داستانی که در اینجا می خوانید، از توافق دو چیز به دست آمده: یکی خیال های زن پنجرۀ خانۀ روبه رویی و دیگری خواب های خانم اونا اونا. در واقع این دو با هم به توافق می رسند که به یک داستان اتفاق نیفتاده زندگیِ خیالی ببخشند. هرچند در وسط های داستان، میانه شان شکراب می شود و داستان فقط در خیال یکی شان ادامه پیدا می کند.
زن پنجرۀ خانۀ روبه رویی سر ساعت دلخواهش روی یک چهارپایۀ کوچک قدیمی می رود و با یک دوربین مارک زیک زاک دار، حمام خانۀ روبه رویی خانم اونا اونا را دید می زند. او صبح ها هر چه زودتر بچه هاش را به مدرسه می فرستد و صبحانۀ همسرش را طوری هول هولکی آماده می کند تا او هم سریعتر راهی محل کارش شود و زن را با فکرهاش در مورد خانم اونا اونا روی چهارپایۀ قدیمی کنار پنجرۀ نیمه باز، تنها بگذارد. خانم اونا اونا همسایۀ روبه رویی آن هاست که پنجرۀ حمام خانه اش به شکل مربع مستطیل بزرگی وسط آجرهای قرمز یک آپارتمان دو طبقه هرصبح به زن پنجرۀ روبه رویی زل می زند. انگار دوباره منتظر باشد تا زن پنجرۀ روبه رویی در ساعت کشف و شهودش همراه با دوربین زیک زاکی اش از چیزهای اتفاق افتاده یا در شرف اتفاق پشت شیشۀ بخار گرفته اش سر در بیاورد.
احتمال یک در هزار است که اسم خانم اونا اونا، اونا اونا باشد. چون این اسم را شوهر همان زن پنجرۀ خانۀ روبه رویی دوربین به دست برایش انتخاب کرده است…
متن کامل این داستان کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال دوم – شماره ششم– زمستان 1397) منتشر شده است.