درآمدی بر درک فرم بنیادین داستان – درس آخر(ششم): نظام های روایت و چگونگی عملکرد آن ها در خلق داستان – مجید خادم
درآمدی بر درک فرم بنیادین داستان
مجید خادم
-
درس آخر(ششم): نظامهای روایت و چگونگی عملکرد آنها در خلق داستان[1]
(این درسگفتار در فصلنامه تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” – سال دوم – شماره ششم – زمستان 1397 – منتشر شده است.)
حال که طی پنج درسگفتار گذشته به تعریفی قابل قبول از پدیدۀ داستان دست یافتیم و همچنین با مفهوم روایت و کیفیات اولیۀ آن آشنا شدیم، به عنوان موخرۀ این سلسله دروس، بازگردیم به بحث ارتباط داستان و روایت. متنی را فرض کنید که به صورت عینی در مقابل ما به عنوان یک داستان قرار دارد. حال ممکن است این متن، یک نوشتار باشد یا یک فیلم یا هر چیز دیگر. این متن احتمالا بازنمایی مجموعه ای از حوادث و موقعیت ها و شخصیت ها و … است در یک چارچوب زمانی که در ذهن ما تصوری از یک داستان ایجاد خواهد کرد. یک عینیت در مقابل ماست به نام روایت که یک ذهنیت به نام داستان از آن نتیجه می شود.
پس در مقابل ما یک داستان وجود ندارد. بلکه تنها یک روایت وجود دارد. چیزی عینیت یافته. و بنا به شرط اساسی ویژگی اول روایت که بازنمایی بود، با عینیتی انسان ساخت طرفیم. چیزی که از ذهنیت یک مولف برساخته شده. متشکل از مجموعه ای نشانه های موجود در آن ابزار روایی که مولف برای روایت خود انتخاب کرده است. فرض کنید متن پیش روی ما یک نوشتار روی کاغذ است. آنچه من مخاطب به آن دسترسی دارم، تنها مجموعه ای از نشانه های زبانی است.
یعنی روایت نتیجۀ فرآیند عینیت یافتن سوژه خواهد بود به واسطۀ ابزار روایی (در این مثال ما: زبان). و سوژه همان ذهنیت مولف است که شامل مجموعه ای عناصر و اجزای یک جهان داستانیِ ذهنی (حوادث، موقعیت ها، شخصیت ها، زمان، مکان و…) و شیوه ای ذهنی برای روایت آنها که به طور کلی می توان نامش را “داستان در ذهن مولف” نامید. حال مولف با کمک یک ابزار روایی آن داستان ذهنی خود را به شکل یک روایت عینی در آورده است.
می توانیم کل فرآیند خلق روایت را به شکل ساده چنین فرض کنیم:
روایت حاصل، در قالب کلمات و زبان بر صفحۀ کاغذ پیش روی ما به نوعی عینیت یافته است. حال اگر به ادبیات داستانی بنگریم، مفاهیم عینیت یافته به صورت نشانه های زبانی در قالب حروف و کلمات و جملات مقابل ما، ابراز شده و تا حدودی هم سازندۀ شیوۀ بیان ما یا همان روایت ما خواهند بود. پس آن چیزی که بیان شده است در کجاست؟ طبیعتا هر آنچه بیان شده نیز خود برآمده از همان عینیات زبانی نگاشته شده بر صفحۀ کاغذ پیشِ رو است. و باز طبیعتا من مخاطب فقط و فقط همین عینیت را در دست دارم و هنگامی که با این عینیت-روایت مواجه می شوم (به مدد ابزار روایی که در اینجا همان زبان به فرم نوشته در آمده است)، با تفسیر نشانه های زبانی و با کمک قراردادهای آن، به بازتولید مفاهیم در ذهن خود دست خواهم زد. یعنی هر آنچه من از این روایت فهم می کنم، نتیجۀ کنش ذهنی من است در برخورد با عینیت این روایت.
و هر آنچه فهم میشود که برآیندش فهم یک داستان خواهد بود، از نقطۀ برخورد مخاطب واقعی با روایت آغاز خواهد شد. محل ایجاد داستان. در ذهن مخاطب.
از آنجا که کنش مخاطب در این برخورد، نهایتا کنشی ذهنی است، آغاز شده از درک نشانه های زبانی قراردادی در یک نوشتار (در مورد سینما این نشانه ها ترکیبی از نشانه های زبانی، صوتی و تصویری خواهد بود) و سپس تفسیر ترکیب آنها در قالب تصاویر ذهنی(حوادث و موقعیت ها و هر چیز قابل تصوری به واسطۀ آن ها). در نتیجه با نوعی فرآیند ساخت ذهنی مواجهیم.
تا اینجا می شود به این گزاره رسید که داستان نهایی یا هرآنچه شایسته است داستان نامیده شود، نتیجۀ مجموعه ای برخوردهای ذهنی است با اموری عینی:
-
برخورد ذهنی مولف با امور عینی (عینی به معنای پیشتر دانسته و تثبیت شده) و خلق ذهنی داستان اولیه – پدیدار شدن سوژه.
-
برخورد سوژه (ترکیب ذهنی مولف و هستی) با امر عینی ابزار روایی که در مثال ما، زبان قراردادی است. زبان قراردادی را می توان مجموعه ای از قراردادهای اجتماعی دانست برای تبدیل ذهنیات به عینیات ملموس از طریق آواها و نشانه های از پیش تعیین و دانسته شده. – خلق روایت مکتوب.
-
برخورد ذهنی مخاطب با روایت عینی شده در قالب یک ابزار روایی – فهم ذهنی داستان نهایی یا بهتر آنکه بگوییم بازتولید داستان و یا حتی خلق داستان نهایی.