اجتماع مخوف! «معرفی کوتاه تهران مخوف اثر مرتضی مشفق کاظمی»
احمد عدنانیپور
(این متن در فصلنامه تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” – سال سوم– شماره دوازدهم–تابستان ۱۳۹۹– منتشر شده است.)
نزدیک به صدسال، از آغاز نگارش اولین رمان اجتماعی ایران میگذرد. تهران مخوف، رمانی که نگارش اولیهاش طی دو یا حداکثر سههفته به قلم مرتضی مشفق کاظمی نوشته شد. او در آن زمان نوزدهسال بیشتر نداشت و در خانۀ پدری زندگی میکرد. مشفق تحصیل کردۀ فرانسه بود و بعد از بازگشت به وطن طبیعتا تحتتأثیر ادبیات داستانی غرب علیالخصوص فرانسه و سبک داستاننویسی مشفق متأثر از چنین فضایی شکل گرفت.
تحول یا دستکم حرکت و تغییر در طول زمان مفهومی، کانونی در شکلگیری و اساس نگارش ادبی است. مطالعه ادبیات غرب بهویژه فرانسه و مطالعۀ آثار هوگو و دوماو… به مشفق آموخته بود که برای نشان دادن یکواقعۀ خاص باید آن را در چارچوب محیط و روابط افراد بازگو کرد و به این ترتیب تهران مخوف، خاستگاه تحولات سیاسی، اجتماعی اوج سالهای مشروطه شد و بهشکل برجسته، کودتای 1299ش و روزهای بعد آن. تلاطمهایی که مفهوم جدید تحول در اندیشۀ ادبیات مستقل و ملی را طلب میکرد. در این زمان، ضرورت تحول در ادبیات گذشته، بیش از پیش احساس میشد تا ادبیات پا به عرصه گذاشته و در معرض دید همگان قرار گیرد. از این رو، شعر نو فارسی و اولین رمان اجتماعی تقریبا در یکزمان ظهور کرد.
تاریخ ادبی در هر جای دنیا عمدتا محدود به ادبیات ملی است و دلیل شکلگیری چنین حدودی انگیزههای میهندوستی است. همان طور که از عنوان این رمان برمیآید، اثری است دربارۀ شرایط رعبآور آن روزهای کشور و تهران که در اوج دوران خوف و تحول قرار داشت. ماجرای رمان با توجه به چنین تحولاتی پیش میرود. اگرچه نگرش به تحولات اجتماعی در همان سطح وقوع باقیمیماند. اما آنچه در ساختار تهران مخوف جلبتوجه میکند ارتباط ریزومی اشخاص داستانی با یکدیگر است که امروز به آن «تاثیر متقابل کنش» گفته میشود. در این رویکرد پلکانی شدن ماجرا در هر بخش، شخصی به داستان اضافه شده و در بخش دیگر، ماجرای همان شخص را میخوانیم، علت اصلی شکلگیری چنین روندی را میتوان به چاپ پاورقی داستان در روزنامه آن دوره «ستاره ایران» مرتبط دانست و اینکه در هر قسمت که بهصورت پاورقی چاپ میشد بایستی جذابیت ماجرا برای مخاطب حفظ میشد و به همین خاطر روند گفتن ماجرا به درازهگویی نمیرسد و در نهایت ماجرا حول شخصیت اصلی یعنی فرخ شرح و بسط مییابد و شکل میگیرد تا انسجامش از دست نرود.
فرخ؛ جوانی سرخورده از عشق و سختی کشیدۀ تهمت و تبعید است که در بازگشتش از آن سرخوردگی به تجلی قدرت تبدیل شده و اکنون که مجالی برای تحولات قدرت ایجاد شده، این فرخ است که قصد دارد حسابش را با گذشته تصفیه کند. اینگونه است که فرخ، جابهجایی را در قامت اهرم قدرت در کالبد «قزاق» نمایندگی میکند. او قصد دارد از آن کسان که برایش پاپوش چیده بودند، انتقام بگیرد و بر اساس چنین رویکردی دوست و دشمن نیز تعریف میشوند.
در این رمان اما سویهای دیگری نیز وجود دارد که اشاره به جایگاه اجتماعی زن دارد. زن که در ادبیات کهن نیز از عشقی دست نیافتنی که در اشعار و افسانهها دیده میشد، در تحولات اجتماعی جدید، باید پوست میانداخت و نقشی جدید برعهده میگرفت. پوست قدیمی همچون مهین «معشوقۀ فرخ» میمیرد و جایگزینش تصویر زن در اجتماع میشود، زنی که ممکن است نامش لعبت یا عفت و… باشد که حالا چنین زنی قرار است نقش اجتماعیش را نمایندگی میکند. اما مسیر تثبیت عفت بهعنوان شخصیتی محوری برای ادبیات مبتنی بر قدرت در ایران، مسیری بهواقع طول و دراز است. جای تعجب نیست تصویر اجتماعی زنی که نمیتواند جایی شاغل باشد در تنفروشی و یا هرزگی نشان داده شود. تصویری که سالیان زیاد همراه زنان ماند. از این جهت است امت فرخ در غم از دست دادن مهین به یک انتقامجو تبدیل شده بود، بایستی برای فرزند باقیمانده از این جدایی درپی همدم و مسکنی باشد به همین خاطر فرزند فرخ همچون کودک مشروطه دنبال جایی برای ماندن است. ماندنی که قرار است او در محیط رشد کند و اینگونه چنین عواملی در رمان نقش نشان و نماد را به خود میگیرند و زیاد مهم نیست که بگوییم که مشفق و نویسندگان آن دوره نشانهشناسی یا نمادپردازی میدانستهاند یا نمیدانستند. زیرا این آثار هستند که هر بار مورد خوانش و یا باز خوانی قرار میگیرند.
نتیجه اینکه؛ ساختمان روایی تهران مخوف به درهم تنیدگی نیاز دارد تا هرکس ماجرایی داشته باشد. اگرچه روایت به سطحیگویی ماجراها بسنده کرده و توجه به طبقات اجتماعی در حد قیاس میان دارا و ندار باقیمانده. با وجود این اما مشفق کاظمی ماجراگویی را بهخوبی انجام داده و بهعنوان اولین رمان اجتماعی چیزی فراتر از اولین گام را برداشته است.