انتخاب برگه

پنجرۀ همسایه ـ مارشال کاری ـ برگردان: یاسر قاسمی

پنجرۀ همسایه ـ  مارشال کاری ـ برگردان: یاسر قاسمی

 

پنجرۀ همسایه[1]

مارشال کاری[2]

برگردان: یاسر قاسمی

این فیلم‌نامه کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال چهارم – شماره سیزدهم–  پاییز ۱۳۹۹) منتشر شده است.

یک/ شب – خارجی – شهر

نمایی دور از شهر. چراغ‌های ساختمان‌ها چشمک می‌زنند. اسم فیلم . دیزالو

دو/ شب – خارجی – شهر

دو ساختمان با پنجره‌هایی روبه‌روی هم. در پشت‌زمینه، ماه میان دو ساختمان قرار دارد.

سه/ شب – داخلی – آپارتمان

زن (تقریبا چهل‌ساله، باردار) از زیر میز، بین اسباب‌بازی‌های پخش شده، خوراکی‌های ریز شده را جمع می‌کند. زن سرش را به عقب و بالا می‌کشد تا از زیر میز بیرون بیاید که سرش به میز می‌خورد. دست روی سرش می‌کشد.

زن:«آخ! خدای من»

زن درد می‌کشد و بلند می‌شود و به میز و غذا‌های روی میز نگاه می‌کند. مرد وارد می‌شود و دستانش را به نشانۀ پیروزی بالا می‌برد. زن لبخند می‌زند.

زن:«واوووو! خوابیدن؟»

مرد سرش را به نشانۀ تأیید تکان می‌دهد و دستانش را پایین می‌آورد. مرد به زن نزدیک می‌شود و به میز نگاه می‌اندازد.

زن: «دمت گرم. خیلی زود انجامش دادی»

مرد راه می‌رود و نگاهش به میز است.

مرد: «آره. اونا شکست خوردن از من»

زن بشقاب و لیوانی را روی میز دیگر می‌گذارد. دستمالی از روی صندلی بر می‌دارد و دستانش را خشک می‌کند.

زن: «دیگه کم‌کم داشتم دیوونه می‌شدم وقتی می‌دیدم بچه‌ها ول کن شلوار اسباب‌بازی کاپیتان نبودن.»

زن سمت مرد می‌رود که پشت‌میز دیگری نشسته و در حال نوشیدن است.

مرد: اونا فکرشم نمی‌تونن بکنن که بچه‌ها رو قبلا چه‌جوری بزرگ کردن

زن به مرد نزدیک می‌شود.

زن: «خدایا»

زن تقریبا به‌زحمت پشت‌میز می‌نشیند.

زن: «به‌نظر خوب میاد»

مرد: (نوشیدنی تعارف می‌کند) «یکم بخور»

زن: «نه! نباید بخورم»

زن به روبه‌رو خیره شده و محو تصویری می‌شود.

زن: «این دیگه چیه؟»

مرد: (به زن نگاه می‌کند) «چی؟»

مرد هم به روبه‌رو خیره می‌شود. در آپارتمان روبه‌رو مرد و زنی لباس‌های هم را در آورده و هم را در آغوش گرفته و می‌بوسند.

مرد: «واووو»

زن: (دستش را جلوی چشم‌ها می‌گیرد) «اوه خدای من! دیگه نمی‌تونم ببینم»

زن دستش را پایین می‌آرود.

مرد: (با کنایه) او همچنان به تماشا ادامه می‌دهد

زن: «اما اونا واقعا نیاز دارن برن پرده سفارش بدن.»

مرد: «شرم‌آوره»

زن: «باشه، چرت‌وپرت دیگه بسه»

مرد گیلاس شراب را روی میز می‌گذارد و زن را می‌بوسد.  در آپارتمان روبه‌رو مرد و زن همچنان مشغول عشق‌بازی‌اند.

مرد: «اونا دارن آپارتمان جدید رو افتتاح می‌کنن.»

زن: «به‌نظرت اونا به این فکر نمی‌کنن که ممکنه بقیه ببیننشون؟ یا کلن بی‌خیال این موضوعن؟»

مرد: «به نظرم اونا به این چیزا اهمیت نمی‌دن»

زن: «واوو»

مرد: «واوو»

مرد: «این یکی جدید بود؛ دختره خیلی انعطاف‌پذیره»

زن: «می‌دونی مرده هم خیلی حشریه»

مرد: «من نگفتم حشری، گفتم انعطاف‌پذیر»

مرد و زن در سکوت به تماشا ادامه می‌دهند.

مرد: «به‌نظرت باید چراغا رو خاموش کنیم؟»

زن به مرد نگاه می‌کند.

زن: «چرا باید چراغا رو خاموش کنیم؟ ما که کاری نمی‌کنیم. اونان که دارن یه کارایی می‌کنن.»

زن به روبه‌رو خیره است. بلند می‌شود. چراغ‌ها را خاموش می‌کند. بر می‌گردد. می‌نشیند و به همراه مرد به تماشا ادامه می‌دهد.

چهار/ روز- خارجی- شهر

برف می‌بارد. ساختمان‌ها سفیدپوش شده‌اند.

پنج/ روز- داخلی- آپارتمان

یک دوربین شکاری، دو بطری خالی و یک پلاستیک پیپس روی میز قرار دارد. صدای چرخاندن کلید در قفل.

صدای زن: «فقط یکم دیگه مونده»

زن در حالی که بچه‌هایش را هل می‌دهد وارد آپارتمان می‌شود.  دو بچۀ چهار پنج‌ساله در کالسکه نشسته‌اند.

زن: «دیگه رسیدیم»

زن می‌نشیند تا کمربند بچه‌ها را باز کند و آن‌ها را از کالسکه پایین بیاورد.

مرد: (در حال تماس تصویری) (در حالی که می‌خندد) «نه»

زن: ( رو به بچه‌ها) «خوبه، همین‌جوری خودت رو بگیر»

مرد: «نه اون فکر می‌کنه این کاریه که یه تهیه کننده  انجام می‌ده.»

زن: (رو به بچه‌ها) «تند تند تند.»

زن پشت‌سر بچه تند راه می‌رود و او را به دستشویی هدایت می‌کند و خود لباس گرمش را بیرون می‌آورد و به اتاق می‌رود.

مرد: «خب چون اون نمی‌دونه توی استودیو دقیقا چه اتفاقی می‌افته»

زن: «تنر[3] حالت چطوره؟»

زن سمت دستشویی می‌رود.

زن: «نه نه نه برو توی توالت»

مرد: انگار که لیبل[4] رو یک‌سری نوجوون عجیب‌وغریب اداره می‌کنن

زن بر می‌گردد.

مرد: «می‌دونم»

زن کمربند دختر بچه را باز می‌کند.

زن: (رو به دختر بچه) «هنوز اینجایی»

دختربچه: «اون چیکار کرد؟»

زن: «چی؟‌هان!  اون دوباره یادش رفت توی توالت کارش رو انجام بده»

دختربچه: «دوباره؟»

زن: «اره. دوباره. ایرادی نداره»

زن، دختربچه را از کالسکه بیرون می‌آورد.

زن:  (به مرد) «بیا من نیاز دارم»

مرد: (اشاره به زن با انگشت) «ببین من این آهنگ رو دوست دارم و  می‌فرستمش»

زن کالسکه را سمت اتاق هل می‌دهد. پیش‌بندش را باز می‌کند.

مرد: «اما صادقانه بگم فکر نکنم اونا به نظر من دیگه اهمیتی بدن»

زن پیش‌بند را روی بار آشپزخانه می‌گذارد. می‌ایستد و نفس عمیق می‌کشد.

مرد:«باشه، خیلی خب. امشب بترکون. تا بعد»

مرد لپ‌تاپ را خاموش می‌کند و هندزفری را از گوشش بیرون می‌آورد.

مرد: «شرمنده»

زن پاکت خرید را از روی بار بر می‌دارد و به آشپزخانه می‌رود.

زن: ( ادای مرد را درمی‌آورد) «تا بعد»

مرد بلند می‌شود.

مرد: «منظورت چیه؟ من کل روز شنبه‌ام رو در حالی که تو و بچه‌ها بیرون بودین و حال می‌کردین؛ با مذاکره و سروکله زدن واسه قرارداد گذروندم»

زن: «من از خدامه جای تو بودم و این کارا رو می‌کردم»

زن پاکت خرید را خالی می‌کند.

زن: (به مرد نگاه می‌کند) «چرا اومدی توی هال کار کنی؟»

مرد:«فقط اینجا  اسکایپ بهتر آنتن می‌ده»

زن: (با تمسخر) اوه. مرفیقات خونه‌ان؟»

مرد: «دوستام؟»

زن: «اره، اون ور خیابون. نکنه اون‌قدر سخت مشغول کار بودی که متوجه‌شون نشدی؟»

پاکت سیب‌ها روی زمین می‌افتد.

زن: «گندش بزنن»

زن سیب‌ها را جمع می‌کند. مرد به او کمک می‌کند.

زن: «خیلی خوب. خوبه خوبه. خودم برمی‌دارم. ممنون»

مرد: «تو چت شده امروز؟»

زن: «من چم شده؟ کل روز رو داشتم به تنهایی با سه تا بچه کوچک تو باغ‌وحش، توی برف سروکله می‌زدم. هر دقیقه هم یکی‌شون یا گشنش بود یا تشنه یا هم دستشویی داشت یا زانوش زخم می‌شد. دیشب فقط چهار ساعت خوابیدم چون تموم شب مشغول بچه‌داری بودم (روی میز را مرتب می‌کند) بعد میام خونه می‌بینم شوهرم کبکش خروس می‌خونه با دوستای خواننده‌اش. از اونور هم همسایه رو دید می‌زنه»

بچه‌ها وارد می‌شوند.

مرد: «بچه‌ها چرا نمی‌رید توی اتاق‌تون؟»

مرد پاکت خوراکی را به‌دست بچه‌ها می‌دهد و آن‌ها را به‌سمت اتاق‌شان هدایت می‌کند.

مرد: «برین. خیلی زود میام  پیش‌تون»

زن بطری‌های خالی را از روی میز برمی‌دارد.

زن: «بالاخره بعد از سه ماه باید فهمیده باشن که یه ساختمون پر از آدم دوروبرشون  دارن زندگی می‌کنن.»

زن با بطری‌ها به آشپزخانه می‌رود.

زن: «به خدا قسم انگار دارن با ما زندگی می‌کنن»

مرد: «به نظرم یه کوچولو داری زیاده‌روی می‌کنی»

زن: «دارم زیاده‌روی می‌کنم؟  اااااا حتما داری از دوربین شکاری که برای تولد خواستی واسه دیدن کوه‌های دانمارک استفاده می‌کنی و حالش رو می‌بری»

زن و مرد به‌هم نگاه می‌کنند.

زن: «ببین می‌دونم دیگه بیست‌ودو سالم نیست. همیشۀ خدا خسته‌ام. نوک سینه‌هام رو انگار یک ماهی گوشت‌خوار کوفتی گاز گرفته. ولی این که تو مسحور شون بشی داره آزارم می‌ده»

مرد: «این فقط منم که مسحورشون شدم؟»

زن: (دستپاچه) «اونا مثل یه صحنۀ تصادفن که آدم نمی‌تونه نگاه نکنه»

مرد برای زن ابرو درهم می‌کشد.

زن: «باشه! یه صحنه تصادف ماشین خوشگل جوون  سکسی»

زن از آشپزخانه بیرون می‌رود.

مرد: «من اینو نگفتم»

زن: «خدای من! اونا هیچ شغلی ندارن؟»

زن می‌ایستد و از پنجره به آپارتمان همسایه روبه‌رو خیره می‌شود.

زن: «یا حتی لباس؟ از اون‌طرف هم تا لنگ‌ظهر می‌خوابن و دائم سکس می‌کنن. نمی‌دونی چقدر سخته، این که نخوای بهشون نگاه نکنی»

مرد: «می‌دونم. فکر کردی من دوست دارم درباره اینکه لوفر[5](نوزادشون) چند بار دستشویی کرده یا کی تو خودش شاشیده صحبت کنم؟ »

هر دو به پنجرۀ همسایه خیره می‌شوند.

مرد: «دارم به پیرترین و بی‌حال‌ترین مرد محل کارم تبدیل می‌شم. موهام داره سفید می‌شه و می‌دونم اصلا حواست به این چیزا نیست.»

مرد به زن نگاه می‌کند.

مرد: «تو تنها کسی نیستی که دلش واسه بیست‌ساله بودن تنگه! که تموم شب رو بیدار بمونی. با آهنگ جیلی فاز بگیری.»

زن: «با آهنگ جیلی فاز بگیری؟»

مرد تأیید می‌کند.

زن: «می‌دونی آهنگ‌هات هم مثل خودت پیر شدن.»

مرد: «اوه»

زن: «همین طوره که می‌گم»

مرد: «تمومش کن. بیا اینجا»

مرد زن را در آغوش می‌گیرد. زن به پنجرۀ همسایۀ رو‌به‌رو نگاه می‌کند.

موزیک[6]

شش/ شب – خارجی – شهر

برف می‌بارد. عابران در رفت و آمدند.

هفت/ شب – داخلی – آپارتمان

زن خانه را برای جشن کریسمس آماده می‌کند.

موزیک: You said we`re not so tied together/ گفتی ما زیاد به‌هم وابسته نیستیم

What did you mean?  /  منظورت چی بود؟

Meet me in the stairwell in the second / بیا منو یه لحظه توی راه‌پله ببین

زن به پنجرۀ آپارتمان روبه‌رو نگاه می‌کند.  در آپارتمان  گروهی در حال جشن گرفتن هستند.

موزیک: for a glass of gin nobody else will be there  / تا یه پیک جین بزنیم؛ هیچ‌کسی اونجا نیست

زن سمت بچۀ کوچکش می‌رود.

زن: «اوه نه! اوووووووووووه»

هشت/ روز – داخلی – آپارتمان

زن و مرد صبحانه می‌خورند. زن به پنجرۀ آپارتمان روبه‌رو نگاه می‌اندازد، اما مرد خیره به گوشی موبایلش است.

موزیک: can you remind me the building you live in? / می‌تونی یادم بیاری کجا زندگی می‌کردی؟

I`m on my way / دارم میام اونجا

It`s getting cold again but New York is gorgeous /  دوباره داره سرد می‌شه اما نیویورک خیلی قشنگه

نه/ شب – داخلی – آپارتمان

زن پشت‌پنجره ایستاده و بچه‌اش را بغل کرده و سعی دارد او را بخواباند.

موزیک: it`s a subway day  / امروز روز ملاقات با پله‌های متروئه

زن با دوربین آپارتمان همسایه را دید می‌زند.

موزیک: nobody else will be there then  / هیچ‌کسی اونجا نیست

مرد وارد می‌شود. از پشت‌سر به زن نگاه می‌کند. ناامید می‌شود و بر می‌گردد.

موزیک: nobody else will be there then  / هیچ‌کسی اونجا نیست

زن متوجۀ رفتن مرد می‌شود. دوربین را از جلوی چشم‌ها بر می‌دارد و به در اتاق نگاه می‌کند.

ده/ روز – خارجی – شهر

هنوز فصل سرما است. عابران در حال رفت و آمدند.

یازده / روز- داخلی- آپارتمان

بچه‌ها در حال درست کردن کاردستی و کشیدن نقاشی هستند.

بچه: نگاه کن نگاه کن

زن: (با گوشی) «نتونستی سوار هواپیما بشی؟»

بچه‌ها وسایل بازی را پخش‌و‌پلا می‌کنند.

زن: (با گوشی) «ای بابا؛ کی می‌ذارن سوار شی؟»

بچه: «چقدر نوار چسب»

زن: «نرفتی یک چیزی بهشون بگی؟ اوکی. هرموقع رفتی سوار شدی، خبر بده»

زن به پنجرۀ آپارتمان همسایه روبه‌رو خیره می‌شود.

دوازده / شب – داخلی- آپارتمان

زن روی تخت دراز کشیده است و چشمانش بسته است. چشمانش را باز می‌کند.

موزیک: goodbye always take us half on hour / خداحافظی ما همیشه نیم‌ساعت طول می‌کشه

زن به اطراف نگاه می‌کند.

موزیک: can`t we just go home?  /  میشه فقط بریم خونه؟

زن از اتاق خواب خارج می‌شود و به تراس می‌رود.

موزیک: nobody else will be there then / هیچ‌کسی آنجا نیست

Nobody else will be there then / هیچ‌کسی آنجا نیست

Nobody else will be there then / هیچ‌کسی آنجا نیست

زن به شهر و ساختمان‌ها نگاهی می‌اندازد و بعد از آن به پنجرۀ آپارتمان همسایه چشم می‌دوزد. در آپارتمان همسایه مرد و زن دور یک میز نشسته‌اند و من دستش را ستون چانه‌اش کرده است. زن همسایه از روی صندلی بلند می‌شود و به مرد همسایه نزدیک می‌شود و او را از بغل در آغوش می‌گیرد. زن همچنان خیره به پنجره است.

سیزده/ روز- خارجی – شهر

هوا گرم شده است. مردم لباس‌های تابستانی پوشیده‌اند. عده‌ای در پارک مشغول بازی‌اند.

چهارده/ روز- داخلی- آپارتمان

زن ساقه‌ای از گیاه در گلدان را می‌چیند و در ماهیتابه می‌ریزد. محتویات ماهیتابه را هم می‌زند. مرد میز ناهار خوری را آماده می‌کند. زن هویج خورد می‌کند و به پنجرۀ همسایه خیره می‌شود.

زن: (به مرد) «هی!»

مرد سمت زن بر می‌گردد. زن با انگشت به آپارتمان همسایه اشاره می‌کند. هر دو به آپارتمان خیره می‌شوند.

مرد: «این همون مرده‌اس؟»

زن: «اره»

مرد: (رو به زن) «سرش رو تراشیده؟»

زن: «گمون کنم»

مرد: «انگار خیلی‌وقته که ندیدمش. به‌نظر حالش خوب نیست»

زن: «نه»

مرد: «به‌نظرت نعشه‌اس؟»

زن: «نمی‌دونم»

دختربچه: «بابا تنر پام رو گاز گرفت.»

مرد سمت اتاق خواب می‌رود.

مرد: «چرا باید پات رو نزدیک دهنش بذاری آخه!؟ »

زن همچنان به آپارتمان همسایه خیره است.

پانزده / روز – خارجی- شهر

هوا سرد شده است. برگ‌های درختان در حال ریختن است.

شانزده / روز – داخلی – آپارتمان

زن چای درست می‌کند.

زن: (با گوشی) ماوکی! مراقب خودت باش. می‌تونی گوشی رو بدی به بابا؟ آره اگر نیاز داشتی… می‌تونی بچه‌ها رو ببری توی تونل آبی تا بچه‌ها واسه خودشون بدوئن. اونجا خیلی تاریکه احتمالا لوسر خوابش ببره… می‌دونم… من دیگه کم‌کم میخوام با کتاب برم توی وان…»

زن می‌نشیند. گوشی را کنار می‌گذارد و به پنجرۀ همسایه خیره می‌شود. زن از جایش بلند می‌شود. دوربین شکاری را از کشو بیرون می‌کشد و به پنجره نزدیک‌تر می‌شود. زن با دوربین آپارتمان همسایه را دید می‌زند. در آپارتمان همسایه، مرد حال مساعدی ندارد و چند نفری برای عیادت آمده‌اند و سر بالین مرد همسایه حاضر شده‌اند. یکی از عیادت کنندگان پیشانی مرد همسایه را می‌بوسد و اشکش را پاک می‌کند. زن مشغول تماشاست. زنگ می‌زنند. شوکه می‌شود. سمت در می‌رود و در را باز می‌کند.

صدای زن: «سلام. مچکرم. مراقب خودتون باشید.»

زن با دو دست لباس بر می‌گردد. دوربین را بر می‌دارد و دوباره به تماشا مشغول می‌شود. در آپارتمان همسایه عیادت کنندگان می‌روند. زن همسایه ناراحت است و می‌رود روی تخت، کنار مرد دراز می‌کشد. زن دوربین را کنار می‌گذارد. دستی لای موهاش می‌کشد. سمت حمام می‌رود.

هفده/ روز – داخلی – حمام

زن شیر آب را باز می‌کند. در وان پر از آب و کف دراز می‌کشد.

هجده/ شب – داخلی – آپارتمان

زن پرده‌ها را می‌کشد و دوربین را برمی‌دارد و به آپارتمان همسایه خیره می‌شود. در آپارتمان همسایه دو مرد برانکاردی آورده‌اند و مرد همسایه را روی آن می‌گذارند. روی او را می‌پوشانند و با خود می‌برند.

نوزده / شب – خارجی- پیاده رو

زن سمت آپارتمان همسایه می‌رود. دو مرد با زن همسایه خداحافظی می‌کنند و برانکارد را در آمبولانس می‌گذارند. آمبولانس  می‌رود. زن همسایه گریه می‌کند. زن به زن همسایه نزدیک می‌شود.

زن: «حالت خوبه؟»

زن همسایه: «اره» (با تعجب به زن نگاه می‌کند)

زن: «چی شده؟»

زن همسایه: «شما توی ساختمون روبه‌رویی زندگی می‌کنید؟

زن: «اره»

زن همسایه: «فکر کنم… فکر کنم… احتمالا ساختمون ما رو‌به‌روی همه»

زن: «واقعا؟»

زن همسایه: «شما یک دختربچۀ کوچیک و یک پسربچه کوچیک و یک نوزاد دارین. امیدوارم خیلی بد به‌نظر نرسه»

زن: «نه»

زن همسایه: «بچه‌هاتون واقعا دوست داشتنی و بانمک‌اند. شوهرم و من… (گریه می‌کند) شوهرم… (سکوت) این آواخر واقعا مریض بود. ما همیشه ساختمون شما رو دید می‌زدیم و بچه‌هاتون رو می‌دیدیم. من و شوهرم حدس می‌زدیم که تو و شوهرت شبا بیدار می‌شید و به بچۀ کوچیک‌تون غذا می‌دید.

زن همسایه گریه می‌کند. زن او را بغل می‌کند.

بیست/ شب – داخلی – آپارتمان

زن روی مبل نشسته و به قطاربازی بچه‌ها که روی میز است، خیره شده. صدای باز شدن در.

صدای مرد: «سلاااااااام»

زن سمت صدا برمی‌گردد.

پسربچه: «سلاااااااااااام»

زن: «سلام»

زن بلند می‌شود. مرد با کالسکۀ بچه‌ها وارد می‌شود.

پسربچه:« سلام مامی»

زن: «سلام شیرین عسلم»

زن کمربند بچه‌ها را باز می‌کند.

زن: «چطور بود امروز؟»

پسر بچه: «عالی»

زن: (رو به دختربچه) «تو چیکار کردی؟»

دختربچه: «ما یک‌دایناسور دیدیم»

زن:«واقعا؟»

مرد از یخچال نوشیدنی برمی‌دارد.

زن:«لوسر هم دوست داشت؟»

دختربچه: «نه اون گریه کرد»

پسربچه: «و بابا برامون میلک‌شیک خرید»

زن: «واقعا بابا این کارو کرد؟»

پسربچه: «و ما یکم از میلک‌شیک رو به لوسر دادیم»

زن: «واقعا شما یکم از میلک‌شیک رو به لوسر دادین؟»

مرد: «فقط یک ذرۀ کوچیک، بعدش اون خوابش برد»

مرد نوشیدنی می‌خورد.

مرد: «تو چطوری؟ امروزت چطور بود؟»

بیست و یک/ شب – داخلی – آپارتمان همسایه

از آپارتمان همسایه، آپارتمان مرد و زن را می‌بینیم. مرد نوزادشان را بغل کرده. بچه‌ها مشغول بازی‌اند. زن به پنجره نزدیک می‌شود تا آپارتمان همسایه (روبه‌رو، جای دوربین) را دید بزند.

[1] The Neighbor`s window

[2] By Marshal Curry

[3] Tanner

[4] Label`s

[5] Luther

[6] Nobody  else will be there by THE NATIONAL

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب