انتخاب برگه

زندگی تکراری و خسته کننده در طبقۀ پنجم یک ساختمان سه طبقه – سید بهروز هاشمی

زندگی تکراری و خسته کننده در طبقۀ پنجم یک ساختمان سه طبقه – سید بهروز هاشمی

زندگی تکراری و خسته کننده در طبقۀ پنجم یک ساختمان سه طبقه

سید بهروز هاشمی (کاشان)

1- زندگی تکراری و خسته کننده در طبقۀ پنجم یک ساختمان سه طبقه

پیروکسی کام , متادون  , مورفین اسم­شان که می­آید موهای بدنم سیخ  می­شود, صورتم سرخ. آب دهانم به گلویم گیر می­کند و آن­قدر سرفه می­کنم تا یکی بگوید: دوباره سیفونت گیر کرده؟

دست خودم نیست. سر سوزنش را که می­بینم بدنم می­لرزد. آقا اسی را که  می­بینم زرد می­کنم تا کمر خم می­شوم و سلام می­کنم. دندان­هایش را نشانم می­دهد. آقا اسی به اتاق ما که می­آید، همه خودشان را به خواب می­زنند. نزدیک تختم که می­شود، عادت بچگی به سراغم می آید، شب ادراری. همه چشم­های­شان را بسته­اند گزارشگر خرناسه می­کشد. ده لو خوشگله کابوس دیده از خواب پریده، همان­طور که پاهایش دراز است کمرش را صاف می­کند و می­نشیند، تند تند نفس می­کشد. بی پدر صورتش هم خیس عرق شده. اسی دست به سرش می­کشد. بی ناموس­ها فیلم بازی می­کنند .گور پدر تک­تک­شان.

 یک چشم را بسته و چشم دیگرم را نیمه باز کرده و سایۀ آقا اسی را نگاه می­کنم. نور خورشید از بین پرده­ها چشم آدم را کور می­کند. صدای خرناسۀ گزارشگر بیشتر می­شود. صدای دیگری هم می­آید. آقا اسی دستش را تکان می­دهد و دماغش را می­گیرد. خورشید دیگر چشم­هایم را اذیت نمی­کند، سایه می­شود.

 بین پاهایم داغ می­شود. پاهایم را جمع می­کنم  که دست­های آقا اسی بیشتر  از این بالا نرود کمرم را صاف می­کنم، مثل کابوس دیده­ها تند تند نفس می­کشم. آب دهانم به گلویم گیر می­کند، جرات سرفه کردن ندارم.

-آقا اسی غلط کردم. به خدا رفتم آب بخورم دستم خورد به لیوان آب ریخت به لباسام.

آقا اسی دستش را از بین پاهایم درمی­آورد و یقۀ  پیراهن طوسی پنج دکمه­ای­ام را می­گیرد، با دست دیگرش از جیب روپوش سفیدش چیزی بیرون می­آورد.

-آقا اسی به خدا آبه. به پیر به پیغمبر آبه. نگاه کن بو نداره…

متن کامل این داستان کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال دوم – شماره پنجم – پاییز 1397) منتشر شده است.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب