انتخاب برگه

منحنیِ رویاهای غول آسا – ثنا صادق – 17 ساله

منحنیِ رویاهای غول آسا – ثنا صادق – 17 ساله

منحنیِ رویاهای غول آسا

ثنا صادق

17 ساله – شیراز

 

سه قدم به راست و سه قدم به چپ… بعد از 12 ثانیه باید دو قدم به راست برمی‌داشت اما 28 ثانیه گذشته بود و مثل مجسمه همون جا ایستاده و تکون نمی‌خورد. برای اینکه ذهنم آروم بگیره، سی ثانیه سمت راست بدنم رو منقبض کردم و وقتی حس کردم بدنم ممکنه به لرزه بیفته، ماهیچه‌هام رو شل کردم. حالا  نوبت سمت راست بدنم بود. اما معلم از همه‌جا بی‌خبر شروع کرد به راه‌رفتن و باعث شد دو تا از وسواس‌هام با هم اتفاق بیفتن. سمت راستم رو منقبض کردم ولی هیچ‌جوره نمی‌تونستم ثانیه‌ها رو با هم تنظیم کنم. برای همین زدم زیر سرفه و این‌قدر سرفه کردم تا بهم گفتن از کلاس برم بیرون.

پدرم در نوجوانی با مشت چشم راست دوستش را کور کرده بود. با وجود اینکه سی سال از آن ماجرا می‌گذرد، هنوز هم گهگاهی ابراز پشیمانی می‌کند.

وقتی داشتم توی دستشویی مدرسه دست‌هام رو می‌شستم، یک لحظه چشمم به صورت خودم توی آیینه خورد و با دیدن عینک ته‌اسکانی گندۀ روی صورتم، به این فکر افتادم که چی می‌شه اگه انگشتم رو توی چشم چپم فرو کنم؟ چشمم بدجوری من رو به سمت خودش فرامی‌خوند. اما یکی از دخترهای کلاس هشتمی کنارم ایستاده بود و داشت دست‌هاش رو می‌شست. اگه تا بیست ثانیه دیگه می‌رفت، حتما چشمم رو کور می‌کردم. ولی دختره نرفت و شروع کرد به صاف‌کردن مقنعه‌ش… شاید صاف‌کردن مقنعه بهونه بود و حدس زده بود که اگه بره بیرون، ممکنه یه کاری دست خودم بدم. به‌هرحال اگه الآن چشم دارم و می‌تونم ببینم و بنویسم، مدیون اون دختره‌ام.

وقتی برگشتم توی کلاس، معلم هنوز داشت درس می‌داد و قدم‌هاش هنوزم با شمارش من هماهنگ نبود. همۀ بچه‌ها عین مرغ گردناشون رو جلو می‌کشیدن تا ببینن من بهتر شدم یا نه. با دیدن کارشون وسوسه شدم گردنم رو منقبض کنم، ولی نمی‌خواستم بیشتر از این امروز به مغزم بها بدم. برای همین دکمۀ آفش رو زدم و توی خلسه فرو رفتم.

 

متن کامل این داستان کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال پنجم – شماره نوزدهم –  بهار ۱۴۰۱) منتشر شده است.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب