه فکر کردم این وسط

چگونه از تو شعری بسازم

که رنج سالیان باشد

عشق باشد در ظل آفتاب

و هم صدای زنی باشد از تبار مادرم

که موهاش را تراشیدند

نام تو آغاز شد

ولی هیچ کدام از ما

برای دستان تا آرنج چوبی‌ات

حرف خاصی نداشتیم

پیش از زندگی هم

هر چه بود در سایه و وهم و خیال گذشت

با تصویری کج و کول از تو که مشغول خودکشی هستی

زندگی شروع شد

نام تو زانو رسیده است

از زانو به بالا نام نداری

هر کس به سلیقۀ خیال و تبارش از تو چیزی ساخت

مادرم می‌گفت

هر زنی فقط تا کمر می‌تواند

نمایندۀ نامش باشد

بعد از آن

در مه فرو می‌رود

و هر کس بخشی از تنش را از پشت غبار و دود و مه خواهد دید

نام تو تا کجا رسید

بعد از تو که می‌خواستی همۀ نامت باشی

کسی را ندیدم

که این قدر

بهای زیبایی‌اش را با تنش بپردازد

 

( علیرضا نوری )

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب