شعری از: محمدِ آشور ( گاهنامۀ شعر ، شمارۀ دوم )
( با چشمهای غیرمسلّح )
نام ستارهها را نمیدانم
حتّا نام ستارۀ قطبی را!
شهابها اما هرکدام نامی از مناَند که کنده میشوند از چیزی
و محو میشوند پیش از آنکه صدایشان کنم
پیش از آنکه بپرسم:
«هی!… تکههای از من!… کجا؟!»
هر روز تکیدهترم
امروز هم هزار نام کوچک از من فرومیریزد
و میسوزد
من ولی همچنان به آسمان چشم …
و گوش میدهم به صدای «ناسا»
تا ساعتی که از من جز یک نام نمانَد وُ …
چشمک به یک سیاهچاله
از پشت عینکِ دودآلود!