
پو __ حسینعلی ساسانی

داستان بهغایت جنونآمیز و بهغایت زشتی را که هماکنون خواهم نوشت، نه انتظار دارم و نه میخواهم کسی باور کند. در واقع در وضعی که حواس خود من یافتههای خودشان را نفی میکنند، اگر چنین انتظاری داشته باشم، دیوانهام. با اینهمه من دیوانه نیستم و کاملاً اطمینان دارم که خواب نمیبینم؛ اما فردا خواهم مرد و امروز باید بار روحم را سبک کنم. منظور اولیهام این است که بهروشنی بهتمام و بدون اظهارنظر رشتهای از رخدادهای کاملاً عادی را پیش چشم جهانیان نهم. پیامدهای این رخدادها مرا ترسانده، شکنجه کرده و از میان برده است. با اینهمه نخواهم کوشید توضیحشان بدهم. برای من اینها چیزی جز وحشت در بر نداشتهاند. برای بسیاری بیشتر غریب به نظر خواهند آمد تا وحشتناک...