شعری از: فاطمه بردخونی ( گاهنامۀ شعر ، شمارۀ دوم )
نرسیده به دنیا، او را دیدم
موهایش شانه نمیخورد
و رگش آمادۀ تزریق
عزت خدای را
با زبان خوش به عقدش درآمدم
و سرم را پر از سنگ کردم
من دل داده بودم به بوخورِ هروئین
به خماریِ پشت در پشتم …
لباس هایم را بفروشید
به یهود و نصارا پیشکشام کنید
عایشه تر از زلیخا
سگتر از نجس بودم من
بگذارید دست شیطان را بگیرم
و روی سرم بکشم
بگذارید قاطیِ خودم بشوم
شما قاطیِ مرا ندیده اید
وقتی در بویِ هروئین جا میشوم
خودم را به فرقِ رگش میکوبم …