معرفی کوتاه طوبا و معنای شب اثر شهرنوش پارسیپور
سپیده نوری
(این متن در فصلنامه تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” – سال سوم– شماره دوازدهم–تابستان ۱۳۹۹– منتشر شده است.)
شهرنوش پارسیپور بهزعم من نویسندهای جنجالیست. از ازدواجش با ناصر تقوایی تا جدایی و از چهارسال زندان تا ضبط کلیپی برای جمع کردن پول برای سامان دادن به زندگی فقیرانۀ خود. گرچه هرگز آنگونه که لایقش بود نه مورد تمجید قرار گرفت و نه عتاب. نه آنچنان که مستحقش بود دیده و خوانده شد در ایران و نه مورد تحلیل و نقد قرار گرفت.
طوبا و معنای شب اولین رمانی بود که از او خواندم و شیفتهاش شدم. بعدتر خاطرات زندانش را گیر آوردم و سگ و زمستان بلند را خواندم و اشتهایم به خواندن باقی کتابهایش هرگز فروکش نکرد و آداب صرف چای در حضور گرگش را به هزار زحمت گیر آوردم و خواندم و امروز باز هم اگر بخواهم چیزی از نویسندگان پیشگام زن ایران بخوانم اولین گزینۀ من بدون شک شهرنوش پارسیپور خواهد بود.
طوبا و معنای شب اولین رمان ایرانی بود که به قلم توانای زنی ایرانی خواندم. طوبا نمایندۀ زنان دورۀ خود است. زیباست. موهای طلایی دارد و سواد. آنچه بسیاری از زنان هم دورهاش ندارند. با مردی که از بزرگان حکومتیست ازدواج میکند و همۀ زندگیاش بهخدمت مبارزه با مظاهر مردسالاری در ایران درمیاید. میکوشد تا به زنان اطرافش سواد بیاموزد. میکوشد تا با زورگویی و فساد و زنبارگی شوهرش بجنگد. طوبا را برخلاف بسیاری از شخصیتهای زنی که تا امروز در ادبیات ایران به قلم نویسندگان مرد و زن زاده شدهاند، زنی ضعیف و رنجور و در خود مانده ندیدم. در میانۀ رمان، شیفتۀ خیابانی میشود. سپس تلاش میکند از جریانات سیاسی روز بهقدری که جامعۀ مردسالار ایران اجازه میدهد سردرآورد و بتواند سر بزنگاه تاریخی سوی داد بایستد. شخصیتپردازی بدیع و شگفتآور طوبا و شوهرش و خیابانی و بسیاری از شخصیتهای ریزودرشت دیگر در رمان، بسیار قابلتوجه و ارزشمند است. پارسیپور از خیر شخصیتپردازی هیچکدام از شخصیتهای رمان خود نگذشته است. با دقت و ظرافتی مثالزدنی طوبا را به نماد زنان مبارز اما مچاله شده درون نظامهای استبدادی و جوامع بسته بدل کرده است. طوبا دختر عزیز کردۀ پدری روشنفکر و ادیب است که باور دارد زنان با مردان برابرند و باید حقوق انسانی خود را دریافت کنند و باسواد شوند تا به فلاکت و بدبختی گرفتار نشوند. اما پس از مرگ پدرش رفتهرفته با معنای شب آشنا میشود.
یادم هست وقتی پرل باک را یافتم و دو کتاب تبعیدی و باد شرق، باد غرب را از او خواندم به یاد رمانهای به یاد ماندنی شهرنوش پارسیپور افتادم. زنی ایرانی که رمانهایی بسیار ارزنده نوشت، زندان رفت، مبارزه کرد، مجبور به فرار از ایران شد و آخر سر برای رفع مشکلات مالی خود از مردم تقاضای کمک کرد. شهرنوش پارسیپور را هم ردۀ پرل باک میدانم. یکی جایزۀ نوبل میگیرد و دیگری به دام غربت و فرار میافتد.
با خواندن رمانهایی از نویسندگان مرد، همیشه درون خود احساس کمبود داشتم. هر بار که رمانی از مردان ایرانی میخواندم، زمزمهای درونی و ژرف اما بسیار دور و سرکوب شده به من یاد آوری میکرد که اما نه باز هم جای یه چیزی خالی. رمانهای شهرنوش پارسیپور اندکی به آن مغاک و عطش و پرسش و خواستۀ درونی پاسخ گفتهاند. شخصیت طوبا را تا آنجا پخته و دقیق و ظریف میبینم که میتوان به زنان شبیهاش بیرون از جهان داستانی، چه در دورۀ نگارش و انتشار کتاب و چه امروز، گفت: «مانند طوبا.»