حادثه
الهه عبدلی
شخصیتها
پدر: پنجاهودوساله، رانندۀ تاکسی، چاق، کوتاه قد.
مادر: پنجاهویکساله، لاغر، بلند قد.
عظیم: بیستودوساله.
مکان: زیرزمین خانۀ عظیم در تهران.
1
[دو تخت چوبی در چپ و راست صحنه قرار دارد. دیوارها پر از طاقچههای کوچکی است که در همۀ آنها کتابها پخشوپلا هستند. عقب صحنه عریضتر از قسمت جلویی است. اشیایی از قبیل یکمیز چوبی، ترازویی روی آن، چندین کارتن، دیگهای بزرگ، صندلی و… دیده میشود. در دیوار انتهای صحنه پنجرهای قرار دارد. در ورود و خروج در سمت چپ صحنه است و دیده نمیشود. مادر روی تخت مینشیند و چادرش از سرش میافتد.
پدر با تأخیر میآید. یکساک دستی کوچک و کیفی زنانه در دست دارد. کیف و ساک را روی تخت میگذارد و به عقب صحنه میرود؛ در حالی که همهجا را نگاه میکند.]
پدر: بفرما… اینم هتل پنج ستارۀ خانوم
[پدر بهطرف ترازو میرود. کشوی میز را بهطرف خودش میکشد. کشو یکدفعه بیرون میآید. نزدیک است روی او بیفتد. پدر با زانویش زیر کشو را میگیرد و آن را سرجایش میگذارد.]
مادر: «به اون چیکار داری؟»
[پدر بهطرف مادر میآید.]
پدر: «چرا سنگ نداره؟»
[روی تخت دیگر روبهروی مادر مینشیند. بهاطرافش نگاه میکند.]
پدر: «با کدوم ماشین اومدی؟»
مادر: «چه میدونم… اتوبوس بود دیگه.»…
متن کامل این نمایشنامه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال چهارم – شماره پانزدهم– بهار ۱۴۰۰) منتشر شده است.