امید (چهلوچند ساله، کمحرف با صدای زیر، و موهای بلند و بدنی تکیده و لاغر) به تصویر خودش در صفحۀ موبایل زُلزده است و شعری میخواند.
امید:
در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرون زمان
ایستادهایم
با دشنه تلخی
در گردههایمان
(احمد شاملو)
تیتراژ
من اعتقاد دارم یکچیزی از آن بالا مراقب ماست. ولی متأسفانه باید بگم آن دولت است (وودی آلن)
اسم عوامل
اسم فیلم
روز-داخلی-خوابگاه (اتاق تکنفره)
امید در اتاق کوچک خود، روی زمین خواب است و آب دهانش از گوشۀ لبش بیرون زده. چند کتاب، بطری نوشابۀ از وسط بریده شدهای- که بهعنوان زیرسیگاری از آن استفاده میشود= که کمی زرداب در آن است و مقداری دیگر از وسایل امید روی تخت دیده میشود. پنکهای کنار در اتاق در حال کار کردن است. باد پنکه با ورقههای کتاب بازی میکند. امید دستش را دراز میکند و دنبال گوشیش میگردد. پیداش نمیکند. چشمهاش را باز میکند.
متن کامل این فیلمنامه کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال سوم – شماره دوازدهم– تابستان ۱۳۹۹) منتشر شده است.