انتخاب برگه

زن خسته ـ محمد جابری

زن خسته ـ محمد جابری

زن خسته

محمد جابری

ᓀᐢᑖᐧᔮᐃᐧᐣᐃᐢᑫᐧᐤ

فصل اول

شروعِ من این‌جوریه:

می‌اد جلوی شما. گوشه‌چشمی به کمر باریک و بادکنک‌‌های برجستۀ او دارید و شلوار تنگش باعث شده زمانی که برمی‌گرده و خم می‌شه مردمک چشمتون کمی پائین بیاد و تخیلتون در حال حدس و گمان از کیفیت ماتحت اوست که پشت پارچۀ شلوار قایم شده.

او باز هم جلوتر می‌اد. استریپ‌تیز می‌کنه و اجازه می‌ده او را لمس کنید. سپس روی یک صندلی می‌شینه و به شما اجازه می‌ده یک‌به‌یک و به‌نوبت با یک اسپکولوم گردن زهدان او رو ببینید. بعد فیلمی از نحوۀ به دنیا اومدن طبیعی یک‌بچه و جیغ‌های مادرش رو نشونتون می‌ده. در انتها لباس‌هاشو به تن می‌کنه و از اونجا می‌ره.

زن خسته است و داستان ما از همین جا آغاز می‌شه.

متن کامل این داستان کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال سوم – شماره دوازدهم–  تابستان ۱۳۹۹) منتشر شده است.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب