آشوب؛ میانۀ دو شفق
نوشتاری از احسان نعمتاللهی ـــ پیرامون مدرنیسمِ شعرِمنوچهرِ آتشی، در سه دفترِ نخستِ او
(این متن در فصلنامه تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” – سال دوم– شماره ششم– زمستان1397– منتشر شده است.)
بهواسطۀ خلاقیت و پویاییِ ذهن و تکثر در تجارب شاعرانۀ منوچهر آتشی بایستی این بزرگمرد شعر پیشروی فارسی را در دو افق مطالعاتی مجزا (داشتههای پیش از خود / میراث پس از خود) بهطور مبسوط مطالعه و کاوش کرد.
سه دفتر اول آتشی، در سالهای پرتبوتاب و سرنوشت
سازی برای شعرِ پیشروی فارسی (انتهای دهۀ سی تا انتهای دهۀ چهل خورشیدی) به چاپ رسید. ثمرۀ این تلاشها، از سویی نمود قرائت خاص آتشی از تحولات و اندیشههای مدنظر نیما در شعر آزاد فارسی بود (در کنار تلاشهای دیگر چهرههای معاصر با وی در آن دهه، نظیر یدالله رؤیایی و رضا براهنی و بیژن الهی که سعی در ارائۀ برداشتها و قرائتهایی متفاوت با نگاهِ شاملو داشتند) و از دیگر سو جریانسازشدن و الگوسازی وی برای بسیاری از شاعران نسل بعد از خود (بهویژه در خطّۀ جنوب). بهزعم نگارندۀ این مقاله در بررسی کارنامۀ ادبی منوچهر آتشی (همانند سهدیگر که ذکرشان رفت) تحلیل اشعار و نگاه وی به شعر آزاد فارسی و نیز میراث وی جز در سایۀ تطبیق و تحلیل دو افق مذکور ممکن نخواهد بود.
همانگونه که همواره مورد بحث بوده است، بیشک تجربۀ مدرنیسم ادبی در ایران، بهدلیل تأخیر در آشنایی فرهنگ و ادب پارسی با تحولات ادبیهنری غربی جز در بستر رمانتیسم و زیر سایۀ آن به وقوع نپیوست. نوآوری شاعران نوپرداز فارسی نیز از شخصِ نیما بهبعد بهطور مستقیم تحتالشعاع چگونگی جهش این شاعران از بستری تازه به بستر تازهتری بود.
نصراللهی و خدادوست (۱۳۹۲) در پژوهش خود دربارۀ رمانتیسم در شعر منوچهر آتشی و با استناد به مطالعات جعفری جزی (۱۳۸۶) در راستای تحلیل سیر رمانتیسم در ایران تقسیمبندی پنجگانهای را بر جلوههای رمانتیسم در آینۀ اشعار آتشی ارائه میکنند:
۱. رمانتیسم طبیعتگرا؛
۲. رمانتیسم احساساتی؛
۳. رمانتیسم ناسیونالیستی؛
۴. رمانتیسم فردگرا؛
۵. رمانتیسم فولکلور (که البته موضوح بحث این مقاله نخواهد بود.)؛
با ذکر این مقدمۀ کوتاه و استناد به پیشینۀ پژوهشی مذکور، به بسط چگونگی گریزهای شاعر از ساحت رمانتیسم در شعر بهطور اجمالی میپردازم:
الف. ساحت مدرنِ طبیعتگرایی در اشعار منوچهر آتشی
منوچهر آتشی چه در اشعار اقلیمی (عمدتاً در سه دفتر شعر پیش از انقلاب) و چه در اشعار مدنیِ پس از انقلاب (از دفتر چهارم، وصف گل سوری، تا انتهای کارنامۀ شعریِ خود) همواره با طبیعت و ایماژهایش چه بهصورت اهلی و رامشده و چه بهصورت وحشی درگیر بود: گاه با بیانی حماسی و گاه تغزلی. با وجود توصیفات زیبا و درخشان وی از طبیعت و کاربست بسیار زیبا و شاعرانهاش در جایجای اشعار خویش، ساحت مدرن در طبیعتگرایی وی آنجا مورد بحث واقع میگردد که اول اینکه با عبور از نگاهِ شاعر رمانتیک طبیعتگرای ششدانگ به بیان و تحلیل تقابل مظاهر زندگی امروز بشر با روح طبیعتگرای وی میپردازد (غالباً در اشعار حماسی) و دوم اینکه در جلای وطن و دوری از ریشهها همواره سودای بازگشت به ریشهها را در دل میپروراند (غالباً در اشعارِ تغزّلی). از دیگر سو ورای مضمون
پردازیهای خاص مذکور، در ساحتِ تصویرپردازیهای مدرن نیز منوچهر آتشی با عبور از تصویرپردازیهای متکی بر صور خیال به بیان تصویریِ نابی در جهت کشفوشهود در اشیا و مؤلفههای طبیعی میرسد که با بسط خیالپردازی به ساحت تازهتری از خیال و تصویرپردازی و بیان تصویریِ مؤلفههای طبیعی نسبت به شاعران رمانتیک پیش از خود میرسد.
سنتهای مدرن در تصویرپردازی، با حداقل دو پارامتر پررنگ شامل انعکاس فردیت شاعر در تصاویر و حلول شاعر در اشیا (جورکش، ۱۳۸۳) صورت پذیرفته است. فردیت در تصویر نیز در بسط و عمومیت تجارب شخصی به هویتی همگانی خلاصه میشود. تجربههای تلخ و شخصی میبایست نمود بیشتری در ارتباط با اشیا در ایماژ داشته باشد تا نزدیکی بیشتری با ابژهها برقرار گردد.
آنجا که وحدت کاملی با ابژه برقرار نگردیده و شاعر صرفاً در جای اشیا نشسته، تصاویر تنها پلی میان احساس شاعر با طبیعت و اشیا برقرار میکند و از یک طرف نهایت کامیابی را در خلق تصاویر به ایجاد ایماژهایی بیکران، دور، گریزان، متروک و… محدود میکند. از طرف دیگر حتی با وجود کاربست ساختاری متشکل از سمانتیکهای ضمنی نهایتاً به قطب مجازوارگیِ زبان و فرآیندهای مصداقی (Referential) راه پیدا کرده و نه ابعاد استعاری زبان و معناشناختیهای درونزبانیِ (Intralinguistics) عمیق (یاکوبسن، ۱۹۸۹).
ب. ساحتِ مدرنِ احساسات در اشعار منوچهر آتشی
آنجا که از ساحت احساسات در شعر آتشی سخن میگوییم چه در حیطۀ عشق و چه اندوه، با نوستالژیهای بسیار قدرتمندی روبهرو میشویم: نوستالژیهایی که در معنای دورافتادگی و جدایی از مبدأ و مکان در اشعار دورۀ معاصر در قالب آزردگی جسمی و روحی و یأس و نومیدی نمود پیدا میکنند. نوستالژیها چه در قالب بیان غم غربت و چه حسرت بر گذشتهها در وجه عینی و ذهنی خود را در شعر بیان میکنند. بهزعم نگارنده آنجا که شاعر معاصر نوستالژیک میشود، به جنبههای عینی این دورافتادگیها در قالب دلتنگی برای گذشته و پناهبردن به دوران کودکی و حسرتهایش و نیز بیان خاطراتی با آهوافسوس در وجه غالب و پناهبردن به اتوپیایی در طبیعت و اشارهای گذرا و کمرنگ به میتولوژی در وجهی نامحسوستر میپردازد و چندان به وجوه ذهنی نوستالژیهای خویش بهمنظور ورود به ساحتهای شهودی معنا یا احیای این دست از احساسات در قالب رستاخیز دورافتادگیها در روایات امروزی بهعنوان مؤلفههایی از نوستالژی دوران مدرن و پسارمانتیسم ورود نمیکند. آنجا که وجوه پررنگتری از نوستالژی و حسرت جمعی، غالب بر تصاویر و اندیشههای فردی شاعر معاصر (عالی، ۱۳۸۷) میگردد.
هرچند نبایستی این نکته را از نظر دور داشت که تأملات و تفکرات انتولوژیکِ آتشی ذهن و زبان وی را مدرن ساخته و سبب گردیده که با درونمایههایی مدرن در شعر وی مواجه باشیم؛ از جمله انسان، جهان، مرگ، طبیعت، عشق و اینکه همین امر سبب پیوند ذهن وی با عناصر و مؤلفههای جهان میگردد؛ اما سلطۀ بلامنازع نگاه نوستالژیک به مقولۀ احساسات کفۀ رمانتیسم احساسی را در برابر مواجهۀ مدرن با ساحتِ احساس بهمراتب سنگینتر میکند.
پ. ساحت مدرنِ ناسیونالیسم در اشعار منوچهر آتشی
بسیار پررنگ در نگاهِ وی نمود دارد و بخش اعظمی از جریان مدرن شعر آتشی را به خود اختصاص میدهد. چه آنجا که عناصر و مؤلفههای اقلیمی را به خدمت بیان اندیشههای فردی و اجتماعی خویش درمیآورد و چه آنجایی که بهسراغ کاربست جدیدی از اسطورهها رفته که حاصل نگاه شخصی و فضاسازی اشعارش است. آتشی در اشعارش اغلب با اساطیر «یونانیهلنی» سروکار دارد؛ اما در مواجهه با اساطیر ایرانی نیز سه رویکرد را اتخاذ میکند:
اساطیر شعر آتشی یک دم از بستر اجتماعی اشعار وی جدا نیستند: گاه بیانگر آلام و تلخیهای بیپایان اجتماع خویش است. گاه روایتگرِ تضادها و ناهمخوانیِ انتظارات (که ذیلِ مبحث جامعهشناسی احساسات بسیار قابل بحث خواهد بود.) یا بازخوانی تراژیک رخدادهای اجتماعی در قالب عناصر اسطورهایاهریمنی.
ت. ساحت مدرنِ فردگرایی در اشعار منوچهر آتشی
چنانچه کارکرد روایتشناسی و بررسی روایی متن را علاوه بر بررسی قواعد روایی تلاشی برای کشف روابط علی و معلولی نظام سمانتیک بدانیم که هادی ساختارها و ریزومها و شبهروایتها و ویژگیهای روایی در متن شعر آزاد و مدرناند، میتوان گفت که از این دریچه میتوان ورود خوبی به خوانش ساختاری متن داشت.
همان طور که میدانیم سنتهای مورد تأکید نیما مبنی بر رهایی شعر فارسی از سنت متکلموحده و ذهن قضاوتگر راوی جاپای پررنگ و قضاوتگر و قطعی و دانای کل راوی بر مبنای سنتهای روایی کلاسیک در شعر مدرن محو میشود. در اشعاری با این خصوصیات، کاراکترها و ابژههای داخلی اشعار نقش و زبان و تشخص ویژهای دارند و دیگر صرفاً از زاویهای بیرونی مشاهده نمیشوند. اشیا نهتنها موضوعاتی از ادراک حسی، بلکه مبدل به موضوعاتی از خواستهها و تلاش و دشواریهای راوی میشوند و سیالیّت خویش را درون عرصهای از روایت که عرصۀ کوشش است و رنج نمود داده و زیستجهان شعر را رقم خواهند زد. تحت این شرایط، تقدم نه بر آزمودهها و حسآمیزی در ساحت تجربههای زیستی که بر نگاه و پرسش از هستیِ هستندهها خواهد بود. در ساحتی از بودگی یا آیندهای که لاینقطع درلحظه بهسوی ما میآید. آنجا که شاعر اجزا و عناصر بیرونی را با ذهن و اندیشۀ خویش پیوند میزند، بیانی مدرن از فردیت خویش را در پیوند با زیستجهان خویش بروز میدهد. از دیگر نمودهای فردیتِ مدرن در شعر آتشی ایدئولوژیگریزی اشعار وی و در عین حال پویایی و تطوّر بینش او بهواسطۀ دارابودن وسعت نظر متناسب با شرایط زمان در بینش و نگرش جهتِ تغییروتحول در راستای سازگاری بیشتر با مقتضیات جهان مدرن است. از دیگر سو شاعری است که در شعر خویش به رنج و غم اجتماعی واکنش نشان داده و هیجانات و تحولات سیاسیاجتماعی را از نظر دور نمیدارد.
در انتهای این مجالِ کوتاه به نکتهای اشاره میکنم و سپس به احترام بزرگمرد شعر پیشروی فارسی تمامقد قیام خواهم کرد:
زبانآوریهای زندهیاد آتشی در حیطۀ ساختار نحوی زبان شعر پیشرو علاوه بر برجستگیهای تأملبرانگیز از مظاهر مدرنیسم شعر منوچهر آتشی است که البته در مجالِ خود (تحلیل بوطیقای ساختاری اشعار آتشی و نه صرفاً بحث دربارۀ چگونگی گذار از رمانتیسم) قابل بحث خواهد بود.
دیداری در فلق
( شعری از : منوچهر آتشی )
تو مثل لالۀ پیش از طلوع دامنهها
که سر به صخره گذارد
غریبی و پاکی
تو را ز وحشت توفان به سینه میفشردم
عجب سعادت غمناکی
دیدار در فلق
وقتی ستارگان سحرگاهی
بر ساقۀ سپیده تکان میخورد
و ماه، نخل جوان را
در خلسۀ بلوغ میآشفت
وقتی که روح محتشم خرما
در طارۀ شکفتۀ کبکاب
و چاشتبند کهنۀ چوپان
آواز بال فاخته را میشنفت
وقتی که فاخته پر میگشود
از آبخور سوی خرمن
از کورهراه شیری مشرق
با کرّۀ تکاور نوزینم
ای غرق در لباس گلباف روستا!
مشتاق و شروهخوانان
سوی درخت تو میراندم
من
دیدار در فلق
اکنون چه میکنی؟
ای بانوی قشنگ من
از خود قشنگتر
با من
ای جادۀ دراز شبی را هرگز
با پای تن نیامده تا صبح و بیوۀ من
آن کودک نزادۀ ما
که نطفه در فلق شیرگونه در سپیده گرفت
اکنون، کجاست؟
با بادبادک سبک خوابهای تو
آیا سوی ستارۀ سحری
پر، وا نکرده است؟
آن لادن لطیف
که روی نیمکت مدرسه
بهرمز مینهادی
تا گفتگو بکنی
مرموز
از دوردست عاطفه، با آرزوی من
اکنون کجاست؟
آیا میان برگ کتابت پژمرده است؟
یا در طراوت گلدان سرخ قلبت شاداب مانده است؟
منوچهر آتشی
***
فهرست منابع:
تزوتان تودوروف، منطق گفتگویی میخاییل باختین، ترجمۀ داریوش کریمی، تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۷.
مسعود جعفری جزی، سیر رمانتیسم در ایران، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۶.
شاپور جورکش، بوطیقای شعر نو؛ نگاهی دیگر به نظریه و شعر نیما یوشیج، تهران: ققنوس۱۳۸۳.
یوسف عالی، «غم غربت در شعر معاصر»، گوهرِ گویا، س۲، ش۶، ۱۳۸۷.
یدالله نصراللهی و کلثوم خدادوست، «رمانتیسم در شعر منوچهر آتشی»، فصلنامۀ علمیپژوهشی بهارستان سخن، س۹، ش۲۱، ۱۳۹۲، ص۲۳ تا ۳۶.
Jakobson, Roman. 1989. The Metaphoric and Metonymic Poles; In David Lodge, Modern Criticism and Theory (From Two Aspects of Language and Two Types of Disturbances; Published in 1956)