بررسیساختار و تحلیل طنز در داستانهای ایرج پزشکزاد
صفورا سلمانیان
این متن در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال چهارم – شماره پانزدهم– بهار ۱۴۰۰) منتشر شده است.
چکیده:
انتقاد غیرمستقیم از فسادها، معضلات و مشکلات جامعه با بیان و زبانی طنزآمیز، بهقصد اصلاح آنها طنز است. ایرج پزشکزاد نویسنده و طنزپرداز معاصر، در داستانها و رمانهای طنزآمیز خود، به انتقاد از معضلات جامعه میپردازد. او تصویر روشنی از فسادها و بیماریهای جامعۀ زمان نگارش داستانهایش ارائه میدهد. داستانهای او از نظر پرداختن به هزل از نوع طنزهای خصوصی و از نظر داشتن شخصیتهای بیمار روحیروانی و عقلانی و سیر در توهمات، از نوع طنزهای منیپوسی بهشمار میآید.
مقالهی حاضر به تعریف طنز، انواع طنز و بررسی ساختار طنز در داستانها و رمانهای پزشکزاد میپردازد.
کلید واژه: ایرج پزشکزاد، طنز، طنز منیپوسی
ایرج پزشکزاد (1306)
ایرج پزشکزاد در سال (1306) هـ.ش. با اصلیت بهبهانی، در تهران متولد شد. او تحصیلات خود را تا دیپلم در تهران گذراند. بهواسطۀ تعلیم خصوصی زبان فرانسه مقارن با پایان تحصیلات متوسطه، تعداد زیادی داستان کوتاه از زبان فرانسه ترجمه کرده و در مطبوعات بهچاپ رسانده بود. اما نویسندگی حرفهای را از اوایل دهۀ (30) با نوشتن داستانهای کوتاه برای مجلات و ترجمۀ آثار ولتر، مولیر و چند رمان تاریخی آغاز کرد. از آن پس «با نام مستعار ا.پ.آشنا در روزنامههای فردوسی، جهان، علم، جامعه و اطلاعات جوانان مطلب مینوشت»(اصلانی، 1385: 20). در سال (1325) برای ادامۀ تحصیل در رشتۀ حقوق به فرانسه رفت. پس از بازگشت به ایران به مدت پنجسال در دادگستری مشغول به کار شد. پس از آن بهخدمت در وزارت خارجه ادامه داد و آخرین سمتش مدیرکل روابط فرهنگی بود. از سال (1334) به مدت چهار سال قطعاتی طنزآمیز با عنوان «آسمون ریسمون» در مجلۀ فردوسی مینوشت. در این میان از شغل قضاوت به دیپلماسی روی آورد و از سال (1339) مأموریتهای دیپلماتیک، او را به شهرهای وین، پراگ، ژنو و الجزایر کشاند. پس از انقلاب اسلامی، به خارج از کشور مهاجرت کرد و در آنجا به نویسندگی خود ادامه داد. در حال حاضر او در کشور فرانسه زندگی میکند. در آثار خویش ضمن طنزپردازی، نگاهی ترقیخواهانه به مسائل اجتماعی داشته است. (ر.ک، شریفی، 1388: 356).
کتابهای تاریخی و انتقادی او عبارتاند از: مروری در تاریخ انقلاب فرانسه، مروری در تاریخ انقلاب روسیه، مروری در ایران انقلاب مشروطیت در ایران (یکصدمین سالگرد 1385)، طنز فاخر سعدی.
داسـتانهایش عبارتاند از: رمان حاج ممجعفر در پاریـس (1333)، رمان ماشاءاللهخان در دربار هارونالرشید (1354)، مجموعه داستانی بوبول (1338)، مجموعه داستانی آسمون و ریسمون(1343)، رمان داییجان ناپلئون (1351)، حافظ ناشنیده پند «رمان و زندگینامۀ محمد گلاندام»، خانوادۀ نیکاختر (1379)، گلگشت خاطرات «خود زندگینامه» (1387).
نمایشنامههای او عبارتاند از: ادب مرد به ز دولت اوست، تحریر شد (1352 یا 1353)، پسر حاجی باباجان (1378 لسآنجلس)، شهر فرنگ از همه رنگ (1372 لندن).
تعریف طنز و انواع آن:
در اصطلاح ادبی، طنـز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته میشود که اشـتباهات یا جنبههای نامطلوب رفتار بشری، فسادهای اجتماعی، سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را بهشیوهای خندهدار به چالش میکشد. با توجه به ساختار طنز، طنز را میتوان به سهگونه تقسیم کرد:
طنز زبانی- کلامی: در این طنز، طنزنویسان بیشتر به جنبۀ زبانی و بیانی زبان طنز توجه دارند. آنها بدین منظور از انواع صنایع زبانی، بیانی، بدیعی، بازیهای زبانی، هنجارشکنیها، هنجارگریزیها، استفاده از زبان محاورهای، گزینش کلمات و کاربرد ارسالالمثل و ضربالمثل بهره میجویند. در ضمن «طنز بیانی مربوط بهشیوۀ خطابی طعنهآمیز و شوخطبعانهای است که در آن هرچه لفظاً گفته میشود، مخالف نیت گوینده است» (خزائل، 1384: 4/ 2959 ؛ همچنین نک، کادن، 1380: 207).
بنابراین طنز کلامی اغلب با اغراق یا تخفیف همراه است. این نوع طنز را میتوان از منظر زبانشناسی نقد کرد. از این دیدگاه طنز، گونهای از کاربرد زبان ادبی است که پایۀ اصلی آفرینش آن را برجستهسازی از دو طریق هنجارگریزی و قاعدهافزایی تشکیل میدهد. از این بُعد، مختصۀ ممیزۀ این شکل از کاربرد زبان ادب را میتوان در سه بُعد وجه ارجاعی طنز، واقعیتگریزی طنز و تأثیرگذاری «خوشایندی و ناخوشایندی» بررسی نمود. بهعبارت دیگر طنز را به واقعیتی در جهان خارج ارجاع میدهد و در این ارجاع خود از ابزارهای بزرگنمایی و کوچـکنمایی واقعـیتها بهره میگیرد. حال اگر واقعیت انتخاب شده از جهان خارج تلخ باشد و واکنش در برابر آن، بهنوعی احساس رضایت از مضحک بودن چنین واکنشی در مخاطب بینجامد؛ طنز پدید میآید. (ر.ک. صفوی، 1384: 16). لازم به ذکر است که طنز کلامی و زبانی، قابلترجمه نیست و بهشدت از ترجمه میگریزد. سرعت و ایجاز در نکتهسنجی و بازیهای زبانی در طنز زبانی، ممکن است در زبان دیگر، خستهکننده و ملالتبار باشد.
نکتۀ دیگر اینکه، یکطنزنویس مسئول و مصلح، طنزپردازی است که نقد و انتقاد خود را در پوششی از شوخی و مطایبه برای قبول و پذیرش قرار میدهد. نظر چرنیشخسکی، محقق روسی، که طنز را بالاترین نقد ادبی میداند، بر پایۀ همین مسئله است. (ر.ک. آرینپور، 1373: 37).
2.طنز موقعیت: اینگونۀ طنز، به موقعیت و حادثهای مضحک و خندهدار بسته است که طنزپرداز آن را بیان میکند و در طنز خود به کار میبرد. موقعیت خلق شده در داستان، طنزآمیز و خندهدار است و در عین حال شگـفتانگیز و غیرمنتـظره، باعث اعجاب مخاطب میشود و مخاطب در برابر موقعیت ایجاد شده چارهای جز خندیدن ندارد. «این غافلگیری چه از لحاظ عاطفی و چه عقلانی باشد، با یکدیگر ناسازگارند و نمایانگر همان تضاد میان آنچه منتظریم رخ دهد و آنچه در واقع رخ میدهد، است» ( خزائل، 1384: 4/ 2959). این نوع طنز حاصل تناقض میان واقعیت و حقیقت است. در واقع «روح [این نوع] طنز، در اعماق معماری اثر پنهان است»(مجابی، 1383: 18). کادن معتقد است؛ «طنز موقعیت هنگامی رخ میدهد که مثلاً کسی به بدبختی کس دیگری از ته دل بخندد در حالی که همان بدبختی، ندانسته بر خود او نیز نازل شود»(کادن، 1380: 207).
3.طنز محتوایی: نام این نوع طنز، بهمعنای آن اشاره دارد و اسم و مسما کاملاً بر یکدیگر منطبق هستند. طنز محتوایی، محتوای طنزآمیزی دارد و موضوعی که طنزنویس به آن میپردازد، طنزآمیز است.
دستهبندی دیگری نیز دربارۀ انواع طنز وجود دارد و میتوان آن را براساس مضامین به انواع مختلفی تقسیم و طبقهبندی کرد. حسن جوادی در کتاب «تاریخ طنز در ادبیات فارسی» بر این اساس طنز را به چهار دستۀ طنز مذهبی- اخلاقی، سیاسی، ادبی، شخصی تقسیم کرده است. (ر.ک. جوادی: 1384: 13).
ام. اچ. آبرامز طنزهای ادبی را به دو نوع کلی تقسیم میکند: طنز مستقیم Direct Satire که طنزی است ساده و راوی آن اول شخص است و خود را جار میزند و وظیفهاش استخراج و هدایت نظریههای طنزآمیز است، طنز غیرمستقیم پیچیده Indirect Satire، که شکل روایی دارد و شخصیتها بهجای گفتار مستقیم، در اعمال و رفتار مضحک، طنز خود را به نمایش میگذارند. در ساخت این نوع ادبی خواننده مشارکت دارد و بهبیان شخصیتها لحن طنزآمیز میدهد. (ر.ک. اصلانی، 1385: 161). البته باید توجه داشت که معمولاً طنزهای غیرمستقیم موفقتر و مؤثرتر هستند.
همچنین میتوان طنز را از نظر شدت تلخی، گزندگی و برندگی به انواع دیگری تقسیم کرد که عبارتاند از:
طنز جوونالی «Juvenalian Satire» : این نوع طنز مستقیم مربوط به ادبیات کلاسیک غرب است و برگرفته از نام جوونال طنزنویس مشهور رومی است. زبان طنز جوونالی تلخ، گزنده و عصبی است، در آن تحقیر، تمسخر و بدبینی کاملاً مشهود است. لحنی خطابی دارد و با مبالغه، تصویری چندشآور از زشتیهای اجتماع زمان نگارش طنز، را به نمایش میگذارد. در این نوع طنز بدی بر انسان مستولی شده و نیکی در وجودش نایاب میشود. (اصلانی، 1385: 150- 149).
طنز سیاه/ کمدی سیاه (Black Humour): نوعی طنز که از مشخصههای تئاتر پوچی و داستانهای مدرن است. در این طنز بیشتر به جنبههای بیمارگونه، موحش و هولناک حیات بشری میپردازد و به تأثیر از فلسفۀ اگزیستانسیالیت وجود عناصر رنج، ترس، دلهره و مرگ در آن مشهود است. در طنزهای سیاه انسان از آنجایی که توان تغییر وضعیت ناگوار خود را ندارد، میخندد. ( ر.ک. همان: 150).
طنز منیپوسی (Menippean Satire): این نوع طنز غیرمستقیم است و منیپوس از کلبیان یونان آن را ابداع کرد. در این نوع طنز نثر و نظم با هم آغشـته و فیلسـوفان را به تمسـخر میگیرند. طنز منیپوس ابتدا از هزل منظوم تکامل یافت و پس از اینکه میانپردههای منثور به آن افزوده شد؛ شکل روایی به خود گرفت. در این نوع طنز بیش از خود فرد، به حالات و گرایشهای ذهنیش پرداخت میشود. پرداخت شخصیتها و گفتههای آنها اعترافگونه است. در آن آدمها سخنگوی اندیشههای خود هستند. این طنزنویسان حماقتها و شرارتهای افراد را نه بیماریهای اجتماعی که بیماری عقلانی میدانند. شخصیتهای این نوع آثار بیشتر آدمهایی فضلفروش، متعصـب، وسواسی، نوکیسه و بیدستوپا هستند که به حرفۀ خود میپردازند و از مضامین متداول آن تمسخر فلاسفۀ وسواسی یا لافزن است. (همان، 160- 161). برخی از داستانها و طنزهای ابوالقاسم پاینده و داستان«داییجان ناپلئون» پزشکزاد را میتوان جزء این دسته بهشمار آورد.
طنز هوراسی (Horatian Satire): این طنز از نوع مستقیم است و مربوط به ادبیات کلاسیک غرب و برگرفته از نام هوراس، شاعر طنزپرداز رومی است. این نوع طنز ملایم، مؤدب و تا حد زیادی اغماضگر است و تا حد امکان از سیاستمداران انتقاد نمیکند. خندۀ ناشی از آن بیشتر از سر دلسوزی است تا تحقیر و تمسخر. در این نوع طنز انسان ذاتاً موجودی پاکسرشت و نیکخواه است، اما بنا بهدلایلی فطرت پاک خود را به فراموشی سپرده است. موضوعات این نوع طنز متنوع است و معمولا نتیجۀ اخلاقی دارد. درایدن در تبیین تفاوت دو نوع طنز هوراسی و جوونالی میگوید: «هوراس آهستهآهسته راه میرود و جوونال میتازد». (همان، 150 و 162).
بررسی ویژگی سبکی طنزها و داستانهای پزشکزاد:
شخصـیتپردازی و تیپسازی در آثار پزشکزاد محکم و استوار است. گفتگوها و محاورات اشخاص داستان، طبیعی و بهدور از تصنع جریان مییابد. در کل، داستانهایش بر پایۀ گفتگو و دیالوگ شکل گرفته است. شخصیتهای اکثر داستانهای پزشکزاد، شخصیتی بیمارگونه دارند. اشخاص داستانی او از نوع شخصیت دونکیشوتی هستند. آنها دچار بیماریهای روحی- روانیاند و بیشتر در رؤیا و توهم بهسر میبرند تا واقعیت. حتی گاهی این توهمات آنقدر گسترش مییابند که خود آن افراد، هم آن شخصیت دروغین توهمی را که برای خود ساختهاند، باور میکنند. مانند شخصیت «داییجان ناپلئون» و «مش قاسم» در رمان «داییجان ناپلئون»، یا شخصیت «ماشاءاللهخان» در رمان «ماشاءاللهخان در دربار هارونالرشید»، یا شخصیت «داییجان فانوسقه» در داستان کوتاه «داییجان فانوسقه» و … . از این دیدگاه این اشخاص که دچار نوعی بیماری روانی و عقلانی به نام پارانویا هستند، با بعضی از شخصیتهای برخی از داستانهای ابوالقاسم پاینده همخوانی دارند. مانند شخصیت «حماقتشعار» در داستان «ظلمات عدالت» ابوالقاسم پاینده که دقیقاً یادآور شخصیت «داییجان ناپلئون» است. یا شخصیت «نظر آقا» در داستان «نظر آقا، قهرمان تاریخ». با این وصف طنزهای او را میتوان از نوع طنز منیپوسی دانست.
یکی از عیوب داستانپردازی پزشکزاد، تکرار شخصیتها در داستانهای گوناگون وی است. تیپ شخصیت مثبت مرد در همه داستانها، مردی است جذاب، خوشنیت، چشمچران و بذلهگو که بار بخش بزرگی از طنز داستان را به دوش میکشد. اسدالله میرزای «دایی جان ناپلئون» همان شخصیت پور علیزاده را در «ادب مرد به ز دولت اوست» دارد. به همان اندازه خوشطینت، شوخطبع و چشمچران. حتی طرز فکر و نگاه این دو نفر به دنیا یکسان است. تفاوتها تنها در ظاهر است. اسدالله میرزا مجرد است و پورعلیزاده متأهل. اسدالله میرزا نسبتاً مرفه است و پورعلیزاده اینگونه نیست. اما بهجز ظواهر بقیه کاراکتر یکسان است. شخصیت خانعمو در «خانواده نیک اختر» نیز تفاوت چندانی با این دو نفر ندارد. فقط اندکی پیرتر به نظر میرسد. وجه تشابه دیگر آنان ادبدوستی و شعرشناسی همۀ آنان است. شخصیت خشکهمقدس و ظاهرالصلاح عمهخانم در «ادب مرد به ز دولت اوست» همان خانمبزرگ «خانواده نیک اختر» است. هردو پیرزنانی فضولاند که در سنگینی گوش نیز مشترک هستند.
مبنای اکثر رمانها و داستانهای پزشکزاد در تناقض و تضاد هستند. همین تضاد در راستای ایجاد طنز کمک شایانی به طنزپردازی او میکند. گاهی تضاد و تناقض، تضاد فرهنگی است. مانند رمان «خانوادۀ نیکاختر» و «حاج ممجعفر در پاریس» که جزء ادبیات مهاجرت هستند و تضاد میان فرهنگ مهاجرتکنندگان و فرهنگ کشور میزبان است. گاهی این تضاد، تضاد ذهنیت امروزی با ذهنیت دنیای کهن است. مانند رمان «ماشاءاللهخان در دربار هارونالرشید» که اینگونه از تضاد در رفتار و گفتار شخصیت ماشاءالله دیده میشود. (ر.ک، عابدینی، 1369:2/ 104) و گاهی این تضاد ناشی از تناقض میان واقعیت و خیال و توهم است و به بیماریهای شخصیتی و روانی افراد داستان بازمیگردد. مانند رمان «داییجان ناپلئون» و شخصیتهای داییجان ناپلئون و مشقاسم.
ویژگی دیگر داستانهای او، هزلپردازی و Pornography است. در دوران پهلوی بهخصوص در دهههای (40) و (50) فساد جنسی در جامعه، بسیار شایع و آشکار شده بود. بهطوریکه در رسانه و مطبوعات، با نمایش دادن اینگونه فیلمها و چاپ این نوع داستانها که بیشتر در پاورقی مجلات انتشار مییافت، بهشیوع هرچه بیشتر این فساد کمک میکرد. پزشکزاد بهبهانۀ انتقاد از فساد، با زبانی استعاری، تنها در حرف و سخن برخی از افراد داستان، به تشریح آن میپردازد.(ر.ک، اصلانی، 1385: 253). هرچند که حسن عابدینی معتقد است؛ پزشکزاد، از معدود هزلنویسان حرفهای است که آثاری به دور از ابتذالهای مطبوعاتی پدید آورده است. در آثار او، این مسائل بهصورت روشن مطرح نمیشوند؛ بلکه او با استفاده از صنعت ایهام کلمات، داستانهای هزلآمیز را میآفریند. اوج هزل روزنامهای او در «آسمون ریسمون» است.(رک، عابدینی، 1369: 2/ 104- 103). از این نظر میتوان طنزهای او را از نوع طنزهای خصوصی به شمار آورد.
توصیفات دقیق و روشن و توجه به ریزترین و جزئیترین مسائل در داستان، به زیبایی صورت گرفته است. توصیف فضاها و حالات و عکسالعملهای افراد داستان، در برابر واقعهای، بهخوبی شکل گرفته، گویی داستانهایش را برای به نمایش درآوردن نوشته است.
تحلیل داستانهای طنزآمیز ایرج پزشکزاد:
رمان حاج ممجعفر در پاریس در سال (1333) چاپ شد. این رمان جزء نخسـتین داستانهای او محسوب میشود. عابدینی معتقد است؛ شخصیتپردازیها و تیپسازیهای او در این رمان، از حد تیپسازیهای فکاهی فراتر نمیرود. (عابدینی، 1369: 2/ 104). این اثر پزشکزاد، نتیجهی طنز سنتزدگی و فرهنگ کهنهپرستی و جدال و تضاد فرهنگ میهمان و میزبان، در کشور فرانسه است. حاج ممجعفر که یک بازاری سـنتی است، برای تفریح به پاریس میرود و آنجا هم میخواهد دقیقاً زندگی و فرهنگ سنتی خود را ادامه دهد. تضاد فرهنگی او با فرهنگ میزبان و پافشاری و سماجت حاجممجعفر بر رعایت فرهنگ خود طنز میآفریند. رفتار او در پاریس یادآور رفتار حاجی واشنگتن، اولین سفیر ایران در امریکا در زمان ناصرالدین شاه است. (بصیر،جدال کهنه و نو )
داستانهای مجموعۀ بوبول و آسمون ریسمون او، اوج هزلهای او هستند. این داستانها بهطور پراکنده ابتدا طی سالهای (1333) و (1334) در نشریات تهران چاپ شد و سرانجام در سال ۱۳۳۸ بهصورت یک کتاب واحد توسط انتشارات نیل منتشر گردید.
داستانهای مجموعۀ بوبول، عبارتاند از: بوبول، شوشو جان، رودل کامی، موشی، فرهاد بیبنیاد، نسل بیچاره، اولین گفتگوی آدم و حوا، انگور، ورزش سوئدی، خاخا، سواد انگلیسی، مرتاض هی، هندی هی، مموش، سبیل منوچ، آخرین آرزو، هدیۀ فرشتگان، آرتیستبازی، زبان پلوخوری، اسم رمانتیک، ننگ بیپولی، لولو عینکی، بخارات و مضرات. داستان شوشو جان در این مجموعه، دربارۀ به مهمانی رفتن منوچهر و ژاکلین و شخص راوی است که به منزل یکی از دوستانشان «ابوالحسنخان» میروند. میزبان برای سرگرم کردن مهمانان، به تعریف از استعداد و هوش سرشار فرزندانش میپردازد و از دو فرزندش، کامیجون و شوشو جان، میخواهد که هنرنمایی کنند. تناقض میان توصیف و با استعداد نشان دادن دو شخصیت بچۀ داستان با عمل و رفتار بچهها طنزآفرین است و یادآور داستان بچههای باتربیت از ابوالقاسم حالت است.
رمان ماشاءاللهخان در دربار هارونالرشید که در سال (1354) چاپ شد. ابتدا در سـال (1337) در پاورقی مجلهی جوانان و در سال (1350) در مجلۀ فردوسی انتشار یافت. در این داستان، ماشاءاللهخان نگهبان خیالباف بانک، به سفر زمانی میرود. او قرنها به عقب برمیگردد. یعنی از قرن 14 هجریشمسی به قرن دوم هجریشمسی میرود و در فضای دربار خلفای عباسی قرار میگیرد تا با استفاده از تضاد ذهنیت امروزی با دنیای کهن، خواننده را به خنده بیاندازد. (ر.ک،عابدینی، 1369: 2/ 104). در طول داستان ساختار سیاسی و حکومتی در عهد خلفای عباسی نقد و بررسی میشود. ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی بیان میشود. خشونت و ظلم آن دوران در قالب فردی مانند «مسرور» که جلاد دربار هارونالرشید است، نشان داده میشود. البته داستان جنبۀ طنز آمیخته با هزل نیز دارد و تلخیهای محیط به شیوۀ شیرین مطرح میشود. ماشاءالله در طول ماندن در آن دوران باید هزاران رنج و مصیبت را تحمل کند و سعی دارد از بروز برخی فجایع مانند کشتهشدن جعفر برمکی بهدست مسرور جلوگیری کند؛ ولی ناتوان است و تنها مجبور است خود را در برابر حوادث حفظ کند. در پایان داستان از خواب بیدار شده ولی نشانه آن دوران را که انگشتری گرانبها و بزرگ است، در دست دارد و همین موجب شهرت او و جلب توجه اطرافیانش در بانک میشود و عدهای قصد دارند از موقعیت او به نفع خود بهره ببرند.
رمان «داییجان ناپلئون»، این رمان که در سال (1351) نگاشته شده است. تحولات جامعۀ دهۀ بیست را در قالب داستانی طنزآمیز به قلم درآورده است. نویسنده در این اثر، به طنزی اجتماعی دست مییابد. او با توصیف آدمها و اشخاص بیمارگونهی رمان، بیماری جامعه دوران حکومت رضا شاه و سالهای آغازین حکومت محمدرضا شاه را با قلمی طنزآمیز به تصویر میکشد. (ر.ک، همان، 106). شخصیتهای آن الگوهای ملی هستند. به دیگر بیان، تبلور شخصیتهای کتاب را میتوان در جامعۀ ایرانی یافت. هرچند که منتقدان به این رمان زیاد توجه زیادی نکردند اما آن با استقبال عجیب خوانندگان مواجه شد و شخصیت داییجان ناپلئون با یاری سریال تلویزیونی ناصر تقوایی به افکار عمومی راه یافت. این رمان، پزشکزاد را بهعنوان رماننویسی توانا در عرصۀ ادبیات معاصر ایران مطرح کرد. رمان داییجان ناپلئون بازتابی از محیط بیمارگونه را در فضایی کمابیش استعاری با روابطی کاریکاتوری از باغوحش انسانی ترسیم میکند. داستان از دید نوجوانی عاشق روایت میشود، خیلی زود گسترش مییابد و خانوادهای اشرافی را دربرمیگیرد. هریک از اعضای خانواده با تلاشی بیهوده در جهت حفظ امتیازهایی میکوشند که دورانش سپری شده است. داستان در یک باغ بزرگ اتفاق میافتد و اعضای خانواده در کنار هم زندگی میکنند. بزرگ این خانواده، پیرمردی است بلندقد و لاغر با عینک دودی و سبیل که عشق عجیبی به ناپلئون دارد. او با خواندن زندگینامۀ ناپلئون و یافتن شباهتهای بسیار میان خود و او، مانند هشت برادر و خواهر بودن؛ یا مانند او همسرش را بعد از سیزدهسال زندگی طلاق داده و جنگهای مکرر با انگلیسیها، خود را ناپلئون میپندارد. شخصیت بچههای داستان هرگاه با شماتت او مواجه میشوند؛ بر دیوار باغ مینویسند ناپلئون خر است. (ر.ک، خزائل،1384: 1/ 1819).
داییجان چکیدۀ بیمارگونگی طبقهای است که با اندیشههای غیرواقعی در برابر واقعیت غیرقابل تحمل، از خود واکنش میدهند. او که نمیتواند رویدادهای واقعی را درک کند، سردرگم میشود و از آنجا که میکوشد دنیای کهنه و در حال سـقوط را حفظ کند، وضعیتی تراژدیکمدی مییابد. برای گریز از واقعیتها، دنیای خیالی برای خویش میآفریند و به آن پناه میبرد. بدینسان برای حفظ شوکتی درونتهی به فریب دیگران میپردازد. تخیلات داییجان مرتب نیرومندتر میشود و دنیای عینی و واقعی هر چه بیشتر در ذهن او رو به نابودی میگذارد و در این راه آنقدر پیـش میرود که بیمار میشود. او برای اثبات گفتههایش از شخصیت مشقاسم استفاده میکند که در واقع نمونۀ کوچکشدۀ خود داییجان ناپلئون است. در این میان شخصیت آقاجان «پدر راوی» تنها کسی است که آشکارا حکایات داییجان را به تمسخر میگیرد. به همین علت میان داییجان و آقاجان نزاع و دشمنی درمیگیرد. داییجان نمونۀ طبقۀ اشرافزادۀ دوران گذشته است که در دوران حاکم بر داستان یعنی دهۀ بیست در حال فروپاشی است و آقاجان، داروساز است و شخصیتی امروزی دارد و نمونهی طبقۀ متوسطی است که به مرور جایگزین اشرافیت زمیندار میشود. ساختار رمان براساس تضاد میان دو نوع زندگی بنا شده است. همین تضادها، کشمکشهای افراد رمان و مبارزۀ این دو نیروی اجتماعی کهنه و نو، به طنزآفرینی هرچه بیشتر رمان کمک میکند. در حین این کشمکشها، آقاجان از اشغال ایران سوءاستفاده کرده و به توهم داییجان دامن میزند و او خود را در خانه محبوس کرده و منتظر است تا بیایند و او را تبعید کنند.
پزشکزاد در این رمان از دیدگاهی طنزآمیز به برخوردهای طبقاتی این سالها میپردازد. شخصیت طنز اسداللهخان، تنها شخصیت واقعی و واقعگرای داستان است. او به بیاعتباری دنیا پی برده و از جنگهای خانوادگی فراتر رفته و دنیا را لحظهای میداند. وی با عینک طنزی که به چشمهایش زده، سعی در خاموش کردن این جنگ خانودگی و آسان گرفتن کارها برای خود و دیگران دارد. او در عین حالی که میان گود ایستاده و به نوعی درگیر این ماجراهاست، بهعنوان یک ناظر خارجی مسائل را مینگرد و آن را مسخره میکند. (رک، عابدینی، 1369: 2/ 107-103 و ج1/ 76؛ همچنین، ر.ک، خزائل، 1384: 1/ 1820- 1819).
نکتۀ قابلذکر این است که ساختار رمان، مانند دیگر داستانهای پزشکزاد بر دیالوگ و گفتگو شکل گرفته است. موقعیتهای کمیک و طنزآمیز در کلام اشخاص داستان بهخصوص مشقاسم، اسدالله میرزا و خود داییجان ناپلئون نهفته است. در کل میتوان ساختار رمان را تقابل میان واقعیت و خیال دانست. فضای رمان بر توهم شکل گرفته است. توهمات و خیالات همۀ افراد رمان. این شخصیتهای دونکیشوتی داستان، به نوع طنز منیپوسی کمک میکنند و از دیدگاه وجود وهم، تخیل، مکالمۀ سقراطی و شخصیتهای بیمار و توهمی، این رمان را میتوان از نمونه طنزهای منیپوسی بهشمار آورد.
خانوادۀ نیکاختر این کتاب پس از نشر در خارج از ایران، برای اولین بار در ایران در سال (1380) توسط نشر آبی منتشر شد. داستان آن دربارۀ خانوادۀ مهاجر ایرانی و دارای گرایش سیاسی سلطنتطلب است که مهمانی به نام «خانعمو» را پذیرایی میکنند. این خانوادۀ مهاجر در امریکا درگیر مشکلات خاص خود هستند. مانند اقساط بانک و رقابت کلفتِ تحصیلکرده با دخترشان و… . در این میان، بلیط بختآزمایی خانعمو برنده میشود و باعث جلبتوجه اطرافیان به او میشود. در این قسمت داستان، داستان به رمان «ماشاءاللهخان در دربار هارونالرشید» شباهت مییابد. درضمن تعلقات مذهبی ایرانیان و پولدوستی آنان در داستان دیده میشود. همچنین در بعضی قسمتهای داستان، رنگ و بوی طنزهای سیاسی به خود میگیرد.
داستان گلگشت خاطرات یکخود زندگینامه است. که از مجموعۀ سیزدهداستان کوتاه تشکیل شده است. داستان سوپر داییجان پرسوناژ داییجان ناپلئون تصادفاً با پزشکزاد همسفر میشود و در تمام طول سفر میخواهد او را که نمیداند همان پزشکزاد است، قانع کند که رمان داییجان ناپلئون با نقشۀ انگلیسیها نوشته شده است. این داستان نشان میدهد که پس از گذشت سیوهشت سال از خلق این رمان روحیۀ داییجان ناپلئونی همچنان به زندگی خود ادامه میدهد.
با نگاهی به آثار ایرج پزشکزاد، سیر تکامل طنز او و رسیدن به مرحلۀ طنزپردازی وی را میتوان مشاهده کرد. به نظر میرسد، نویسنده مطایبهنویسی را ابتدا با فکاهی آغاز کرده «حاجممجعفر در پاریس»، از فکاهی وارد حوزۀ هزل شده «مجموعه داستانهای آسمونریسمون و بوبول» و از آنجا به بهعرصۀ گستردهی طنز «داییجان ناپلئون» راه یافته است.
بررسی ساختار عناصر طنزآمیز داستانها و رمانهای ایرج پزشکزاد:
پزشکزاد برای طنزآمیز کردن داستانهایش از طنزهای زبانی-کلامی، دراماتیک، موقعیت و طنزهای محتواییتنقیدی استفاده میکند.
طنزهای کلامی- زبانی:
آمیزش نظم و نثر: پزشکزاد در داستان محاکمۀ نویسنده، برای اینکه دچار غرور نشود به علت تعریف دوستان از کتاب بوبول به محاکمۀ مینشیند، تصویر خود درآینه حکم قاضی را مییابد. تصویر آینه رئیس دادگاه و خودش متهم است. در طی داستان و محاکمه بحث به شاعری پزشکزاد و دنبال نکردن این حرفه، میرسد. پزشکزاد چند بیتی از نخسـتین شعرش در شانزدهسالگیش را بیان میکند:
«صبا بگذر بر آن ماه دلآزار ببر پیغامی از یار گرفتار
استفاده از اتباع در داستانهای پزشکزاد دیده میشود. «رئیس: دربارهی تو، هم نوشتهاند که نویسنده به دنیا آمدهای! متهم: معلوم میشود موقع تولد ما هم شلوغ پلوغ بوده است!» (همان، 68). «… واکسی به پشتگرمی داییجان فریاد زد: خـیرات رفتههاشان را بدهند به گـداهای شهر خودشان. ما کار میکنیم خیرات و میرات هم نمیخواهیم»(داییجان ناپلئون، 314).
چهرهنگاری کاریکاتوری «یکدماغ به درشتی یک پرتقال قبل از هر چیز در چهرۀ سامیه جلبتوجه میکرد. تقریباً ابرو نداشت و چشمهای درشتش هرکدام به یکطرف اطاق نگاه میکرد. دهن سراسری او تا بناگوشش ادامه داشت و میان سرش به اندازۀ یکنعلبکی طاس بود و در نوار چراغ برق میزد…» (ماشاءاللهخان در دربار هارونالرشید، 146). «نائب قیافۀ عجیبی داشت. اعضاء صورت و دستهایش مثل آدمهایی که به بیماری داءالفیل مبتلی هستند، بیقواره و درشت بود و عینک پنسی در صورت عظیمش خیلی کوچک مینمود و با لهجهای که اهالی شبهقارهی اهالی هند، فارسی حرف میزنند حرف میزد»(داییجان ناپلئون، 100).
نامگذاری بر روی شخصیتهای داستان، که از شگردهای داستاننویسی بهویژه ژانر طنز است. در داستانهای پزشکزاد دیده میشود. مانند نامگذاری و لقب دادن داییجان، بزرگ خانواده که از جانب بچههای خاندان به داییجان ناپلئون، به علت اینکه دایی جان ناپلئون را بسیار دوست داشت.
استفاده از نظریۀ گرماس و اختلاط قطبهای معنایی در ایجاد طنز مؤثر است. «دایی جان که از غضب میلرزید، نعره زد: «اگر دست به ریشۀ این نسترن بزنید با کلنگ مغزتان را خرد میکنم!» (همان، 119). نعره کشیدن معمولاً برای صداهای حیوانات درنده به کار میرود که در اینجا برای صدای داییجان که مؤلۀ معنایی انسان و جاندار است به کار رفته است. تلفیق این دو قطب معنایی، باعث ایجاد طنز شده است. «ماشاءالله خان سر و ریش اکبر عجمی را شناخت. از شدت شوق و ذوق نزدیک بود نعرهای بکشد ولی رعایت احتیاط را کرد»(ماشاءالله خان در دربار هارونالرشید، 311).
گاهی نویسنده، با خلق یکتیپ شخصیتی خاص قصد تمسخر آن تیپ را در جامعۀ زمان نگارش داشته است. در این بین، از شگرد نقیضه و بورلسـک برای خلق این شخصیت استفاده کرده است. البته این موضوع، یکی از ویژگیهای سبکی پزشکزاد است. او تیپسازی و چهرهنگاری اشخاص داستانیش را در حین اعمال و رفتارشان و بهخصوص در حین دیالوگها و گفتگوها میآورد. مانند سخن گفتن نائب تیمور «مفتش تأمینات» در داستان داییجان ناپلئون که نمود خوبی است برای چهرهنگاری و تیپسازی مأمور و مفتش در دهۀ بیست و تمسخر شیوۀ سیستم غافلگیری در بازجوییها: «… مفتش نگاهی پر سوءظن به او انداخت: عرض شود که… کی به تو گفت دروغ میگویی؟… شاید واقعاً میخواهی دروغ بگویی هان؟ جواب بده! جواب بده!… حرف بزن! حرف بزن! زود، تند، سریع!… هیچ قاتلی در مقابل سیستم بینالمللی غافلگیری من مقاومت نمیکند!…» (داییجان ناپلئون، 102- 103).
بازیهای زبانی و استفاده از صنایع بدیعی و بیانی زبان برای تولید طنز، از شیوههای اساسی در طنزسازی است و پزشکزاد نیز از این شیوه بهوفور استفاده است. ایهام و استعاره بهویژه در قسمتهایی از داستان که از نوع طنز خصوصی است و بهسمت هزل کشیده میشود.
مثل اینجا که با استفاده از صنعت استعاره طنز آفریده است: «دایی جان نعره زد: “… کی به شما گفت مرا به مریضخانه ببرید. گوسفند را میخواهید دست گرگ بدهید؟… میخواهید مرا دست انگلیسا بسپرید؟”» (همان، 445).
تشبیه: «مشقاسم زیرلب گفت: “واخ بابام هی! آقا پوری آمد! حالا با آن پکوپوز شکل اسب گاری میره به آقا میگه که ما با شما حرف زدیم، بدو بابام جان برگرد خانۀ خودتان!”»(همان، 63).
استفاده از صنعت اغراق و مبالغه: «رئیس: «یکی از اهل قلم نوشته است که تو نویسنده خلق شدهای، چنانچه قبل از تولد یا حین تولد کتاب یا مقالهای نوشتهای، اسم ببر! » متهم: «قربان اشتباه میفرمائید. این موضوع را یکی از جراید دربارۀ دکتر پروفسور سر استاد منوچهر وارسته نوشته بود و اگر بهخاطرتان باشد سه هفته پیش خود ما در شورای عالی تحقیق کردیم، معلوم شد در شکم مادر یکمتد تعلیم انگلیسی تألیف کردهاند و به برادر دو قلوی خود در شکم مادر درس دادهاند…»(جواهری، 1349: 67).
گاهی از جادۀ عفت بیان خارج شده و طنز حالت هجو به خود میگیرد: «ماشاءالله خان سر به زیر انداخت و از اطاق رئیس بیرون آمد. از لای در صدای آقای ارفاق را شنید که به دخترش میگفت: “واقعاً مصیبتی است که آدم از صبح تا غروب با این گوسالههای بیشعور سروکله بزند”»(ماشاءالله خان در دربار هارونالرشید،13».
استفاده از شخصیتهای مُل نیز در داستانهای نویسنده بهوفور دیده میشود. گاهی بیسوادی سبب ایجاد این اشخاص میشود و گاهی عواملی چون پیری و ناشنوایی نیز به بیسوادی اضافه میشود. «عمهخانم : «… اوا، میتیخان! شما مهمان دارید؟… باید ببخشیدها، من نمیدانستم که… این آقا و خانم کی باشند؟… » پورعلیزاده (با فریاد): «آقای دکتر آتیشکار.» “عمهخانم: فهمیدم، داد نزن! آقای آجیلخوار”» (ادب مرد به زدولت اوست تحریر شد، 139). گاهی ندانستن زبان دوم و ادعای دانستن شخصیت داستانی و اشتباهات فاحش او در این زمینه، او را جزء دستۀ اشخاص مُل قرار میدهد. مانند ندانستن زبان انگلیسی اسدالله خان در داستان دایی جان ناپلئون و ترجمۀ سخنان اشتیاقخان هندی: «مرد هندی… گفت: «چیکن… چیکن… دلیشوز… وری دلیشوز… .» اسدالله میرزا رو به داییجان کرد: «کلنل سر اشتیاقخان عرض میکند بله بله ما به تمام جزئیات این مبارزات وقوف کامل داریم و برای ایشان احترام زیادی بهعنوان یکوطنپرست قائلیم … » (داییجان ناپلئون، 478). ندانستن زبان عربی، در رمان ماشاءاللهخان در دربار هارونالرشید نیز او را جزء دستۀ مُلها قرار داده است.
طنزهای موقعیت
گاهی اشتباه گرفتن یکنفر بهجای دیگری موقعیت طنزآمیزی میآفریند. در ادب مرد به زدولت اوست تحریر شد عمهخانم آقای دکتر آتیشکار که دکترای حقوق دارند بهجای پزشک میگیرد و اصرار دارد که نسخهای برای پادردش بنویسد. (ر.ک، در ادب مرد به زدولت اوست تحریر شد،؛ 141تا140).
در بعضی جاها تضاد میان واقعیت و حقیقت و تضاد بین تخیل و رؤیاهای شخص با حقیقتی که وجود دارد باعث ایجاد طنز میشود. مانند تصور ماشاءاللهخان از قرن دوم هجری و حقیقتی که وجود داشت و همچنین تصورش از زن ناجی او از چنگال هارونالرشید، طنزآفرین است.
گاهی بدبیاریهای پیدرپی و تکرار این بدبیاریها برای شخصیت داستان طنزساز است. مانند تکرار جدالهای خانوادگی و جدال میان داییجان ناپلئون و آقاجان راوی در داستان داییجان ناپلئون و بدبیاریهای پشتسرهم ماشاءاللهخان در دربار هارونالرشید.
طنز دراماتیک
ایرج پزشکزاد در رمانها و داستانهایش گاهی از طنزهای دراماتیک استفاده میکند. به نظر میرسد، شاید به این علت باشد که او نیز چون مرادیکرمانی داستانهایش را برای به تصویر کشیدن و به نمایش درآوردن مینویسد. این نوع طنز در رمان «ماشاءالله خان در دربار هارونالرشید» بهوفور دیده میشود. «… ماشاءالله خان همین طور خندهکنان و بذلهگویان در میان مأمورین از سکوی بزرگ وسط میدان بالا رفت. صدای هلهلۀ جمعیت بلند شد. ماشاءاللهخان دستها را بههم وصل کرد و بالای سر برد و مثل قهرمانی که به احساسات تماشاچیان پاسخ میدهد، تکان داد …»(ماشاءاللهخان در دربار هارونالرشید، 52).
طنز انتقادی_محتوایی
این نوع طنز شامل طنزهای اجتماعی، سیاسی، ادبی پزشکزاد میشود.
الف. طنزهای اجتماعی:
سوءاستفاده از مذهب و عقاید مردم در جهت منافع شخصی. در داستان داییجان ناپلئون، هنگامی که آقاجان به قصد شناساندن چهرۀ ترسوی داییجان ناپلئون میخواهد مهمانی بگیرد، داییجان به نام روضۀ حضرت مسلم گرفتن در همان شب مهمانی به بهانۀ شب شهادت حضرت مسلم مهمانی آقاجان را برهم میزند. (ر.ک، داییجان ناپلئون، 61-60). در همان داستان، هنگامی که داییجان توسط آسید ابوالقاسم واعظ چهرۀ آقاجان را نزد مردم مخدوش کرده، آقاجان به آقای دواساز در تعطیلی داروخانه میگوید برچسبی بر شیشه بزند و تأکید میکند علت تعطیلی داروخانه مناسبت مذهبی داشته باشد. «حتماً یکجنبۀ مذهبی داشته باشد. مثلاً بنویسید به علت مسافرت به قم برای زیارت حضرت معصومه “تعطیل است”»(همان، 98).
نحس شمردن بعضی از اعداد مانند عدد سیزده، البته بهشکل ایهام: «من یکروز گرم تابستان، دقیقآً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سهوربع کم بعدازظهر عاشق شدم. تلخیها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوزادهم یا یک چهاردهم مرداد بود شاید اینطور نمیشد»(همان، 3).
انتقاد از خرافاتی بودن مردم و اعتقاد به چشمزخم و چشم زدن و نمایاندن صفات ایرانیان در مهماننوازی در داستان شوشوجان در مجموعۀ داستان بوبول. «… اهل خانه ما را تا دمدر مشایعت میکنند. در پشتسر ما بسته میشود. چون یکی از پنجرههای خانه که به کوچه باز میشود، خوب بسته نشده است؛ صدای قمر جون و متعاقب آن صدای خانم شازده بهگوش ما میرسد. قمرجون: «فاطمه سلطان، یکخرده اسپند با یک آتشگردان آتش بیار بالا.» خانم شازده: «آره ننهجون، اسپند آتش کنید این بچهها امشب خیلی شیرینزبانی کردند، میترسم زبانم لال نظرشان زده باشند»(صلاحی، 1373: 119).
فساد حاکم در جامعه و حقالسکوت دادن برای فاش نکردن رازهای یکدیگر: «… اکبر عجمی که دستش نمیرفت پول نازنین خود را به قابله بدهد ناچار شد ده سکه طلا کف دست او بگذارد ولی قابله پول را پس داد و با اخم گفت: « َنَا لا خیانَت.» … اکبر عجمی دوباره با قابله مشغول چانه زدن شد. سکهسکه بر مبلغ رشوه میافزود، عاقبت قابله با گرفتن بیست دینار طلا راضی شد به آنها کمک کند»(ماشاءالله خان در دربار هارونالرشید، 240- 239). البته پزشکزاد بنا به عادت خود و سبک نوشتاریش که همهچیز را در حالهای از ایهام و ابهام کلمات به کار میبرد. از رشوه هم با استفاده از ایهام کلمات نام میبرد. «عمهخانم: … این آقا و این خانم کی باشند؟ … پورعلیزاده (با فریاد): آقای دکتر آتیشکار. عمهخانم: فهمیدم، آقای دکتر آجیلخوار! پورعلیزاده: ها ماشاءالله! اتفاقاً اهل آجیل هم هستند» (ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد، 139).
چاپلوسی و مدح گفتن معاون و رئیس ادراه برای دریافت مزایا و حقوق بیشتر: «مستقانمی برای معاون شعرش را میخواند:
معاونان جهان دیدهام ز خرد و بزرگ نه چون تو فلک هست و ملک پابرجاسـت
معاونی که نظیرش ندیده مادر دهر معـاونی که خـلیـق و حـورآسـاسـت …» (همان، 102).
انتقاد از جامعۀ پزشکان و گرانی ویزیت و معطلی در مطب آنها: «… عمهخانم: آقای دکتر کاشکی یکی چیز دیگر از خدا خواسته بودم. امروز داشتم به خودم میگفتم، کاشکی یکدکتر میآمد، خانه یکنخسه برای من مینوشت. حالا ویزیکش هیچی، تو محکمۀ این حکیمها آدم اینقدر باید بنشیند که زیر پایش علف سبز بشود»(همان، 140).
کم درآمد بودن معلمان و کمی حقوق آنها: «نوازندۀ تار به نظرم آشنا آمد. لحظهای بعد او را شناختم. در مدرسۀ ابتدایی معلم حساب و هندسۀ ما بود. بعدها دانستم که برای جبران کسر درآمد معلمی در مجالس و محافل تار میزد»(داییجان ناپلئون، 19).
ب) طنزهای سیاسی:
به تمسخر گرفتن عدالت و قانون: «… نائب تیمورخان عرق پیشانی را پاک کرد و گفت: خانم! اشخاص نباید عدالت را خودشان اجرا کنند! … فرشتهی عدالت مراقب است! … این قاتل بهسزای عمل زشت خود میرسد…»(همان، 133).
داستان انترناسیونال بچه پرروها و نمایشنامۀ شهر فرنگ از همه رنگ و داستان لبخند همیشگی از مجموعۀ گلگشت خاطرات، جزء طنزهای سیاسی نویسنده هستند.
ج) طنزهای ادبی:
داستانهای کتاب آسمونریسمون همه از نوع طنزهای ادبی و بازیهای زبانی هستند.
فراوانی انواع طنز در داستانهای ایرج پزشکزاد:
فراوانی طنزهای محتوایی-انتقادی پزشکزاد:
نتیجه:
طنزهای پزشکزاد بیشتر برپایۀ گفتگو و دیالوگ صورت گرفته است و در کلام، رفتار، کردار و واکنشهای اشخاص داستان در برابر کنش و حادثهای صورت گرفته است. نثر او شوخ و شنگ است. اشخاص داستانیش و مضامین طنزها در داستانهای مختلفش گاهی تکرار میشوند و این یکی از بزرگ کارهای اوست.
سیر طنزنویسی او، از فکاهی آغاز شده و بهسمت هزل کشیده شده و از هزل به طنزنویسی ختم شده است. طنزهای او را از جهت پرداختن به هزل و مسائل خصوصی از نوع طنزهای خصوصی و در بعضی از داستانهایش طنزها از نظر داشتن شخصیتهای بیمار و بیماریهای عقلانی و روانی که در توهم به سر میبرند؛ از نوع طنزهای منیپوسی محسوب میشوند.
همچنین طنزهای او به خصوص در رمان داییجان ناپلئون بهخوبی نمودار چهرۀ جامعۀ بیمار دهۀ بیست در ایران و اشخاص داستانیش بهخوبی چهرۀ تیپهای مختلف افراد جامعۀ آن زمان را به تصویر درآورده است. در ضمن طنزهای داستانهای دیگرش که در پس از انقلاب در خارج از کشور نوشته است، بیانگر مشکلات و معضلات مهاجران ایرانی در کشور میزبان است. در این داستانها عنصری که بیشتر از همه طنزآفرین است، تفاوت فرهنگی میان افراد مهاجر و کشور میزبان است.
داسـتانهای پزشـکزاد پر است از موقعیتهای مضـحک و دیالوگهای خندهآور، این ویژگی داستانهایش مجالی برای جدی بودن به مخاطب نمیدهد و یادآور داستان «خنده در میان اشکهای نامرئی» از گوگول است.
منابع:
آرینپور، یحیی، (1373)، از صبا تا نیما، ( تاریخ 150 سال ادب فارسی)، ج 2، تهران: معین، چاپ اول.
اصلانی، محمدرضا، (1385)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، تهران: کاروان، چاپ اول.
پزشکزاد، ایرج، (1338)، بوبول، تهران: نیل.
——، —-، (1355)، ماشاءالله خان در دربار هارونالرشید، تهران: صفیعلیشاه، چاپ دوم.
——، —-، (1380)، خانوادهی نیکاختر، تهران: نشر آبی.
——، —-، (1381)، آسمون و ریسمون، تهران: کتب جیبی.
—–، —–، (1381)، طنز فاخر سعدی، تهران: شهاب.
—–، —-، (1384)، داییجان ناپلئون، تهران: صفی علیشاه، چاپ دوازدهم.