«یادداشتی بر مجموعه داستان مناطیق جنگی نوشتۀ مجید خادم» ـ صدیقه قانع
«یادداشتی بر مجموعه داستان مناطیق جنگی نوشتۀ مجید خادم»
صدیقه قانع
این متن در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال پنجم – شماره شانزدهم و هفدهم– تابستان و پاییز ۱۴۰۰) منتشر شده است.
در یادداشت پیشِرو در تلاش هستم تا در ابتدا درمورد نحوۀ برخورد با این مجموعه داستان مطالبی را بیان کنم؛ سپس بهبررسی پتانسیلهای این مجموعه داستان خواهم پرداخت. یکتقسیمبندی از رویکردهای نقد ادبی خواهم داشت و در انتها رویکردی فرمالیستی به این مجموعه داستان اتخاذ خواهم کرد.
* نحوۀ برخورد با این مجموعه داستان:
Reader Response Theory یا تئوری پاسخ یا دریافتِ مخاطب، درک معنای هر اثر هنری را وابسته به دو بخش میداند: نخست یکبخشِ ثابت که شامل تمهیداتی است که نویسنده در اثر بهکار گرفته و در طول زمان و چاپهای بعدی «نه ویراستهای بعدی» ثابت هستند. دوم بخش متغیر که توسط مخاطب ایجاد میشود. در این دیدگاه، متن توسط مخاطب، دوبارهسازی میشود و چون مخاطب تغییر میکند، پس معنا نیز بهتبع آن تغییر میکند. درک الآنِ هر مخاطب با درک چند سال آیندۀ او از این مجموعه داستان متفاوت خواهد بود؛ چراکه او تبدیل به فردی متفاوت با دیدگاهی متفاوت نسبت به زندگی، ادبیات و داستان شده است. بنابراین نقش مخاطب در تولید معنا بسیار مهم است و این مخاطب است که رویکرد مواجهه با اثر را تعیین میکند.
* پتانسیلهای این مجموعه داستان:
مجموعه داستان مناطیق جنگی دارای پتانسیلهای زیادی است که این امکان را فراهم میسازد تا بتوان آن را از دیدگاههای مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار داد. برخی از این رویکردها در ادامه بهطور مختصر بررسی خواهند شد.
رویکرد مذهبی یا اخلاقی «سنتی یا Traditional»: در ابتدای هر داستان با ذکر یک یا چند آیه از قرآن کریم مواجهایم. به این ترتیب، درک بخشی از معنای هرداستان، وابسته بهدرک ارجاعاتی به بیرون از متن «به آیاتی از قرآن کریم» است.
رویکرد پساساختارگرا «Poststructural»: در برخی از داستانها مثل داستان «نیمهتمام» درک ساختار و درک روایت داستان، بهواسطۀ شیوۀ قرارگیری خطوط مختلف روایت در کنار یکدیگر، سخت و مشکل شده و«ساختار»، بهمعنای چیزی از پیش مشخص، دچار فروپاشی و درهم شکستن شده است.
رویکرد اسطورهای «Mythical»: در این مجموعه داستان گاهی با کراکترهایی مواجه میشویم که دارای ویژگیهای اَبَر انسانی و اسطورهای هستند که یک انسان عادی، فاقد آنهاست. مثلاً در «داستان خاطرات حاج رضا»، کراکتر حاج رضا با تیربارش طوری دشمن را تارومار میکند که شاید یکدسته یا گروه هم نتواند چنین کاری انجام دهد.
رویکرد سیاسی یا مارکسیستی: در داستان خاطرات حاجرضا (ص81) بخشی که مربوط به اصلاحات سیاسی بعد از پیروزی در جنگ است، خط خورده، پاره و مخدوش شده ولی از آن میان، کلماتی مثل «ظلم و جور و ستم» قابل خواندن و برخی کلمات دیگر قابل حدس زدن است. همین نفسِ خط خوردن و پاره شدن چنین مطالبی، جای بحث دارد. «تیربار حاجرضا هم البته تیرش تمامنشدنی نبود . . . دوران هیچ سلطنتی جاودانه نیست بابام جان.» (ص76)
رویکرد فمینیستی: طبق اطلاعات من، تنها کراکترهای زنِ این مجموعه، خانم دستیار پزشک درون اتاق عمل در داستان «برگ پاییزی» و آن پیرزن روستایی مادرِ شهید در داستان «دستی روی دهانم» هستند. نحوۀ تفکر و رفتار آنها در زمان خود، از دیدگاه فمینیستی جای بررسی دارد. مثلاً وقتی که پیرزن با پسرش برای عکس گرفتن به عکاسی رفته، (ص33): «چادرش را از جلوی دهانش برد کنار و آرام درِ گوشم گفت: “ننه درد نمیگیره؟”»
تفکر درمورد سایر پتانسیلهای این مجموعه داستان به مخاطبان واگذار میشود. پیشنهاد من بررسی راوی داستان «دستی روی دهانم» از دیدگاه شالوده شکنی «Deconstruction» است که همه یا بخشی از روایتِ او مربوط به بعد از مرگ و بعد از شهادت است.
* تقسیمبندی رویکردهای نقد ادبی:
از دیدگاهی میتوان رویکردهای نقد ادبی را به سه دسته تقسیم کرد؛ دستۀ اول نقد بیرونی «External Criticism» است. در اینگونه نقد، تمرکز صرفاً بر جهانِ بیرون از اثر ادبی است و جستجوی معنا نیز بیرون از اثر ادبی صورت میگیرد. مثل رویکردهای سنتی، تاریخی و بیوگرافیک. دستۀ دوم، برعکسِ دستۀ اول، نقد درونی «Internal Criticism» است. در اینگونه نقد، تمرکز صرفاً بر جهانِ درون اثر ادبی است و جستجوی معنا نیز درون اثر ادبی صورت میگیرد. مثل فرمالیسم، نقدِ نو و ساختارگرایی. دستۀ سوم، نقد التقاطی یا ترکیبی است که در آن تمرکز، همزمان بر جهان درون و بیرون از اثر ادبی است و جستجوی معنا توسط ایجاد ارتباط و ساختن یک پُل بین جهان درون و بیرون از اثر ادبی صورت میگیرد. مثل رویکردهای نشانهشناختی ونقد بومگرا. من در تلاش هستم تا از رویکردی التقاطی برای بررسی این مجموعه داستان، استفاده کنم.
* جهانِ درون مجموعه داستان:
اگر این صحبت New Criticها را بپذیریم که نحوۀ درک معنا و مواجهه با اثر ادبی را باید درون همان اثر جستجو کرد؛ باید گفت که این مجموعه بیش از هر چیز در حال نمایاندن فرم خویش به مخاطب است و نه تنها فرم خویش را مینمایاند، بلکه آن را فریاد میزند؛ از “ی” مناطیق جنگی گرفته تا تمهیدات روایی به کار رفته در آن.
دربارۀ اھمیت فرمالیسم میتوان گفت که نقطۀعطفی در تاریخ نقد ادبی بود، چراکه تا پیش از آن از عنصر مهمی مثل«زبان» غفلت میشد. در واقع، مطالعات محدود به جهانِ بیرون از اثر ادبی بود؛ اینکه کار ادبی چیست، مهمتر از این بود که چگونه و به چه زبانی نوشته شده است.
در اینجا لازم میدانم که مختصری درمورد تئوری فرمالیسم بحث کنم. فرمالیسم حرکتی ضد سمبولیسم بود که در سال (1917) توسط عدهای جوانِ روس مثل یاکوبسن، شکلوفسکی و اِیخنبام به وجود آمد. مهمترین ادعای آنها آشناییزدایی «Defamiliarization»، یعنی حس کردن اشیاء و موضوعاتِ آشنا بهگونهای که واقعاً حس میشوند، نه به شکل آشنای پیشین است. هدف از آشناییزدایی، سخت کردن و طولانی کردن فرآیند درک زیبایی و معنا است. در داستان «نیمهتمام»، این آشناییزدایی درمورد یکتکنیک روایی صورت گرفته؛ استفاده از چند خط روایت و شکل دستنویس، بهجای یک خط روایی و شکل تایپ شده.
فرمالیستها با ظهور خود، برخی از تعاریف کلاسیک را بهچالش کشیدند و آنها را تغییر دادند. یکی از مهمترین این تعاریف، تعریف «فرم» است. تعریف کلاسیک فرم، منحصر به فرم بیرونی یک اثر بود، یعنی هر آنچه که Visual و با چشم قابلدیدن است. مثلاً در یکمجموعه داستان، طرح جلد، پاراگرافبندی، فونت و سایز، فرم اثر را تشکیل میدهند. اما به عقیدۀ فرمالیستها، فرم شامل تمام عناصری است که در شکلگیری یکاثر سهیم هستند؛ مثل نحوۀ قرارگیری خطوط روایت، زاویۀدید، راوی و مواردی از این دست. فرمالیستها فرم را عنصری پویا، مستقل و خودبسنده معرفی کردند. تیتانوفِ فرمالیست میگوید: «محتوا، خودش یکعنصر فرمال است.» و باختین که او نیز یکفرمالیست است میگوید: «فرم و محتوا در گفتمان یکی هستند.» بنابراین مرز مشخص بین فرم و محتوا توسط فرمالیستها از بین رفت و تعاریف، جامعیت و قطعیت خودشان را از دست دادند.
مثالی از تبدیل فرم به محتوا:
در داستان برگ پاییزی (ص60)، شاهد هستیم که واژۀ «فریاد» از اندازه بزرگ به کوچک تغییر کرده تا جایی که دیگر قابل خواندن نیست و تبدیل به یکنقطه شده؛ مثل صدایی که از زیاد به کم، تغییر میکند. اما اگر معنای همین واژه را در فرهنگ لغات معین جستجو کنیم، با این واژگان مواجه میشویم: «بانگ، آواز بلند»، نه الزاماً آوازی که از زیاد به کم تغییر کند «شکل تکرارشونده و همزمان کوچکشوندۀ فریاد.» اگر این شکل خاص از واژۀ فریاد را «فرم» در نظر بگیریم و معنای لغتنامهای آن را، «محتوا» «آنچه که در غالب پیام به مخاطب منتقل میشود»، میتوان گفت که پیامِ نهایی، هم شامل معنای پیشین واژۀ فریاد است و هم معنای فعلی را شامل میشود. بنابراین مشاهده میشود که چگونه فرم تبدیل به محتوا شده است و این مطلب، تأییدی بر حرف باختین است که میگوید فرم و محتوا، یکی هستند.
فریاد: بانگ، آواز بلند |
محتوای سابق |
فریاد فریاد فریاد فریاد فریاد فریاد فریاد فریاد فریاد فری فریاداد |
فرم فعلی |
طول موج از زیاد به کم |
فریاد فریاد فریاد فریاد فریاد فریاد فریاد فریاد فریاد فری فریاد |
فریاد: بانگ، آواز بلند |
فرم فعلی |
محتوای سابق |
محتوای جدید |
+ |
فرم فعلی |
محتوای جدید |
مسئلۀ مهم دیگر، عنوان مجموعه داستان است. شاید اگر به جای واژۀ «مناطیق» از واژۀ«مناطق»، استفاده میشد، هیچ مخاطبی بهدنبال جستجوی معنا یا معانی آن نمیرفت، اما با افزودن یک «ی»، این کنجکاوی در مخاطب ایجاد میشود. طبق اطلاعات فعلی من و با جستجو در فرهنگ لغات مختلف، دریافت شد که واژۀ “مناطیق” در زبان فارسی موجود نیست. این موضوع میتواند اشارهای ضمنی به غیر واقعی بودن داستانها نیز باشد؛ همانطور که عنوان این مجموعه ساختگی است، داستانها نیز ساختگی هستند. از طرفی با یکفرآیند واژهسازی مواجهایم که هم سبب غنیتر شدن واژگان زبان فارسی شده و هم یک آشناییزدایی از واژۀ «مناطق» صورت گرفته است. اما اگر «مناطیق» را مترادف «مناطق» در نظر بگیریم، معانی مختلفی را شامل میشود؛ نخستین معنا، جمعِ منطقه به معنای نواحی جغرافیایی است. این معنا حاوی نوعی طنز ظریف است و از سوی دیگر، یکتغییر شکل ظاهری و عدول از شکل نوشتاری استاندارد و مرسوم آن. معنای دیگر، جمعِ مِنطَق است که خود، معانی مختلفی را شامل میشود؛ در نخستین معنا، به مفهوم کمربند و جای کمربند است که کمربند گلولۀ رزمندهها را به ذهن میآورد. از طرف دیگر، «کمر بستن» کنایه از مهیا شدن و آماده شدن است که اگر آن را مهیا شدن برای دفاع تعبیرکنیم، میتواند اشارهای بر تحمیلی بودن جنگ باشد. دومین معنا، منطقه یا کمربند جغرافیایی است. در این معنا مشاهده میکنیم که یکتناظر معنایی بین واژگان مِنطَق و منطقه وجود دارد. معنای سوم، «نوکر» میتواند کوچ شمردن و تحقیر کردن دشمن را به ذهن آورد. معنای چهارم، «ملازم» است که میتوان معنایی عرفانی از آن برداشت کرد؛ همگی در مسیر الی الله همراه هستیم یا معنایی ضد جنگ از آن گرفت؛ اصلاً جنگی وجود ندارد و ما همه انسانهایی همراه و در کنار یکدیگر هستیم. معنای پنجم، «محبوب» است که میتوان از آن معنای عرفانی خداوند را استنباط کرد یا یک معنای ضد جنگ از آن گرفت؛ حتی دشمن هم میتواند عزیز و محبوب باشد. معنای دیگر واژۀ مناطق، جمعِ «مَنطق» است که خود معناهای مختلفی دارد؛ نخستین معنای آن، «سخن و کلام» است که اشارهای است به گفتوگو و مذاکره بهجای جنگ. معنای دوم آن، «بر زبان راندن سخنی که از آن، معنی مفهوم گردد.»؛ شاید در این مجموعه داستان باید بهدنبال سخنِ معنیدار باشیم. سومین معنا، «عقل و استدلال عاقلانه، فکرِ درست، هنر کردن» است؛ باید بهدنبال هنر و فکر عاقلانه باشیم. چهارمین معنا «دلیل، علت» است؛ باید بهدنبال علت و چرایی وقایع باشیم. معنای پنجم، «علم بررسی درستی انواع استدلال» است؛ استدلالهای مختلف، امکانپذیر و قابلبررسی است. ششمین معنا، «علمی که به کمک آن، انسان از خطای تفکر و استدلال غلط محفوظ میماند»؛ با استدلال صحیح، تفسیرِ اشتباه، امکانپذیر نیست. بنابراین مشاهده شد که چگونه با افزودن یک «ی»، طیف وسیعی از معانی ضمنی و کنایی به واژۀ مناطق افزوده شده است.
اما درمورد اهمیت موضوعات بیرون از اثر ادبی باید گفت که اگرچه فرمالیستها در ابتدا اصالت را صرفاً مربوط به فرم میدانستند، اما باید گفت که با گذشت زمان، کمی از مواضع متعصبانه و دُگم خویش پایین آمدند؛ اِیخنبامِ فرمالیست میگوید: «ما نمیتوانیم یککار ادبی را به تنهایی در نظر بگیریم، بلکه باید فرم آن را در کنار پیشینۀ آن در نظر بگیریم.» از سوی دیگر، شاهد هستیم که بخش قابلتوجهی از کتابهای مرجع تدریس ادبیات در جهان، مثل Norton Anthology به بیوگرافی نویسنده، وضعیت سیاسی، تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زمان نویسنده و زمان تألیف اثر اختصاص دارد و این موضوع تأکیدی بر اهمیت در نظر گرفتن این مطالب، در تحلیل و بررسی یکاثر است. بنابراین کل تاریخ ادبیات ایران و بلکه جهان، در کنار این مجموعه داستان قرار گرفته و در تکمیل معنای آن سهیم است. این مجموعه در سال (1397) بهچاپ رسیده «اگرچه نوشتن و جمعآوری داستانها چندین سال طول کشیده» و شرایط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ایران در این سال نیز در تحلیل اثر باید در نظر گرفته شود. بیوگرافی نویسنده نیز شامل مواردی است که در تکمیل معنای مجموعه داستان مناطیق جنگی نقش دارند؛ نویسنده در سال 1363 در بحبوحۀ جنگ ایران و عراق متولد شده، سالها درمورد جنگ ایران و عراق تحقیق کرده و مصاحبههای زیادی با رزمندگان، جانبازان و خانوادۀ شهدا داشته است. دفترچه خاطرات حاج رضا، یکدفترچۀ واقعی و خامِ زمان جنگ و مربوط به پدر نویسنده است که با خط نویسنده، دستنویس شده. احتمالاً بخشی از داستانها نیز برگرفته از خاطرات واقعی جنگ هستند.
ایرانِ 1397 |
بیوگرافی نویسنده |
کل تاریخ ادبیات |
… |
دفترچه خاطرات خام |
صفحات اسکن شده |
خاطرات حاج رضا |
خطوط مختلف روایی |
… |
تمهیدات نویسنده |
شکل گیری معنا |
جهانِ بیرون از داستان |
جهانِ درون داستان |