انتخاب برگه

یادداشتی از سمیرانیک نوروزی ــ پیرامونِ ترجمۀ شعر

یادداشتی از سمیرانیک نوروزی ــ پیرامونِ ترجمۀ شعر

پلی به‌نام ترجمه

یادداشتی از سمیرانیک نوروزی _ پیرامونِ ترجمۀ شعر 

(این متن در فصلنامه تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” – سال دوم– شماره ششم– زمستان1397– منتشر شده است.)

بی‌گمان اهالی ادبیات و شعر می‌دانند ترجمه پُلی است میان دو فرهنگ و اثری که از روی پل می‌گذرد گاهی بخش‌هایی از خود را در میان راه جا می‌گذارد.حتی ممکن است آن اثر نتواند از روی پل بگذرد و در همان ابتدای راه بماند.

در همین ابتدا می‌خواهم از بحث ترجمه‌پذیربودن و ترجمه‌ناپذیربودن شعر بگذرم؛ چراکه برای هر دو مثال‌های نقض بسیار وجود دارد. کافی است تیراژ فروش رباعیات خیام را در آن سوی مرزها به‌خاطر بیاوریم و همچنین اصرار ترجمۀ شعرهای زبانی شِل سیلوراستاین در کشور خودمان را که تنها خواننده را گیج می‌کند و آن طنز آشکار اشعار او را نه‌تنها پنهان بلکه کل شعرها را نامفهوم می‌سازد. بگذریم، بحث اصلی این متن ترجمۀ شعرهایی را هدف قرار می‌دهد که از روی پل ترجمه می‌گذرند، اما نیاز به توضیحات دارند. حتی در رشتۀ ادبیات انگلیسی کتاب‌های درسی شعر انگلیسی، چه در ایران و چه در انگلیس، پُر از توضیحات است.این توضیحات پس از هر شعر برای درک بهتر آن شعر آورده می‌شود. گاهی شعر به اسطوره یا افسانه‌ای محلی اشاره دارد که در توضیحات می‌آید. گاهی نیز شعر از زندگی شخصی شاعر یا از اتفاق مهمی که در زندگی شاعر رخ داده است می‌گوید. بی‌گمان این توضیحات باعث درک بهتر شعر و نیز صمیمیت بین اثر و خواننده می‌شود. در این متن به بررسی شعر «لبه» اثر سیلویا پلات می‌پردازیم.

نگارنده از میان ترجمه‌هایی که از این شعر در اختیار داشت ترجمۀ دکتر ضیا موحد را انتخاب کرده است. جا دارد بگویم این ترجمه از نظر من نسبت به ترجمه‌های دیگر شاعرانه‌تر و دقیق‌تر است.

لبه

سیلویا پلات

این زن کامل شده است
بر تن بی‌جانش

لبخند توفیق نقش بسته است

از طومار شب جامۀ بلندش
توهّم تقدیری یونانی جاری است

پاهای برهنۀ او گویی می‌گویند
تا اینجا آمده‌ایم دیگر بس است

هر کودک مرده دور خود پیچیده است
ماری سپید

بر لب تنگی کوچکی از شیر
که اکنون خالی است

زن آن دو را به درون خود کشیده
همان گونه که گلبرگ‌ها در سیاهی شب بسته می‌شوند

هنگامی که باغ تیره می‌شود
و عطر از گلوی ژرف و زیبای گلِ شب جاری می‌شود

ماه

هیچ‌چیزی برای غمگین‌شدن ندارد
از سرپوش استخوانی خود خیره نگاه می‌کند

به این چیزها عادت کرده است
و سیاهی‌هایش پُر سر و صدا دامن‌کشان می‌گذرند.

«سیلویا پلات: ترجمه دکتر ضیاء موحد»

 

بررسی این شعر: ترجمۀ سمیرانیک ‌نوروزی، از مقالۀ Alena Saucke

لبه، آخرین شعر سیلویا پلات است. او این شعر را چند روز پیش از خودکشی نوشته است. این شعر کوتاه، غمگین، خشن و بی‌رحمانه است و عمق افسردگی او را نشان می‌دهد. همان‌ گونه که در بسیاری از شعر‌های او موضوع مرگ کاملاً مشهود است. در این شعر نیز امید گریخته است و احساس پایان یافته و شکست نمایان. او از «زن کامل» می‌گوید. نشان‌‌دهندۀ این است که خودکشی او از شجاعت و دیدگاه اوست نه ترس و بزدلی. او از طریق نبود رنگ با آوردن واژه‌های ماری سپید، برهنه، شیر و سرپوش استخوانی فضای وهم‌آلود را ایجاد می‌کند. همچنین در شعرش به تراژدی «مده‌آ» اشاره دارد. مده‌آ زنی بود که برای انتقام‌گرفتن از همسر خیانت‌کارش دو فرزندش را به قتل رساند. این اشاره احساس به خودکشی را بیشتر نشان می‌دهد. به‌خصوص وقتی کنایه‌ای از تقدیر یونانی می‌آورد؛ زیرا یونانیان خودکشی را بد نمی‌شمردند و در بسیاری از مواقع حتی آن را محترم می‌دانستند. حتی وقتی از لبخند توفیق و در سطر بعد از تقدیر یونانی صحبت می‌کند، این لبخند کنایه‌ای از خودکشی است و لبخند دل‌پذیری برای خواننده نیست. بسیاری از منتقدان با شاهدآوردن این دو بند از شعر: «هر کودک مرده دور خود پیچیده است/ ماری سپید/…/ بر لب تنگی کوچکی از شیر/ که اکنون خالی است/ زن آن دو را به درون خود کشیده» عنوان می‌کنند که سیلویا پلات به قتل فرزندانش در کنار خودکشی خود فکر کرده است. گرچه او هیچ‌گاه چنین جنایتی در حق فرزندانش نکرد؛ اما این شعر شاهد آن است که او به این عمل اندیشیده است. ماه تشخیص جالبی دارد، شخصیت‌پردازی از زنی نظاره‌‌گر است. ماه در تراژدی‌های یونان نیز نظاره‌گر چنین صحنه‌هایی است و چنین وقایعی برایش غیرمنتظره نیست. او نمودی از یکی از جنبه‌های انسان‌بودن است. کنایه‌ای است در برابر جامعه‌ای که خودکشی را ننگ می‌داند. چیزی که راوی آن را بزرگ‌نمایی نمی‌کند و به باور او نظم کیهان را به‌هم نمی‌زند.  اسطورۀ دیگری که در میانه‌های این شعر خودنمایی می‌کند، اسطورۀ «حوا و باغ عدن» است. حوا با خوردن میوۀ ممنوعه و گناهی که انجام می‌دهد از بهشت رانده می‌شود. در این شعر نیز مجازات زنی که خودکشی می‌کند از زندگی منع می‌شود. بماند که این زن لبخندی بر لب دارد و از مجازاتش راضی است.

این شعر خودنویسی (autobiography) از روزهای آخر زندگی سیلویا پلات است که هنرمندانه ارتباط بینامتنی با اسطوره‌ها ایجاد کرده است. بی‌شک اگر این اطلاعات به خواننده داده شود از خواندن این شعر لذت خواهد برد و ارتباط عمیقی با شعر برقرار خواهد کرد.

بررسی شعر برگرفته از مقالۀ آلنا ساک (Alena Saucke) با عنوان سیلویا پلات: «لبه» به سوی جهانی دیگر و تحلیل شعر پلات در سایت (www.gradesaver.com) است.

 

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب