انتخاب برگه

بوی گل بنفشه – ذبیح‌اله یزدان‌پرست

بوی گل بنفشه – ذبیح‌اله یزدان‌پرست

بوی گل بنفشه

ذبیح‌اله یزدان‌پرست

“قطارها می­ گذرند

 بر دو ریل هست و نیست؛

که آسمان خاکستری است و

مرگ قهوه ­اش را بر آن دم می­ کند.”

                                     امل دنقل

اول عمو شروع کرد به کندن و بعد بیل را انداخت سمت من. پریدم عقب و نشستم روی سنگ میان بوته ­ها. جلویم تا بیکران ظلمات بود و پشت سرم، صدای آبی که از دره می‌رفت. سوز سردی تنم را لرزاند، اما زل زده بودم به آسمان شرق، به کوه­ های مضرس که سپیده از آن­جا می­ دمید و به ابری مه­ گونه و سرد که چسبیده بود به قبرستان و گلاویز بود با سیاهی ته شب. کمی دورتر، یک ردیف چنار همراه باد، مدام خم و راست می ­شدند و شور دسته­ ی سینه ­زنی را تداعی می‌کردند. تپه­ های آن سوی چمن­زار، سیاه بود؛ با درختچه و بوته ­هایی که هر کدام موجودی موذی و ناشناخته را به ذهن می ­آورد. نور لامپ­ های قلعه، روی پیراهن ناهید که کنار شیر سنگی سر گذاشته بود روی زانوها، می ­لرزید. موهایش در اختیار باد بود و روسری­ اش افتاده بود کنار پاهای شیر. زیر نگاه شکوه­مند شیر، ببری افتاده به پشت، در تلاشی نافرجام برای برخاستن، با دست و پا هوا را چنگ می­ زد…

متن کامل این داستان کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال اول – شماره سوم – بهار 1397) منتشر شده است.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب