انتخاب برگه

شعری از: فرزانه قاسمی ( گاهنامۀ شعر ، شمارۀ اول )

شعری از: فرزانه قاسمی ( گاهنامۀ شعر ، شمارۀ اول )

در پنجره کلام کسی رقصید

خورشید ، پاکِشان

اعلان آن طلوع بازپسین را به شب سپرد

-او در اسارت تاریکی

او بی ستاره-

ماه خمیده در خون خود غلتید

در پنجره کلام کسی رقصید

خورشید نابه‌کار

سرمایه‌ی ضیافت او را به باد داد

یک تن صدای روشن خود را

چون تیری از کمان

از چلّه‌ی سکوت رهانید

خورشید، پاکِشان

اعلان آن طلوع بازپسین را به شب سپرد

دامن حریر و رنگ چو ابر و تنش سپید

بود آن کلام رقصان

و پنجره

درگاه روشنی بر آستانه به امید

از ژرفنای طاقت یک زن

بود آن کلام رقصان

از پود و تار خون

از دست‌رنج صبر بر کاسه‌ی زمین

از اشک‌های شرم در کوزه‌ی غمین

شعری سروده بود

_آن شعر نازنین_

خورشیدمان کجاست

خورشید با کیاست

خورشید در معامله با فوج قبرهاست

یک شعر می‌دهد

یک مرده می‌خرد

یک شهر می‌دهد

ویرانه می‌خرد

-خورشید بی‌تبار-

شوری که می‌برد

شری که می‌خرد

پرسش از این دوتاست

خورشیدمان کجاست

حالا که پنجره

تبعیدگاه ماست

حالا که پنجره یک گور روسیاست

و مردم زمین!

که چشم‌هایتان مطلع برای شعر

و حرف‌هایتان معبد برای عشق

خورشیدتان کجاست

خورشیدتان کجاست

( فرزانه قاسمی : تابستانِ نود و هشت )

 

 

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب