انتخاب برگه

مرثیه‌ای برای حسرت و خون‌های ریخته (بررسی شخصیت‌پردازی مبتنی بر جریان سیال ذهن در داستان «مرثیه برای ژاله.م و قاتلش» اثر ابوتراب خسروی ) – یاسر بابایی

مرثیه‌ای برای حسرت و خون‌های ریخته (بررسی شخصیت‌پردازی مبتنی بر جریان سیال ذهن در داستان «مرثیه برای ژاله.م و قاتلش» اثر ابوتراب خسروی ) – یاسر بابایی

مرثیه‌ای برای حسرت و خون‌های ریخته

 (بررسی شخصیت‌پردازی مبتنی بر جریان سیال ذهن در داستان «مرثیه برای ژاله.م و قاتلش»اثر ابوتراب خسروی[1])

یاسر بابایی

(این مقاله در فصلنامه تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” – سال دوم– شماره پنجم– پاییز 1397 – منتشر شده است.)

«ویرجینیا وولف» می‌گوید: «سر و کار همۀ رمان‌ها با شخصیت است» و من این­گونه امتداد حرفش را می‌گیرم که: سر و کار تمام ادبیات با شخصیت است؛ و حتی شعر نیز شخصیت‌محور است. با این وجود، جایگاه شخصیت در ادبیات داستانی بسیار بالاتر و تعیین‌کننده‌تر از سایر انواع ادبی است تا جایی که «هنری جیمز» همچون پلیس که برای هر جنایتکاری توضیحی روشن دارند، برای هر یک از شخصیت‌های داستان‌هایش یک پرونده تشکیل داده بود. (حنیف، محمد.، راز و رمزهای داستان‌نویسی، ص 101) در ادبیات داستانی معاصر نیز با ورود دیدگاه‌های نوین فلسفی – سیاسی و رویدادهای سیاسی – اقتصادی پس از جنگ‌های جهانی اول و دوم، عنصر شخصیت با مفهوم پیشین و قالبی خود فاصله گرفت و دچار یک «دگردیسی» شد. نویسنده‌های رمان نو، برخلاف متأخرین، در پی نشان دادن زیستن شخصیت‌ها و زندگی واقعی نبودند و به گفته «ناتالی ساروت» در این زمانه نو، نه نویسنده به شخصیت‌های رمان خود باور و اعتقاد دارد و نه خواننده. (اخوت، احمد.، دستور زبان داستان، ص 153) با این همه، شخصیت داستانی، از ارسطو تا کنون، هنوز هم سنگ بنای اصلی یک اثر داستانی است و با تغییر و تحول او، در ساختار داستان نیز تغییر و تحول ایجاد خواهد شد. شخصیت‌های داستانی اگر چه در اغلب موارد انسان هستند، ولی اگر حیوانات و یا اشیاء هم به عنوان شخصیت داستانی در اثری استفاده شده‌اند، آن­ها را با خصوصیات انسانی پرداخت کرده‌اند.

روش‌های شخصیت‌پردازی از طرق گوناگونی به مدد هنر و خلاقیت نویسندگان، عوالم تازه‌ای را به روی مخاطبان می‌گشایند که یکی از آن روش‌ها، شخصیت‌پردازی از طریق شیوه‌ی جریان سیال ذهن است که در داستان «مرثیه برای ژاله.م و قاتلش» نوشتۀ «ابوتراب خسروی» از آن بهره فراوانی گرفته شده است. این نوشتار به تحلیل وجوه شخصیت‌پردازی در این داستان خواهد پرداخت.

تعریف مختصر شخصیت:

می‌گویند بدون شخصیت ماجرا نداریم، بدون ماجرا کشمکش نداریم و بدون کشمکش داستانی نداریم. اگر بخواهیم این مهم‌ترین عنصر منتقل‌کنندۀ تم داستان و مهم‌ترین عامل طرح داستان را تعریف کنیم باید همنوا با «رضا براهنی» بگوییم که «شخصیت، شبه شخصی است تقلید شده از اجتماع، که بینش جهانی نویسنده به آن فردیت و تشخص بخشیده است.» در واقع، ذهن نویسنده، شخصی واقعی را الگو و سرمشق خود قرار داده و آن را مناسب با موضوع و طرح داستان خود، ساخته و پرداخته کرده و آن را در خدمت داستان، تبدیل به یک شخصیت داستانی می‌کند.

دربارۀ نویسنده:

ابوتراب خسروی از آن دسته نویسنده‌های برخاسته از نسلی است که در دهۀ هفتاد به بلوغ ادبی رسیده‌اند. او و هم‌نسلانش طلایه‌دار دلمشغولی‌های زبانی، فرمی و تجربه‌گرایانه‌ی نسل تازه‌اند. (میرعابدینی، حسن.، هشتاد سال داستان داستان کوتاه ایران، جلد دوم، ص 166) «هوشنگ گلشیری» دبیر ادبیات ابوتراب در دورۀ دبیرستان بوده است و هم او، خسروی را به عالم نویسندگی و «عرق‌ریزی روح» وارد کرد. بی‌شک در دغدغه‌های زبانی این نویسنده در دو رمان و دو مجموعه داستانش، و استفاده خسروی از شیوه جریان سیال ذهن، تأثیر گلشیری را می‌توان مشاهده کرد.

خلاصه‌ای از داستان مرثیه برای ژاله.م و قاتلش:

اولین جملات این داستان به قلم ابوتراب خسروی این­گونه شروع می‌شود: «در روزنامه کیهان 25 اردی‌بهشت سال سی و دو، خبری از وقوع قتل زنی به نام ژاله.م در خیابان جلایر است؛ ولی ذکری از نام قاتل یا قاتلین نشده است. این موضوع داستانی است که نوشته شده است.»

در ادامه می‌خوانیم که ستوان کاووس.د مأمور به انجام این قتل از طرف رژیم پهلوی می‌شود. در طول داستان چند بار صحنه قتل ژاله.م تکرار می‌شود با این تفاوت که ستوان کاووس.د و بقیۀ شخصیت‌های فرعی داستان، و حتی محیط پیرامون، پیر و پیرتر می‌شوند اما ژاله که کشته شده، در طول داستان همچنان جوان و زیبا است. هر بار که ماجرا بازنوشته می‌شود، روابط شخصی بین ژاله و قاتلش هم بیشتر می‌شود.

شیوۀ شخصیت‌پردازی جریان سیال ذهن:

اصطلاح جریان سیال ذهن کاربردی روان‌شناختی دارد که بعدها به صورت یک اصطلاح ادبی به کار رفته است و دربارۀ جنبه‌های روانی اشخاص داستان صحبت می‌کند. در یک داستان مبتنی بر جریان سیال ذهن، بیش از شگردها، اهداف، پیرنگ و یا مضامین، این موضوع اصلی داستان است که اهمیت دارد. موضوع اصلی در رمان و داستان کوتاه جریان سیال ذهن، جریان پیوسته، نامنظم و بی‌پایان ذهن یک یا چند شخصیت است. به عبارت دیگر «ذهن پرسوناژ حالت پرده‌ای را دارد که مواد داستان روی آن ارایه می‌شود.» (حسینی، صالح.، بررسی تطبیقی خشم و هیاهو و شازده احتجاب، ص 7) پرده‌ای که در داستان مرثیه برای ژاله.م و قاتلش مواد داستان روی آن ارایه می‌شود، جهانی واقع نشده است. قتلی انجام شده و تمام ولی داستان از انجام نشده‌های این ماجرا روایت می‌کند. ستوان کاووس.د که طبق اسناد و خبر منتشر شده در روزنامه، ژاله.م را به قتل می‌رساند، در واقع هیچ برخوردی جز همان لحظۀ قتل با او نداشته است. اما داستان، در سیلان نامنقطع ذهن این شخصیت داستانی، بارها و بارها در امتداد زمان ادامه پیدا می‌کند. نویسنده پس از آن­که داستانش را بر بستری از واقعیت بنا می‌کند و از کتاب تاریخ ترورهای سیاسی و عکس قاتل و مقتول در آن، تا جزئیاتی برای واقع‌نمایی و برگزاری میتینگ سیاسی در میدان بهارستان تهران استفاده می‌کند، ولی عملاً مخاطب را درگیر در فضایی ذهنی می‌کند که گویی در عالم واقع اتفاق نمی‌افتند.

در این داستان ستوان کاووس.د، افسر ضداطلاعات، زی حکمی مأمور به قتل ژاله.م، «مسئول میتینگ‌های ضد ایرانی از سوی عوامل بیگانه در تهران» می‌شود. قتل در راهرو منزل ژاله.م رخ می‌دهد و تمام. اما داستان از این تمام ناتمام شروع می‌شود. «به هر تعبیر، قاتل [در اولین بار] بی‌تجربه بوده است، ولی چنان­که خواهید دید در بازنویسی‌های مکرر به بلوغ کامل خواهد رسید و فعل قتل را با طمأنینه و آرامش انجام خواهد داد و مجال تخیل را برای ما [نویسنده و مخاطبان داستان] خواهد گذاشت.»

بعد دوباره ماجرا در همان عناصر واقع‌گرایانه در بستری از زمان بازسازی می‌شود: همان چرخش ریو نظامی در میدان بهارستان با سربازان و کلاهخودهایی که رنگ‌پریده‌ شده‌اند، رهگذران آشنا و باغبانی که با موهای جوگندمی شده، همچنان در حال کاشتن نشای گل‌های اطلسی و میخک، هیاهوی هواداران حزب در میتینگ سیاسی و ماشین فورد سیاه رنگی که ژاله و دو جوان میان­سال شده را به میدان بهارستان می‌آورد. این­بار، ستوان کاووس و ژاله همدیگر را در ساحت داستان می‌شناسند. برای همین وقتی برای بار دوم پس از توصیف همه مقدماتی که منجر به قتل ژاله می‌شوند، «ژاله.م می‌گوید: دنبال­تان می‌گشتم. ستوان می‌گوید: می‌بینید که آمده‌ام. ژاله زانو می‌زند. ستوان روبه‌رویش می‌ایستد و سه بار پیاپی به مرکز شعاع‌های پیچان موهایش شلیک می‌کند.»

اما بعد در جریان سیال ذهن «وقتی ستوان چانه‌ی ژاله را بالا می‌آورد، ژاله می‌گوید: شما همیشه عجله می‌کنید؛ در آمدن، در کشتن. فرصت هیچ کاری نمی‌ماند.»

ابوتراب خسروی، ادراکات و افکار شخصیت‌های داستان را همچون رویدادی به ظاهر بی‌دلیل و غرض و هدف خاصی، با بی‌نظمی در کنار هم قرار می‌دهد و ارایه می‌کند. راوی سوم شخص در داستان مرثیه برایژاله.م و قاتلش می‌نویسد: «بعضی وقایع به ارادۀ نویسنده نیست؛ نویسنده نمی‌خواهد هیچ رابطه‌ای را با قاتلی که گم شده و مقتولی که سال‌ها پیش درگذشته متصور باشد… هیچ واقعه‌ای تحت اراده نویسنده نیست.»

گویی افکار و احساسات شخصیت‌ها بی‌توجه به تطابق منطقی آن­ها ظاهر می‌شوند و اختلاف میان خواب و بیداری برداشته می‌شود. «در شیوۀ جریان سیال ذهن، زمان و مکان واقعی در هم ریخته می‌شود و زمان اثر، گاه در گذشته و گاه در آینده است. در این شیوه، سیر توالی زمان و مکان در هم ریخته می‌شود و به خاطر همین، خیلی از ابعاد شخصیت‌پردازی تغییر پیدا می‌کند.» (عبداللهیان، حمید.، شیوه‌های شخصیت‌پردازی، فصلنامه ادبیات داستانی، شماره 54، ص 70) در اولین پاراگراف داستان، نویسنده در هیأت یک منتقد ادبی و در قالب دانای کل، می‌نویسد: «همیشه در مکان‌های نامکشوف داستان‌ها، وقایعی خارج از منطق داستان شکل می‌گیرد که با طرح آنها، اصل داستان تخریب می‌شود، و چون این داستان روایت وقایع مکان‌های نامکشوف داستان است، واقعه قتل ژاله.م بهانه‌ای می‌شود برای نوشتن برای نوشتن آن گفت­و­گوها یا وقایع ناگفته در مکان‌های ناشناس داستان.»

در این دنیای ایجاد شده با کلمه‌ها، با هر بار بازنویسی و خوانده شدن داستان، شخصیت‌ها زندگی دوباره‌ای از سر می‌گیرند. هر بار که نویسنده زمان را به هم می‌ریزد و داستان را دوباره می‌نویسد، شخصیت‌های اصلی پیرتر و خموده‌تر می‌شوند. شخصیت‌های سیاهی لشگر نیز که ترسیم‌کننده‌ی فضا و قسمتی از مقدمات قتل به حساب می‌آیند، آن­ها هم میان­سال و بعد پیر می‌شوند به جز ژاله که همچنان جوان است؛ چرا که به قتل رسیده و زمان برای او متوقف شده است. در بار سوم، مانند گذشته ژاله از ماشین فورد سیاه رنگ پیاده می‌شود. «به چشمان ستوان کاووس.د خیره می‌شود و می‌پرسد: آقا کبریت دارید؟ ستوان کبریت می‌گیراند و شعله را در جام دست‌هایش می‌گیرد و ژاله.م خم می‌شود و سیگارش را روشن می‌کند. ژاله می‌گوید: عوض شده‌اید! ستوان می‌گوید: ولی شما هیچ تغییری نکرده‌اید. ژاله.م می‌پرسد: من همچنان مقتولم؟ ستوان می‌گوید: حکم قتل شما همیشه در جیب من است؛ این میتینگ از مقدمات مرگ شماست.»

شخصیت‌ها در شیوۀ جریان سیال ذهن مجال گفت­وگویی را پیدا می‌کنند که هرگز اتفاق نیفتاده است. ستوان سوار موتورسیکلتش شده و به خیابان جلایر می‌رود تا در مکان همیشگی ژاله را ترور کند. ژاله.م که از میتینگ برگشته، او را در صحن راهرو آپارتمان می‌بیند. «می‌گوید: نباید این بار عجله کنی. و دست ستوان را می‌گیرد و از پله‌ها بالا می‌رود. ژاله.م می‌گوید: اولین بار که مرا کشتی به چشمانت نگاه کردم. داشتم فکر می‌کردم چقدر زیبا هستند که مردم. در همۀ مدت مرگ به زیبایی چشمانت فکر می‌کردم. کاش حکم را پاره می‌کردی. ستوان کاووس.د می‌گوید: فراموش نکن این حکم اجرا شده و تو در خاک پوسیده‌ای. حالا ما فقط کلمه هستیم که از پله‌ها بالا می‌رویم.»

نویسنده به خوبی با استفاده از ایجاد فضایی بی‌زمان، مخاطب را در فضای ذهنی شخصیت ستوان کاووس.د و تأثیری که یک ترور سیاسی و سازمانی در سال‌های دور بر او گذاشته، وارد می‌کند. این همه تکرار و پیر شدن ستوان، نشان می‌دهد که او در همه‌ی سال‌های عمرش، دارد به قتل دانشجوی زیبای سال دوم موسیقی ساکن در خیابان جلایر فکر می‌کند، با او وقت می‌گذراند و در فضای ذهنی خویش، با او عشق می‌ورزد. «این دومین بار است که ستوان کاووس.د انگشتانش را در هاله‌ی طلایی موهای ژاله فرو می‌برد و آن حس گرم و شهوانی را در سرانگشتانش کشف می‌کند.»

شخصیت‌پردازی به شیوه جریان سیال ذهن در این داستان به خوبی توانسته است شخصیت‌های اصلی و سیاهی لشگر را در خدمت موضوع داستان قرار بدهد؛ موضوعی به نام حسرت که باید برای آن مرثیه‌ای سروده شود.

شخصیت‌پردازی از طریق نام:

گاهی نویسندگان در شخصیت‌پردازی غیرمستقیم پرسوناژهای خویش، از نام استفاده می‌کنند. از آن­جا که در یک داستان، هر شخصیتی بالاخره باید یک نام داشته باشد، نویسنده به راحتی می‌تواند برای القای هدف خود در شخصیت‌پردازی، از نام استفاده کند. نام شخصیت می‌تواند سرنخ شالوده شخصیت باشد؛ سرنخی که کمک می‌کند آن بُعدی از شخصیت که موردنظر است برجسته‌تر شود. در کتاب شخصیت‌پردازی در سینما، دربارۀ عوامل قابل محاسبه‌ای که در انتخاب نام شخصیت مؤثرند، آمده است: «دادن سرنخ از درون شخصیت و کمک به تکامل طرح درونی؛ افشای تناقضات ظاهری و باطنی و رعایت تأکید بر استناد جغرافیایی یا ناریخی دوستان و شخصیت‌ها» (امامی، مجید.، شخصیت‌پردازی در سینما، ص 36) از مهم‌ترین عوامل­اند.

در داستان مرثیه برای ژاله.م و قاتلش، نام شخصیت «ژاله معیّن» می‌تواند دارای کارکرد استناد جغرافیایی و تاریخی در داستان باشد. ژاله نام میدانی در تهران پیش از انقلاب است که در روز 17 شهریور 57 شاهد کشتار وسیع مردم انقلابی توسط نیروهای رژیم شاه بود. انتخاب نام ژاله می‌تواند تداعی‌کننده آن حادثه و تمام خون‌های ریخته شده جوانان انقلابی باشد. اگر چه زمان ترسیم شده در داستان مربوط به اردی‌بهشت سال 32 است اما در جریان سیال، پرقدرت و پیوسته ذهن که در داستان حاکم است، و با عمری که بر شخصیت‌های داستان می‌گذرد، می‌توان قتل و کشته شدن جوانان انقلابی را به تمام زمان‌ها تعمیم داد. گویی خون ژاله‌ها پیوسته در حال ریخته شدن است.

در یکی از صحنه‌های تکرارشونده داستان، دو جوان که پرچم سرخ و سفیدی در دست دارند (نشانه‌ای از پرچم اتحاد جماهیر شوروی و برگزاری میتینگ‌های سیاسی چپ‌گرایانه در ایران) از فورد سیاه‌رنگ بالا می‌روند و هر بار در هر مقطع زمانی از ذهن کاووس.د، یکی از آن­ها می‌گوید: «من صراحتاً می‌گویم مأمورین بر خلاف مقررات به اشخاص بی‌گناه شلیک می‌کنند. اگر این وضع ادامه پیدا کند، هیچ کس قادر نخواهد بود نظامات را برقرار کند.»

همۀ این­ها می‌تواند شخصیت ژاله.م را به یک نماد تبدیل کند؛ افراد بی‌گناهی که در طول پیروزی یک انقلاب بلعیده می‌شوند. از طرفی نام خانوادگی «معیّن» که از طرف نویسنده برای ژاله درنظر گرفته شده است، بیش از آن­که دلالت بیرونی داشته باشد، بیشتر به تکامل طرح درونی داستان کمک می‌کند. او معیّن شده که در این داستان کشته شود، در زمان معیّن، در جای معیّن: «فورد در جای معیّن توقف می‌کند… ستوان کاووس.د مسیر همه آن بازنویسی‌ها را طی می‌کند و در مکان معهود منتظر می‌ماند… من خلق شده‌ام که قاتل تو باشم… در مکان معهود کمین می‌کند…» به نظر می‌رسد که انتخاب نام خانوادگی معیّن برای ژاله دارای چنین کارکردی در داستان باشد.

[1] – این داستان در مجموعه داستان ” دیوان سومنات” توسط نشر مرکز منتشر شده است.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب