انتخاب برگه

میزگرد تحلیل شعر پنکه اینگلیسی ــ اثر کوروش کرم‌پور

میزگرد تحلیل شعر پنکه اینگلیسی ــ اثر کوروش کرم‌پور

شعری ملی با آوانگاردیسم بومی : از چند گفت و گویی تا فراروی زبان

میزگرد تحلیل شعر پنکه اینگلیسی، اثر کوروش کرم‌پور

(این متن در فصلنامه تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” – سال دوم– شماره ششم– زمستان1397– منتشر شده است.)

اشاره:

شعر «پنکه اینگلیسی» اثر کوروش کرمپور از کتاب صادره از آبادان، با توجه به ایجاد زمینۀ چندروایتی، چندصدایی، یا چند گفت ‌و گویی و چند صدایی(براساس گویش و لهجه)شعری متفاوت است.

کانال تلگرامی نقد «فراسپید» با هدف بررسی و تحلیل شعر آوانگارد، گردهمایی‌ مجازی‌ایی را در سال۱۳۹۵ با حضور فرزاد میراحمدی، کیوان اصلاح‌پذیر، سریا داوودی حموله، ایوب کیانی، فخرالدین سعیدی، اکبر قناعت‌زاده، محمد سیمزاری و تورج بهادری برگزار کرده بود. استقبال بدنۀ اصلی شعر امروز ایران در کنار دیگر سطوح مخاطب شعر معاصر نیز از دیگر عوامل این انتخاب بوده است.

 

میراحمدی: شعر پنکه اینگلیسی شعری است روایی، اجرایی با بهره‌گیری از عناصر زبانی شعر از یک پن شلاقی[1] با جامپ کات‌هایی[2] سریع مخاطب را به چالش روایتی از زیست‌بوم شاعر نزدیک می‌سازد با نشانه‌هایی از زیست‌بوم  بینامتنی رشد می‌کند از شرکت‌های انگلیسی نفت تا پنکه که در این شعر «پرسونا» است. پرسونا به معنای سیماچۀ یونگی که با ارتباط پرسوناژها و شخصیت بخشی شعر را هدایت می‌کند. به کارگیری زبان محاوره و لهجۀ خاص نوعی حقیقت مانندی سکانس شعر را بیشتر برجسته می‌کند، متن در یک مسیر خطی با پیوندهای مستحکم روایی به خلق تصویر نیز می‌پردازد، کنار ابر قایم می‌شود و از کلمات کوچه به کلمات کتیبه‌ها می‌رسد. جریان دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های بلند متن بده‌بستانی زبانی را خلق می‌کند از تاریخ  از آینده از همۀ پدیده‌ها می‌پرسد، جواب می‌دهد. شعر جنوب است؛ پس شاعران و خوانش‌گران جنوبی می‌طلبد. شعر پر از پُرش‌هایی است که تاریخ را دوباره‌سازی می‌کند.

قناعت‌زاده: دقیقاً فرزاد تیزبین، دوباره‌سازی تاریخ است درود بر تو.

 میراحمدی: خانه‌های سازمانی، سینما رکس، خمسه‌خمسه، یک نوستالژی که با حرکت دَوار پنکه که خود (سیمولاکرومی است) نقش روایتگر را بازی می‌کند، متن از ژانر داستان و دراماتیزه نمودن پدیده‌ها یاری می‌گیرد و بازی می‌دهد سپاس از شما.

حموله: پنکه انگلیسی کرمپور علاوه بر زبان خاص و ساختار شگفت‌انگیز، اِلِمان و عناصر سینمایی و اجتماعی، انتقادی، اعتراضی را بر دوش دارد. کرمپور در کل ذهنیت معترضی دارد. سعی می‌کند. در مجموعه‌هایش اعم از«ولد زن» و «صادره از آبادان» با عرف‌ستیزی، عادت‌زدایی  و حتی مجنون‌گرایی به سمت چندصدایی برود.

میراحمدی: مفهوم واژه پرسونا در مکتب روان‌شناسی تحلیلی ارایه شده توسط روان‌شناس سوئیسی کارل گوستاو یونگ عبارت است از آن چهرۀ اجتماعی که فرد به دنیای بیرون ارائه می‌کند. به گفته یونگ: «نوعی ماسک دست‌ساز «که فرد برای ایجاد نهایت تاثیرگذاری بر دیگران» و همین ‌طور برای پنهان کردن «ماهیت حقیقی خود» از خود ابداع می‌کند. در دورۀ رشد «توسعۀ یک پرسونای دوام‌پذیر» بخشی اساسی برای انطباق و آماده‌شدن برای دورۀ بزرگسالی در یک دنیای بیرونی واقعی و اجتماعی است. یک «خود»[3] قوی از طریق  پرسونای انعطاف‌پذیر با دنیای بیرون ارتباط برقرار می‌کند. از زبان ویکی پرسونا در شعر ما کم‌رنگ است به‌زَعم بنده پنکه انگلیسی بین نگاه پرسوناشدگی و مؤلف‌گردان وانمودۀ  (بودریاری)[4]، شقی از اکنون را دوباره‌سازی می‌کند. دوچرخه بیست‌وهشت و گردش پنکه یاد (بایسکل‌ران) را زنده می‌کند.

قناعت‌زاده: امّا می‌پرسم این پنکۀ دَوار جز حدیث نوستالوژی و جنگ و حدیث نفس برای به شعر رساندن متن چه نقش دیگری را می‌چرخاند؟

میراحمدی: یک نگاه انتقادی به امروز و دیروز، فردا.

حموله: در شعر پنکه ظرفیت‌های متن هم بستۀ ماهیت انتزاعی هم است. هزل و مطایبه و تناقض ناشی از دغدغه‌های ساختاری است. بله، کاملاً منظورش چرخش زمان در ادوار مختلف بوده است.

میراحمدی: شکل شعر معنا و منظور مدار است و ایجاد عنص همان‌‌طور پولی‌فونیک[5] در شعر با جامپ‌کات‌ها یا قطع‌ها و پرش‌های سریع در صورت شکل می‌گیرد.

حموله: البته به‌زَعم من ساختار انتقادی و یا تعارضی در محوریت شیزوفرنیک زبانی نمود برجسته‌ای دارد.

میراحمدی: مؤلّفه‌هایی مانند پارودی، آیرونی در سیال‌بودن زبان (نه اینکه از نرم معیار خارج شده) با بهره‌گیری از لهجۀ آبادانی علیه زبان معیار به ستیز برآمده است. قدرت در نگاه فوکویی و اقتدار زبان از منظر بارتی. پریشانی زبان رؤیت‌شدنی است؛ امّا در خدمت گزاره‌های معنا و پیام دارد.

حموله: در این طنز دراماتیک عناصر کنایه‌آمیز باعث کلیشه‌زدایی می‌شود. شعر گاهی با لحن کاملاً جنوبی نقش خود را به روایت‌های گفتاری واگذار می‌کند.

میراحمدی: زمانی که با لهجۀ آبادانی می‌نویسد نوعی ستیز را با زبان معیار غالب شعر آغاز می‌کند. گو اینکه حاشیه شورش زبانی کرده علیه متن .

سعیدی: بی‌شک گیراترین شاخصه در این شعر و همۀ شعرهای کوروش جنون است. جهان متن در شعر کوروش متفاوت است. دنیای متنی شعر کوروش نیز به آشنایی‌زدایی دچار است. نه تنها کلام بلکه جهان متن او. در دنیای متنی او کلمۀ بیش‌فعال است. تکانه‌ها و رقصی درست و نادرست دارد شعر پنکه یک نویسش روایی اجرایی یا بهتر است بگویم شفاهی‌ است که به وجهی نیک از چند شاخصه مثل غریبه‌گردانی. مثلاً پنکه هم بازوی خال‌کوبی شده دارد یا اتفاق زبانی که دیگرگونه گویی خاص است رهاکردن زلف در هوای دمت‌ گرم. استفاده از تیکه کلام‌های گویشی که بعضی در زبان معیار هم کاربرد داشته مثل دمت‌ گرم… . نیز بهره‌جستن از ظرفیت کلام گویشی خصوصاً آبودانی که حس خفته و گرم لابه‌لای حرف‌هایش بسیار دارد. شعر عصبی نیست،کُنشگر است خودش خودش را می‌سازد زبان در شعر رها و آزاد است، امّا کلمه است که همنشین خود را صدا می‌زند کلمات در شعر انتخاب نشدند، بلکه صدا زده شدند.

حموله: فضای غم‌بار پنکه انگلیسی زیر سایۀ روایت‌های داستانی است و مخاطب بیمناکِ ساختار داستان‌گونه‌ می‌شود.

قناعت‌زاده: اگر شکل شعر ذاتاً معنا و مفهوم مدار است، چندصدایی[6] از معنامداری به شکل ظاهری تنه می‌زند و می‌گریزد تا مفهوم را به گونه‌ای دیگر به‌نمایش بگذارد. آیا شکل دیگری از نوشتار در این متن به چشم می‌آید.

میراحمدی: دقیقاً بهره‌گیری از مؤلّفه‌های داستانی، شخصیت‌سازی.[7]

سعیدی: موافقم فضا نزدیک می‌شود به شعر داستان.

حموله:  تک‌گویی‌ها آمیختۀ فضای تراژدی است، بومی محوری از عناصر بنیانی شعر به‌شمار می‌رود؛ البته گروتسک[8] و نقیضه‌سرایی هم جزء ساختار غالب شعرهای کرمپور. به خصوص این شعر خاص هست.

میراحمدی: صورت شعر با حمل مضمون ناتمامی مؤلّف سعی دارد بازی (را با لهجه، جنون، آشفتگی، مویه، فریاد) به‌سمت پراکندگی پیام بکشاند امّا شکل یک ساختار را می‌دهد با خطی روایی.

حموله: همچنین عدول از هنجارها و نحوشکنی‌های معنایی هم در محوریت انتقادی و تعارضی بروز می‌کند.

سعیدی: به‌راستی آیا شعر پنکه انگلیسی که این اسم هم در بطن و لایه خود هزار انگشت اشاره عَلَم کرده است نمی‌تواند مأخذ یک روایت سینمایی یا نمایشی باشد؟ حال اگر جواب آری باشد آیا حُسن شعر است یا پاشنۀ آشیل.

میراحمدی: بومی‌گرایی در این شعر با بهره‌گیری مؤکد از لهجه (اشارۀ مستقیم به سخنرانی بارت ۱۹۷۷) نوعی حمله به عقل‌مداری (خارج شده از زبان معیار) با شکل‌گیری قدرت به وسیلۀ زبان معیارِ غالب که خود را متن می‌نامد سبب گشته شعر به ستیز بنشیند. به‌زَعم بنده حُسن است. پن شلاقی، حرکت سریع چشم دوربین از راست به چپ، نماهای پرشی و سریع از پدیده‌ها… یاری گرفتن از ژانرهاست برای شعر.

حموله: فضای شعر جنوبی‌ است. سطرها معمولاً ارتباط معنایی با هم دارند. گاهی به‌عمد با درهم‌ریختگی مضمونی به‌سمت ناهمگونی می‌رود. شاعر در پنکه انگلیسی با تغییر لحن دست به ابداع می‌زند. البته شنیدن صدای شاعر در خوانش به مخاطب کمک بیشتری می‌کند، زیرا تغییر لحن و فضای شعر در ساختار کلامی کاملاً مشهود است.

میراحمدی: شاید این قابلیت پرفورمنس[9] از محاسن شعر اجرایی باشد.

اصلاح‌پذیر: شاعر با استفاده از کلمات بومی عناصر شعر را مخفی کرده است! این وجه از شعر برایم خیلی جالب بود. فاصله‌گرفتن از زبان رسمی باعث می‌شود تا خواننده از خودنمایی‌های معمول شاعرانه فاصله بگیرد و یا انتظار یک شعر جدی را نداشته باشد و این ترفند خود نوعی آشنازدایی از کُل شعر است یعنی شعری که قرار است یک شعر محلی باشد امّا نیست و اگر با زبان فارسی رسمی نوشته شود کاملاً مدرن و حتی مابعد مدرن است.

کیانی: در آبادان هنوز سالمندانی داریم که اجناس خانگی انگلیسی را درحد قداست دوست دارند. رادیوی دارم که مورثی است و بیش ازیک‌صد سال قدمت دارد. امّا حدیث پنکه را شاعر از نوعی دیگر سروده است، اینکه پنکه چقدر قیمت دارد بماند، او از یک مقطع زمانی که نامش جنگ بود، هشت‌سال شاهد ویرانی و دربه‌دری مردم آبادان بوده است. فجایعی تلخ و ایامی ناگوار، زیرنویس‌های شعر را کاملاً  گویا کرده است، برای حرکت به عمق تمرکز زیادی نیاز نیست، نکات برجستۀ شعر فیلم گوزن‌ها و سوختن حدود پانصد نفر از هم‌وطنان آبادانی در آتش در سینما رِکِس اشاره دارد به فرهنگ پهلوانی جوانمردی که معمول و متداول مردم جنوب بوده است. درددل‌های مردم آبادان و محرومیت‌هایی از قبیل آب‌ آشامیدنی و مصائب و دربه‌دری‌های مردم در دوران جنگ، هنوز مردمش مثل پنکه سرگردانند. حتی دنبال مردگانشان برای فاتحه‌ای باید مسافت زیادی تردد کنند. اشاره به اعتقادات مذهبی و احترام به سادات خصوصاً سیدعباس. اشاره به خاطرات جمعی مردم آبادان از دست‌مایه‌های شاعر است. عنصر روایت درمحدودۀ ریال است برجسته‌ترین عنصر شعر است.  محتوای شعر گلایه و شکوه است تکیه به گویش منطقه‌ای در حیطه نزدیک به فارسی‌معیار است که حزن و اندوه به شعر تزریق کرده است. جوهرۀ خیال و تمرکز بر پنکه آن هم انگلیسی مقاوم در سه چهار محور با در اختیار گرفتن عنصر تشبیه از نوع مرکب به شعر حلاوت داده است. مجروحی که موج انفجار او را سرگردان کرده. بدنش مراز پیچ ومهره (ترکش) است. گردش‌های جمعی و دوستانۀ مردم آبادان آوارگی و دربه‌دری دوران جنگ و چرخش پهلوانانه که به معرکه نمی‌ماند و قهرمانش دست‌کم یا شیمیایی است یا جانباز یا شهید. قطع نظر از واژگان بومی مثل اسامی میادین و خیابان‌ها و لباس‌های‌شرکتی و مساجد و نوحه‌خوانی و دماسنج. شعر کاملاً درسطح است؛ امّا هرچه هست سرشار از احساس و پاک‌باختگی و آرزو برای از بین رفتن مشکلات مردمانی است که متحمل مصیبت‌ها شده‌اند.  دراین راستا و بیان این واقعیت شاعر پاک و غیرت‌مندانه به آن پرداخته است. برای شاعر عزیز آرزوی توفیق داریم.

اصلاح‌پذیر: برای خود من که آبادانی نیستم خواندن شعر با لهجه باعث می‌شود تا عناصر شاعرانه را نبینم یا کم‌رنگ باشد چون لهجه شعر را وارد فضای دیگری می‌کند. مقایسۀ فضاهای زبانی بسیار مهم است.

حموله: بله. استادگرامی درست می‌فرمایید. در ضمن شاعر سعی دارد با ترکیبات نامتعارف روی یگانگی شعر تأکید کند.

سعیدی: شعر اجرایی و شفاهی است چون اولاً لحن در شعر حرف می‌زند؛ دوم حس، پس شعر شنیداری‌تر می‌نمایاند.

اصلاح‌پذیر: ما در این شعر با یک استحاله[10] روبه‌رو هستیم. استحالۀ انسان به شیء.

حموله: جناب اصلاح‌پذیر درود بر شما. از چه زاویه‌ای به این مهم رسیدید؟

اصلاح‌پذیر: تبدیل شاعر به پنکه سقفی انگلیسی یک استحالۀ کافکایی است.

سعیدی: کوروش شاعر کلمات جان‌دار و جنون‌دار است.

حموله: به جز این؟

اصلاح‌پذیر: این اساس شعر است که می‌گردد و خنک می‌کند و حرف می‌زند و نمی‌ایستد. ابتدا باید در دبارۀ خود پنکه حساس شویم.

اصلاح‌پذیر: اگر اشتباه نکنم پنکه در خانه‌های کارگری کاربرد داشته است نه کارمندی. اگر اشتباه می‌کنم دوستان آبادانی تصحیح کنند.

قناعت‌زاده: تنها نقطۀ عطف شعر را اشاره کردید. بسیارخوب هم اشاره کردید. امّا این سؤال برای مخاطب سخت‌گیر شعر بر جای می‌ماند که این پنکۀ دَوار از عهدۀ کُل محور متن توانسته بر آید یا نتواسته است.

کیانی: محدودیتی نبوده خانه‌های شرکت نفتی عموماً بوده و هنوز هم تک‌وتوک هست.

حموله: شی‌وارگی جزء جذابیت‌های اصلی این شعر است، ولی نگاه دیگری هم در همین راستا در لایه‌های سطحی زبان نمود عینی دارد. که کلی  بودن متن را به سمت شی‌وارگی می‌برد.

اصلاح‌پذیر: پنکه برای منازل گرمسیری حکم اجاق برای مناطق سردسیری را دارد یعنی محل دور هم‌نشینی خانواده بوده است مثل کرسی در مناطق سردسیر که همه دور آن جمع می‌شدند؛ بنابراین انتخاب پنکه برای ایجاد وضعیت مرکزی است. شاعر پنکه می‌شود زیرا از این زاویه همه دیده می‌شوند.

حموله: کرمپور علاوه بر تشخیص و جان بخشی به اشیا و پدیده‌ها، تناقض‌های تقابلی و حس‌آمیزی‌های نوستالژی و روایت‌های دو قطبی را بنیان گذاشته است.

اصلاح‌پذیر: پس شاعر با انتخاب پنکه انگلیسی خود را در وضعیت کاملاً منحصر به فرد بومی و اسطوره‌ای آبادان می‌گذارد که نشانۀ هوشمندی و آگاهی کامل شاعر از هدف خود است.

حموله: با احترام. پنکه نمی‌تواند اجاق باشد مگر این گفته شما را تعمیمی برای نشست‌های کارگری بدانم.

میراحمدی: یک دانای کل یا یک راوی مسلط؟

اصلاح‌پذیر: گمان می‌کنم در هوای گرمی که کولرگازی وجود ندارد پنکه در پذیرایی افراد را خنک می‌کند و هر اتاق برای خودش پنکه نداشته باشد حداقل در خانه‌های کارگری چنین بوده تا جایی که من می‌دانم.

حموله: راوی دانای کل است و علاوه بر این شعر فضای تاریخی و اجتماعی و سیاسی یک دوره را هم بیان می‌کند.

اصلاح‌پذیر: خیلی طبیعی است که اهل خانه برای خنک شدن زیر پنکه سقفی بنشینند و احتمالاً شلوغ‌ترین جای خانه همین جاست.

قناعت‌زاده: پنکه در تابستان جنوب حکم ایران رادیاتور یا به قولی کرسی هیزمی در آذربایجان یا سیبری را دارد. مرکز و نقطۀ ثقل است.

حموله: معمولاً در خانواده‌های کارگری حداقل نیاز وسیلۀ خنک کننده برای آن دوران یک پنکه بوده است.

کیانی: به‌نظرم بیشتر شاعر به مقاوم بودن پنکه تمرکز کرده تا خنک کردنش.

حموله: به‌نظر من بیشتر تداعی چرخش زمان و گردش‌های تند زمانه را مدنظر داشته است و مدرنیته‌ای که ناخواسته وارد قلب ایران شده بود.

کیانی: منکر فرمایش شما نیستم. از این نگاه هم البته تأمل پذیر است خصوصاً این‌که با ذکر نوعش (انگلیسی) همراه شده، دکتر کاملاً درسته.

حموله: آبادان در مقایسه باشهرهای دیگر ایران زود به مدرن شد و اکثر فعالیت‌های حزبی آن زمان از شهرهای نفت‌خیزی مثل آبادان و مسجدسلیمان شروع شد، به‌هرحال این‌ها قلب و مرکز مدرنیته بودند.

اصلاح‌پذیر: پس ما به شعری گوش می‌دهیم که با صدای یکنواخت پنکه سقفی از نوع مرغوب و فرهنگ غالب پذیرفته شدۀ انگلیسی با مخاطب حرف می‌زند این یک اعلام موضع درجه یک است امّا مهم‌تر از آن مَسِخ است. شاعر با صراحت و بدون استعاره اعلام می‌کند یک پنکه سقفی انگلیسی است و این اعلام موضع غیرشاعرانه نمایان‌گر واقعی و رئال بودنش است یعنی ما در این اعلام موضع با شعر روبه‌رو نیستیم با حقیقت شاعر روبه‌رو هستیم و آنچه از این به بعد دیده می‌شود یا گفته می‌شود نه نظر شاعر بلکه نظر پنکۀ سقفی ناظر بر انسان‌هاست.

سعیدی: پشت روایت شعر حس نوستالژی خفته است شعر پنکه اگرچه از چند زمان مختلف روایت می‌کند و به چندین حادثۀ تاریخی اشاره  می‌کند مثل سینما رکس یا جنگ …، ولی می‌توان آن را کار ضدجنگی دانست؛ چون روایت و موتیف ثابت شعر را چنین یافتم.

حموله: شاعر با اندوه و اسفناکی بسیار به توصیف عینی آنچه بود و حالا نیست، می‌پردازد، که این با تناقض‌ها و طنز موقعیت به تشخص‌های زبانی اعتباری خلاقانه بخشیده است.

قناعت‌زاده: پنکه‌های سقفی همان ‌طور که همه می‌دانند دارای سه بازو یا محور است که به شکلی دَوَرانی در چرخشند نماد این محور بودن و چرخش به گمانم در متن به‌درستی جاسازی نشده هرچند نیت مؤلف بر این فرایند است.

اصلاح‌پذیر: اکنون می‌شود رد پای اشیا را به جای انسان در شعر جستجو کرد. آیا همان طور که شاعر به پنکه تبدیل شده دیگرانی که در شعر آمده‌اند نیز به شیئی تبدیل شده‌اند یا حداقل شیئیت باقیمانده از ایشان درخور توجه قرار گرفته است؟ باید ببینیم. اکنون به پاراگراف اول توجه کنید. هرچه هست شیئی است و از انسان خبری نیست. استخوان و عکس و کلیسا و گونی و مسجد و دوچرخه. همان طور که انتظار داشتم نه خود انسان بلکه اشیا محصول او یا باقیمانده از او یا همراه او در شعر آمده است. در پاراگراف دوم به‌طور مشخص آدم‌ها به بیلرسوت[11] تقلیل می‌یابند یعنی یک مَسِخ از جنس پنکه، نکتۀ مهم پیچ و مهره انگلیسی است.

حموله: کرمپور شاعر باهوشی است، در دهۀهشتاد انگشت اشاره‌اش را بر سه ‌دهۀ گذشته گذاشته است؛ البته برای مردمان صاف و ساده و بی‌ریایی که با همان سه محور پنکه‌ای انگلیسی هوای وطن را مطبوع‌تر از این می‌خواستند و اینجا نوک طنز را سه شاخه‌ای به‌سمت ملت و دولتِ وقت گرفته است.

اصلاح‌پذیر: که توضیح دهندۀ همان اسطورۀ فرهنگ انگلیسی است که در تاروپود آبادانی‌ها حضور دارد گرچه سعی دارد آن را با پالایشگاه خنثی کند؛ امّا نکته مهم این است که شاعر دچار عوام‌گرایی نشده است یعنی همان‌طور که به ملی شدن صنعت نفت افتخار می‌کند از حضور فرهنگ انگلیسی نیز به‌عنوان امری مدرن دفاع می‌کند.

اصلاح‌پذیر: اگر به شعر توجه کنیم خواهیم دید که پنکه در چندین جای شعر سعی می‌کند دوباره انسان شود امّا نمی‌تواند. او فقط باید بچرخد تا بتواند خوب ببیند  و شهادت دهد زیرا از بالا می‌بیند  و مردم را خنک کند. این وظیفه و خویش‌کاری مرا به یاد وظایفی می‌اندازد که روشنفکران دهۀ پنجاه برای خود به تصویر می‌کشیدند. شاعر سعی می‌کند خود را به مردم نزدیک کند؛ امّا این اتفاق هرگز نمی‌افتد و اوهمچنان متواضعانه از بالا به حوادث می‌نگرد و جمع‌بندی می‌کند و تاریخ می‌نویسد. تراژدی در خود متن رخ می‌دهد. آنجا که او برای ناتوانی‌اش به همراهی  زمین ایستادگان حسرت می‌خورد.

فرزاد میراحمدی: موافق نیستم مستدل بفرماید.

اصلاح‌پذیر: پنکه سقفی وظیفه خنک کردن دل مردم را به‌خوبی انجام می‌دهد چه وقتی که کارگران در لباس خیس با باد او خنک می‌شوند یا دل‌گرفتۀ مردم خنک می‌شود. این وظیفه پنکه و شاعر را در همان مقام دست نیافتنی روشنفکر از خودراضی و همه‌چیزدان دلسوز مردم قرار می‌دهد. بسیار جالب است که شعر این‌گونه از قراردادی که با مَسِخ بسته است تبعیت می‌کند و من نقطۀ قوت شعر را در این همبستگی همۀ اجزای شعر با مَسِخ می‌دانم. مَسِخی که چه نیت شاعر بوده یا نبوده است . خروج از دایرۀ انسان معمولی و عروج به مقام تعیین کنندۀ سرنوشت اوست.

میراحمدی: این لهجه علیه اقتدار زبان معیار و خود طنز غلیظی است.

اصلاح‌پذیر: البته لزوماً با لهجه نوشتن معنای مبارزه با اقتدار زبان ندارد؛ امّا به دلیل شعر بودن  زیر لهجه مخفی می‌شود و به دور زدن زبان رسمی می‌رسد نه مبارزه با آن.

قناعت‌زاده: گمان نمی‌کنم «با یزله تو لین یک/ یا هله هله با سمبو سیا/ یا شنو تو شط.» اقتدار زبان خدشه‌دار شود. این اقتدار که شما می‌فرمایید باید از درون متن بشکند نه از بیرون.

میراحمدی: زبان غالب شعر را منظور است، از منظر حضور آن در زبان  نگاهی فوکویی است.

بهادری: توانِ زبان غیررسمی را نمایش دادن است و به گمانم مؤلف موفق بوده است.

روشنی: درود دوستان. یک جور نگاه و تعلق خاطر به پریا و دخترای ننه دریا شاملو هم در شعر پنکه دیده می‌شود اگرچه اینجا حقیقت عریان و روزمره‌تر است. قدرت شاعر این است که یک روایت عامیانه و معمولی را در حد شعر ارتقا داده است.

اصلاح‌پذیر: وقتی شعر به زبان غیررسمی «چه محلی باشد چه عامیانه» بیان می‌شود شعر بودن به کل شعر تعلق می‌گیرد و معمولاً در جزئیات این اتفاق نمی‌افتد؛ امّا در این شعر ما با جزئیات شاعرانه روبه‌رو هستیم و از این نظر مهم است.

روشنی: جناب اصلاح‌پذیر یک قسمت از بار زیباشناسی شعر به اجرای آن برمی‌گردد. کوروش در اجرا فوق‌العاده است. نکته جالب‌تر اینکه محیط شاعر دقیق و به‌طورکامل حرف می‌زند.

اصلاح‌پذیر: من از قصد به اجرا گوش نکردم چون نمی‌خواستم تحت‌تأثیر قرار بگیرم. درباره این شعر یک مقاله خواهم نوشت زیرا اصولاً به شعرهای لهجه‌دار توجهی نمی‌شود و غالباً به همان وجه لهجه‌ای آن پرداخته می‌شود یعنی شیوۀ نوشتن بر خود نوشته غالب می‌شود.

روشنی: شی‌وارگی را کاملاً درست گفتی من هم نوعی نگاهی کافکایی در این روایت می‌بینم. جنون و سرخوشی دو ویژگی بارز کوروش کرمپور هستند و جالب که این‌ها در شعرش هم خودشان را نشان می‌دهند.

اصلاح‌پذیر: چون کرمپور را نمی‌شناختم خوشبختانه خصوصیات شاعر را در شعر جستجو نکردم و اگر می‌شناختم حتماً به این ویژگی توجه می‌کردم ولی حق با توست و شعر سرشار از دیوانگی‌هاست و همین شعر را جالب می‌کند. سؤال این است، آیا لهجه واجد ظرفیت شعر را دارد یا نه؟ معمولاً این‌ طور نبوده چون از لهجه کار طنز و سرگرمی بیرون کشیده‌اند؛ امّا گمان می‌کنم در این شعر لهجه موفق شده شعر بودن را حمل کند اگر چنین باشد شعری منحصربه‌فرد است.

روشنی: در این شعر لهجه از چنین ظرفیتی برخوردار است. شاید علتش وضعیت خاص جغرافیای آبادان باشد. آبادان از گذشته تا امروز در معرض باد مدرنیته بوده است. شاید جاهای دیگر چنین ظرفیتی برای لهجه‌ها نباشد.

کیانی: رضاجان! بنده اعتقاد ندارم چون لهجه حامل هیچ بار معنایی جدید علاوه بر زبان معیار نشده است. منبع از شعر بده، ببینم، من که زندگیم اونجا بوده چطور متوجه نشدم حس غالب بر پیکر شعر است و توفیق این شعر هم در حس عالی است.

اصلاح‌پذیر: اگر بتوانیم چنین ظرفیتی برای لهجه قائل شویم در حقیقت ثابت می‌شود که لهجه  که امری گفتاری و نه نوشتاری است، قادر به انتقال مفاهیم نوشتاری است و این کاری سخت است زیرا اصولاً لهجه‌های یک زبان کوچه و بازاری و عامی محسوب می‌شوند که قاعدتاً نباید بتوانند مفاهیم عمیق را حمل کنند. از این نظر شعر مهم است.

روشنی: کیانی‌جان! پاسخ سؤال آقای اصلاح‌پذیر بود. من هم این شعر را در فرم و اجرا یک اثر شاخص می‌دانم.

سیمزاری: اغلب در اشعار شاعران معاصر لهجه بار طنز را بر دوش کشیده، حال آنکه خود به‌عنوان یک نشانه انحراف از زبان معیار می‌تواند  هم در خدمت شعر هم در قالب هم در محتوا باشد. در ادبیات فارسی کلاسیک‌ باباطاهر این تجربه را به رخ کشیده است،چرا در سپید و فراسپید این اتفاق نیفتد؟

کیانی:  در اجرا کاملاً موفق بوده ولی در لهجه هیچ بر شعر اضافه نکرده چاشنی حس شده است.

اصلاح‌پذیر: البته پرسش نبود، بلکه اظهار نظر بود. من هنوز به این نتیجه نرسیده‌ام و باید بیشتر شعر را بخوانم؛ امّا تا اینجا نظر من این است اتفاقاً چون آبادانی نیستم بهتر می‌توانم قضاوت کنم زیرا برای آبادانی‌ها این لهجه یک امر طبیعی است و آشنایی‌زدایی نمی‌شود؛ امّا برای ما غیرآبادانی‌ها اتفاق دیگری می‌افتد.

روشنی: آقای سمیزاری موافقم. منتهی نیما و حتی شاملو چندان به زبان کوچه و بازاری اعتقاد نداشتند؛ امّا ما در اینجا یک شعر متفاوت می‌بینیم.

سیمزاری: شعر را حسی‌تر و عینی‌تر کرده است.

میراحمدی: زبان زیست‌بوم نیما در شعرش متبلور است.

سیمزاری: بله. متفاوت بودن شعر به طور قطعی درخور توجه همۀ دوستان هست.

اصلاح‌پذیر: از این نظر با شما و ایوب موافقم؛ امّا به‌نظرم می‌رسد مسئله اصلی شعر این است که آیا علی‌رغم حضور پررنگ لهجه شعر توانسته است مانند یک شعر به زبان رسمی شعری داشته باشد؟

روشنی: بله فرزادجان! امّا نیما در بحث زبان می‌گوید زبان کوچه و عوام آن‌قدر قوی نیست و لازم است شاعر سررشته زبان را به دست گیرد و زبان‌ورزی کند.

اصلاح‌پذیر: آفرین. به نکته مهمی اشاره کردی و همین جانِ این بحث است، آیا شعر با تمرکز روی لهجه توانسته وظیفه اصلی شعر یعنی شعریت را به دوش بکشد؟

کیانی: در اصل لهجه تغییر دراعراب است. نمی‌تواند حامل بار معنایی خاص بشود!  آقای دکترسعیدی! عرض بنده را اصلاح بفرمایید… .

اصلاح‌پذیر: نکته اینجاست که رسمی‌نویسی اشرافی است که زبان رسمی بر لهجه‌ها تحمیل کرده است و به طور قطعی با لهجه نوشتن خطری است که شعر را از مفهوم دور و به حس نزدیک می‌کند. در این شعر البته چنین نیست و باید به آن توجه شود. شاعر فقط آبادانی‌ها را خطاب قرار نداده است.

کیانی: به زبان‌های منطقه‌ای قبول دارم؛ امّا لهجه خیر.

اصلاح‌پذیر: گرچه ظاهراً چنین است و حتی ممکن است نیت شاعر هم همین باشد.

کیانی: آفرین کیوان به حس نزدیک می‌کند و کرده است. لهجه به جای می‌روم می‌گوید «میرُم». به جای می‌خواهم می‌گوید «می‌خوم یا می‌خیم». به آبادان می‌گوید «آبودان» چه اتفاق جدیدی در شعر رخ می‌دهد؟

اصلاح‌پذیر: من خلاف این را عرض کردم ایوب! گفتم زبان رسمی این را تحمیل کرده است به لهجه و این شعر آن را نقض می‌کند، شورش لهجه علیه رسمی زبان مستقر.

کیانی: عرض کردم لهجه به هیج‌وجه چنین توان و وظیفه‌ای ندارد؛ چون به زبان معیار نزدیک و تنها اختلافش در اعراب و اکسن‌هاست.

میراحمدی: پس چرا این‌گونه می‌نویسد؟

کیانی: فقط تزریق حس است، نه شورش و مقابله با زبان معیار.

اصلاح‌پذیر: البته لهجه را فقط برای ایجاد صمیمیت در گفتار یا طنز به کار می‌برند؛ امّا نه برای شعر به معنای مدرنش پس شعر را با لهجه ادا کردن یک پیام دارد و من درصدد کشف آن پیام هستم.

کیانی: درود. تزریق حس زبان صرف و اشتقاق دارد؛ امّا لهجه به هیچ‌وجه رویکرد کیوان به لهجه ظاهراً با زبان یکی شده است.

اصلاح‌پذیر: زبان دیگر، که حسابش همان زبان است و خودش معیار خودش است، اتفاقاً مسئله لهجه است که زبان در جریان تکامل رسمی خود، آن را به کوچه و بازار تبعید کرده است.

روشنی: شورش اصطلاح خوبی است؛ امّا جای چندوچون و سؤال دارد. چرا که اگر بنا بر شورش باشد آن وقت این شورش باید با شورش‌های دیگر ادامه پیدا می‌کرد.

میراحمدی: هر نوع خروج علیه اقتدارِ معیار با خروج از نُرم گرامر و لهجه…،  ستیز است.

اصلاح‌پذیر: بگذار مثالی بزنم مشروطیت با زبان رسمی شعر چه کرد، چرا هرگاه انقلاب رخ می‌دهد زبانِ رسمی از شعر عقب می‌نشیند، آیا فقط کارکردِ اجتماعی آن مدنظر است؟ در سیاست چطور؟ زبان غیررسمی یک نشانه است و ما باید آن را در شعر جدی به‌عنوان یک نشانه در نظر بگیریم؛ امّا نشانۀ چه؟ هنوز به نتیجه‌ای نرسیده‌ام و باید شعر را بررسی کنم.

کیانی: فارسیِ معیار به فارسیِ محاوره تبدیل شده است.

میراحمدی: دکتر اقتدار است.

کیانی: بله که اقتدار است؛ امّا بحث بر سر این است که آیا لهجه همان زبانِ صاحبِ اقتدار است یا غیر از آن است؟

میراحمدی: اینجا بحث اپیستمه[12] و شبه اپیستمه شدن است. لهجه اپیستمه نشده  است پس علیه اپیستمه غالب ستیز می‌کند.

اصلاح‌پذیر: باید پذیرفت که روند زبان رسمی در هر فرهنگی از زبان گفتار به‌سمت نوشتار است و این اشرافی شدن است کنار زدن مردم است و نشان دادن این نکته که عوام و لهجه عوام قادر به حمل این مفاهیم سنگین نیستند پس زبان رسمی حامل پیام طبقاتی است.

روشنی: دقیقاً. اشاره شمس قیس به زبان پارسی‌گویان فاضل به‌همین معناست.

کیانی: اپیستمه هم به لهجه تعمیم می‌یابد البته منکر تأثیر و تأثر نیستم. هرجا تأثیر از اپیستمه غالب باشد معیار است لهجه قدرت اپیستمه شدن ندارد. فقط در خدمت گرفته می‌شود همان طور که کیوان گفت در انقلاب‌ها زبان معیار از خرده زبان و لهجه علیه قدرت، نه قدرت زبانی، قدرت سیاسی کمک می‌گیرد و به‌منزلۀ بازو از آن سود می‌برد. بله و نتیجه این طرد زبان‌های منطقه‌ای است، البته به شرط آنکه واجد تعریف زبان باشد نه لهجه.

اصلاح‌پذیر: باز هم عرض می‌کنم منظور من دقیقاً لهجه است نه زبان‌های دیگر.

میراحمدی: داریم نزدیک می‌شویم ما در زبان اسیر هستیم، زبان نشانه است وقتی اپیستمه شود یعنی قدرت در زبان و با زبان خارج می‌شود پس علیه این اقتدار حرکت کردن تا زمانی که خود دچار اپیستمه شدن نشویم یعنی تعلیق یک دیسکورس[13].

اصلاح‌پذیر: لهجه همان بخش طرد شده از زبان رسمی و اشرافی است. شعر همیشه بخشی از سنت زبانِ رسمی محسوب می‌شود و اصولاً زبانِ رسمی را تشخص می‌بخشد. استفاده از لهجه برای شعرنویسی نوعی شورش علیه اشرافیت زبانِ رسمی است. این ربطی به زبان دیگر ندارد بلکه در محدوده و زیرمجموعۀ هر زبان است.

کیانی: کاملاً موافقم. نقض عرض بنده نیست. مبتنی برتعاریف در یکسو هستیم؛ امّا با نظر کیوان قدری فاصله دارد. چون  تعریفش از لهجه را نمی‌دانم.

اصلاح‌پذیر: یکی از کارکردهای فراسپید نویسی همین غیررسمی‌ نویسی است. وقتی با لهجه‌های گوناگون در شعر می‌نویسیم زبانِ رسمی را به یک لهجه هم‌طراز همه لهجه‌های دیگر تبدیل می‌کنیم. این مسئله با توجه به ارتباطات‌جمعی گسترده امروزه درخور توجه است. امروزه دیگر فلان روستایی یا ساکنان شهرهای کوچک نیازی به زبانِ رسمی در موبایلشان نداردند و اگر نگاه کنی کلی کلیپ و نوشته و صدای محلی و لهجه‌دار می‌بینی و می‌شنوی. این امر عملاً اتفاق افتاده است. شعر باید این ضرورت را درک کند.

قناعت‌زاده: استفاده از لهجه که به‌طور عمده برای به طنز و سخره گرفتن و حتی استهزا متون مقتدر به کار گرفته می‌شود و نه الزاماً نمایش لهجه.

اصلاح‌پذیر: بله. تاکنون چنین بوده است؛ امّا اکنون لهجه ادعای دیگری دارد و نشانه‌های آن را هم عرض کردم؛ بنابراین مهم است که ما این ادعا را در این شعر لهجه‌دار بررسی کنیم.

بهادری: این یعنی ژله‌ای‌کردن زبانِ رسمی تا کمی از اقتدار بیفتد. در نتیجه زبان به‌عنوان ابزار مدل‌سازی از امکان بیشتری برای بیان برخوردار شود.

اصلاح‌پذیر: از این زاویه ببینیم. لهجه همان طور که گفته شد نقش فضاسازی و ایجاد لحن دارد. اگر چنین باشد بار اصلی را بر عهدۀ زبانِ رسمی  و لهجه نقش تزئین را دارد. الان این شعر می‌گوید لهجه جنبۀ تزئینی ندارد! این ادعای مهمی است. باید بررسی شود.

۳. چرخش سریع دوربین از نقطه‌ای به نقطۀ دیگر. «اصطلاحات سینمایی».

۴. jump cut: پرش  بین دو نما؛ پرش سریع. «اصطلاحات سینمایی».

۵ .(Ego)

۶. ژان بودریاری: جامعه‌شناس، فیلسوف، عکاس پساساختارگرایی است.

۷. چند صدایی

۸.  پلی فون

۹.  پرسوناژسازی

۱۰. Grotesqe:  نوعی از طنز در ادبیات و هنر که به طنز سیاه معروف است.

۱۱. performanc : به لحاظ لغوی اجرا است.

۱۲.  دگرگون شدن

۱۳. لباس کارگری یک تکه است، لهجۀ خوزستانی یا جنوب غربی که به آن لهجۀ آبادانی می‌گویند.

۱۴. هریک از ادوار تاریخی ترکیب خاصی از دانش اجتماعی ایجاد می‌کند که فوکو آن را اپیستمه یعنی شناخت یا صورت‌بندی دانایی می‌داند.

۱۵. گفتمان یا محدودۀ مشخص گفتگو است.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب