انتخاب برگه

نگاه به جهانِ شاعرانۀ بیژنِ الهی _ نیلوفر شریفی

نگاه به جهانِ شاعرانۀ بیژنِ الهی _ نیلوفر شریفی

نیلوفر شریفی و شاعرانِ دیروز

 طبیعتِ زخمی، در غیابِ خود

نگاه به جهانِ شاعرانۀ بیژنِ الهی _ نیلوفر شریفی

(این متن در فصلنامه تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” – سال دوم– شماره ششم– زمستان1397– منتشر شده است.)

بیژن الهی از شاعران تأثیرگذار و برجستۀ شعر معاصر بود که عزلتی عظیم برگزید و در سیلانِ زمان سفر کرد. شاید هیاهویِ ادبیات معاصر توان مضاعف او را می‌کاست و او خوب دریافته بود برای رهایی از زندانِ تن بایسته است به صدای طبیعت گوش بسپارد و آفرینه‌های رازآلودش را از اعماق جان بیرون بکشد و بی‌تردید این سرنوشت مختوم زمینه‌ساز و آبستن وقایعی بزرگ بود.

الهی را باید نگارگر شعر نامید. شاعری که شعر را از خود عبور می‌داد و رنگ صریح کلمات را در بوم هستی نقش می‌زد و شاهکاری بی‌بدیل را به لبان خشک دیوار می‌آویخت و چشم‌ها از حرکت باز می‌ماند؛ زیرا استحالۀ خیال او چنان بی‌نظیر بود گویی چون پرنده‌ای سبک‌بال بر جغرافیای تاریخ بال گشوده‌ایم و صدای راستین شعر را به‌معنای راستین باز می‌شناسیم.

الهی از بنیان‌گذاران جریان موج نو به‌ شمار می‌رود و کماکان الگوهای نوشتاری او بدیع و سرشار از موتیف‌هایِ روشن است. جنس کلام الهی از استعاره‌هایی تودرتو بهره می‌جوید و زنگار ذهن را می‌زداید و در توأمان خاموشی ادراک، آدمی را بیدار می‌سازد. الهی در مکانیزم نوشتاری خود با توجه به اقلیم و ظرفیت‌های معرفتی و هنجارگریزی‌های نحوی در بافت زبان شکل تازه‌ای از نوشتن را به میراث زبانِ فارسی می‌افزاید و حرکت سیال تصویر در چیدمان آثارش چنان با ظرافت شکل می‌گیرد که روند ایستایی در چشم‌انداز متن متوقف می‌شود.

تنها یک بار/ می‌توانست/ در آغوشش کشند/ و می‌دانست/ آن‌گاه/ چون/ بهمنی فرو می‌ریزد/ و می‌خواست/ به آغوشم/ پناه آورد/ نامش برف بودت/ تنش برفی/ قلبش از برف/ و تپش/ صدای چکیدن برف بر بام‌های کاهگلی/ و من او را/چون شاخه‌ای که زیر بهمن/ شکسته باشد/ دوست می‌داشتم

در آفرینه‌های الهی مشخصه‌های بصری با قاعده‌افزایی به ساحت معنا می‌رسند یا نزدیک می‌شوند. او با زبانی تودرتو وجه استعاری زبان را با کارکردهای عاطفی به متن تحمیل می‌کند تا مکاشفه شهودی خود را به یک شناسۀ زبانی بدل نماید و از این رو ماهیت نگاه الهی به جهان با شاعران هم‌نسل خویش متفاوت است؛ زیرا آن التذاذ نابی که در وحدت زبانی او به چشم می‌خورد کاملاً از برایندی پارادوکسیکال بهره می‌جویند که در ورای حقیقت به قوام شاعرانه می‌رسند. باید پذیرفت الهی از شاعران مکتب سورئالیسم متأثر بوده است؛ زیرا توانایی بصری او در حوزۀ نقاشی در میان واژگان او را سرگشته می‌کرد و همچنین تأثیر فزاینده شطحیات کلاسیک در بسامد نوشتاری شاعری چون الهی کاملاً مشهود است و این جوشش درونی در کلام شاعر سایه می‌افکند و رفتار صوفیانه‌ای در روحِ شعر متجلی می‌شود و گویی شاعر در غیاب خود وصف می‌کند طبیعت زخمی‌اش را.

سفر چرا کنم/ چرا/ سفر کنم/ من که می‌توانم/ سرگردان باشم/ سال‌ها حوالی خانه‌ام/ خانه/ دیوانگی‌ام/ چرا/ که بیرون خانه‌ام/ خانۀ پیدا در نور/ پیدا در نوک نور/ پرندۀ پیدا/ که فرو می‌دهد به مهر/ سیبِ آدمی/ جابه‌جا می‌شود دمی/ و چشم‌های او/ که فراموشی می‌آورد

باختین بر این باور بود که شاعر از نظام نشانه‌ها بهره می‌جوید و آنچه توجه ما را به مشخصه‌های بصری در شعر برانگیخته می‌کند، درک موسیقی و وزن و تصاویر است؛ زیرا کارکرد عاطفی پیام شاعرانه به کارکرد ارجاعی تقلیل می‌یابد و شعر به زمینۀ غایی خود یعنی زبان کشیده می‌شود. به‌عبارت دیگر الهی در تقریر شعر از زبان معیار فاصله می‌گیرد و با کهن‌الگویی و لحن‌گردانی کنش‌های روانی‌اش را بر اندام کاغذ جاری می‌سازد.

از دیگر مناسک نوشتاری الهی می‌توان به ترکیب‌سازی بی‌شمار او در امر نوشتن اشاره کرد. شاید ترکیب‌سازی در آفرینه‌های دیگر شاعران به یک آسیب کلی بدل شود؛ اما در آفرینه‌های الهی ترکیب‌سازی‌های مدام از نقاط عطف و اسلوب بیانی او به‌حساب می‌آید و شاعر برای رسیدن به یک بافت زبانی مصور، ناگزیر است با ترکیب‌سازی‌های مرکب ابدیتی مقهور در ورای خیال بسازد.

در آخرین حنجره/ من/ بادبان‌های بی‌شمار می‌بینم/ و به هنگام روز/ همین امروز/ صدای افتادن میوه‌های رسیده را/ بر زمین سرد/ می‌شنوم/ اما هنوز/ لغتی به شعر/ نیافزوده‌ام/ که آفتاب/ کاغذ را/ از سایۀ دستم می‌پوشاند/ و سایۀ گلی/ ناف مرده را/ پوشانده است.

آفرینه‌های الهی برخلاف ظاهر و ماهیت نسبی‌شان اصلاً دیریاب نیست. او صوفیانه حیرت خود را از جهان می‌سراید و تجربه‌های اکتسابی خود را با لحنی دشوار به سرزمین شعر تبعید می‌کند. مهم‌ترین فرایندی که او را متمایز می‌کند نگاه جزئی‌نگر او به جهان است و او دمی مادیان قریحه‌اش را متوقف نمی‌کند و چون باد می‌وزد و آرام نمی‌گیرد. جریان موج نو نام‌های فاخری چون سهراب سپهری و احمدرضا احمدی را آزموده است؛ اما باید پذیرفت سیر تکامل در آفرینه‌های بیژن الهی به امکانی دیگرسان و پالوده دست می‌یابد.

انگاره‌های زبانی الهی با تلفیق زبان محاوره و معیار در جهت پیشبرد معنا بسیار مؤثر واقع می‌گردد و آنیت‌های شاعرانه از طمأنینه و حالت غریبی برخوردار می‌شوند و دلالت‌های ضمنی با حصول معینی در متن به حرکت درمی‌آیند و این رویداد شاعرانه با ظرافت آگاهانه‌ای میان شکل و محتوا پیوند مؤثری را به نمایش می‌گذارد.

شالوده‌های ساختاری در آفرینه‌های الهی نامتعین هستند و هیچ قرارداد متناسبی از پیش مشخص نمی‌گردد، ازاین‌رو با هماهنگی و پی‌رنگ تصاویر به کارکرد اجزا پی می‌بریم و ماهیت نگاه الهی در وحدت ارگانیکی خود از فرایند مجاز مرسل تبعیت می‌نماید و این سبک و سیاق نوشتاری در طی این سال‌ها کمتر به چشم می‌آید؛ زیرا نوسان‌های عاطفی شاعر با تلازم مفاهیم سمبلیک چشم‌انداز مطلوبی را پیش چشمان ما می‌نهد و این رازآلودگی در تفاخر بیان الهی به استمرار شاعرانگی یاری می‌رساند و الهی با اندیشه‌ای ناب جهانی را می‌سازد که سکوت اشیا … حتی حرکت موجودات زنده بسیار حکیمانه به نظر می‌رسد. از این رهگذر ریتم درونی و موسیقایی متن عوالم و خلجان حسی شاعر را به‌روشنی القا می‌نماید و ما به انزوای شاعری چشم می‌دوزیم که با التهاب واژگانش زیباترین شعر زندگانی‌اش را بر بوم هستی طرح می‌زند و هیچ نمی‌گوید؛ اما سینۀ او آشیان هزار پرندۀ مهاجر است.

 

 

 

( نگاه نیلوفر شریفی، به کارنامۀ ادبیِ نازنینِ نظام‌شهیدی )

نازنین نظام‌شهیدی از شاعران موسوم به دهۀ هفتاد است. هرچند دهه‌بندی شعر ایران چندان مشکلی را حل نخواهد کرد؛ چراکه تاریخ با ضرورت‌های اجتماعی، شاعران تأثیرگذار را با وسواسی بی‌رحمانه برمی‌گزیند و ازاین‌رو نیازی به دهه‌بندی شعر نداریم.

امروز با گذشت بیش از بیست سال، می‌توان با دیدی وسیع‌تر آثار و تفکرات موجود در جهان نظام‌شهیدی را به نظاره نشست و مناسک مثبت و منفی آن را در مختصات زمان واکاوی کرد.

البته هدف این متن اشاره به عملکرد شاعران جوان در دهۀ هفتاد یا سیر تحول شعر در آن دوره نیست. در این نوشتار و مجال کوتاه به دستاوردهایِ شعر دهۀ هفتاد نخواهم پرداخت و بیشتر کارنامه ادبی نازنین نظام‌شهیدی را ترسیم خواهم کرد کما اینکه بر این باورم فضای ادبی دهۀ هفتاد تنها با معدود نام‌های خوبی همراه بوده و بی‌تردید نازنین نظام‌شهیدی از شاعران خوش‌قریحۀ زمان خود بود.

برای بررســی وضعیت شعر در دهۀ هفتاد باید به اصول و مبانی دقیقی توجه داشت که از حوصلۀ این متن خارج است؛ زیرا با مدنظر قراردادن موقعیت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی آن دوره می‌توان به عناصر شاعرانه و ادبی آن پرداخت و کارکردهای یادشده را بررسی کرد و ویژگی‌های مثبت شعر آن برهه را برشمرد که در فرصتی دیگر به این مهم خواهم پرداخت.

اگر مکاتب ادبی جهان را واکاوی نماییم متوجه خواهیم شد شکل‌گیری جریان‌های ادبی بیشتر بر اساس تحولات اجتماعی و سیاسی می‌بالند و شاهکارهای هنری در تمام حوزه‌ها از چنین بستری به شکل رسیده‌اند. خب با چنین چشم‌اندازی باید پذیرفت شاعران دهۀ هفتاد نیز مصائب جنگ را با پوست و استخوان تجربه کرده بودند نه اینکه صرفاً در موردش شنیده باشند؛ اما خروجی شعر دهۀ هفتاد پس از پشتِ‌سرگذاشتن تحولات اجتماعی در عصر خود مسرت‌بخش نبود و ترسیم فضای فانتزی در آثار شاعران آن دوره بیشتر موج می‌زد و نتایج آن به فراخور زیست ادبی و نظام فکری چه دستاوردی به‌همراه داشته که امروز بتوان از ضرورت تاریخی آن سخن گفت یا به تعبیر دیگری دفاع کرد.

آثار تولیدی آن عصر درنهایت هیچ رادیکالیته‌ای را تولید نکرد و برخلاف آن‌همه هیاهو و درگیری ژورنالیستی میان براهنی و رؤیایی و دیگر شاعران پیشرو، مکاشفه‌ای درخور زبان فارسی و گنجینه‌اش یافت نشد. شاید یکی از دلایل داغ‌بودن بازار دهۀ هفتاد همین درگیری‌های ژورنالیستی و کارگاه‌های آتشین رضا براهنی بود، ازاین‌رو در هیچ دوره‌ای به وسعت دهۀ هفتاد شاعر وجود نداشت. هرچند که کثرت شــاعران در آن زمان نیز موجب نشد تا چهره‌ای ماندگار از میان آن‌ها سربرآورد. واقعیت این است که در شعر این دوره با سطحی میانه و با شاعرانی متوسط مواجهیم که با ‌اشراف‌نداشتن به ادبیات جهان و متون کلاسیک و با نبود استقلال زبانی شعر را در سال‌های بعد به‌سمت ساده‌انگاری و ساده‌نویسی سوق دادند.

شعر ایران از دیرباز تا امروز فرازونشیب‌های بسیاری را پشت‌سر نهاده که مهم‌ترین آن انقلاب نیماست. نیمایی که همچنان طلایه‌دار نسلی بالنده بود و تنها شاگردانش توانستند به فرمان‌های او گوش بسپارند و به شعری اصیل دست یابند.

اما شعر زنان پس از انقلاب مشروطه در ایران دارای هویت و شناسنامه شد که می‌توان به شاعران آگاهی چون شمس کسمایی یا پروین اعتصامی اشاره کرد که این مسیر پُرفخامت را به دشواری آمدند تا بعدها با ظهور نابغه‌ای چون فروغ فرخ‌زاد شعر ایران وارد مرحله‌ای دیگرسان شود. به عبارتی دیگر بعد از ظهور فروغ زنان با ممارست ویژه‌ای به عرصه گام نهادند و توانایی تاریخی خود را تا حدودی باور کردند. با این تمهیدات به بررسی شعر نازنین نظام‌شهیدی می‌پردازم.

هربرت رید شاعر و منتقد و فیلسوف بریتانیایی در مقاله‌ای با عنوان شعر چیست می‌نویسد: «شعر یک عبارت نیست، بلکه بیانیه است، بیانیۀ ‌بودن است و فرم شعر وابسته به طبیعت و شخصیت شاعر است.» از این رهگذر و به شهادت آثار منتشرشده از نازنین نظام‌شهیدی می‌توانیم بگوییم فضا و زبان این شاعر نیز به فراخور درک او از جهان و هستی در بازه‌های زمانی متفاوت دچار دگردیسی و تحولات عمیقی شد و در هر بازۀ زمانی زبان و فرم شعر او، رنگی تازه به خود گرفت. این شاعر نامور در طول زیست ادبی کوتاهش موفق به انتشار سه مجموعه شعر شد. دوباره ماه را روشن کن و بر سه‌شنبه برف می‌بارد و من معاصر بادها هستم. هرکدام از این مجموعه‌ها را می‌توان در دوره‌ای مجزا تحول شاعرانگی نظام‌شهیدی دانست. پس از مرگ نظام‌شهیدی شعرهای دیگرش در کتابی با عنوان میان دو فنجان سرد می‌شویم از سوی نشر مروارید گردآوری و منتشر شد که در ذیل و به‌نوبت به بررسی این آثار می‌پردازم.

هر اثر یا هر پدیده‌ای دارای دو ساختار خُرد و کلان است. ساختار خُرد، پردازش اجزای یک اثر و پیوند و ارتباط جمله‌ها را در متن شامل می‌شود و ساختار کلان در سطحی بالاتر به بررسی کلی‌تر یک اثر و به تعامل اجزا با یکدیگر می‌پردازد. به این ترتیب ابتدا به جزئیات شعر نظام‌شهیدی در هر کتاب و هر دوره می‌پردازم و سپس به بررسی کلی‌تر این شاعر بالنده خواهم پرداخت.

جنس شعر نظام‌شهیدی با تربیت فیزیکی و تجربه‌های زیستی او پیش می‌رود به‌طوری که رفتار شهودی شاعر، در عرصۀ زبان و اندیشه نمایانگر پویایی و تعالی شعر اوست. مؤلف در کتاب میان دو فنجان سرد می‌شویم با درک کارکرد‌های ساختاری توانسته به شهودی شاعرانه‌ برسد و از این منظر، مضامین شعرها دارای شاعرانگی بالقوه‌ای هستند که از سلامت زبانی برخوردار بوده و رویکردی خراسانی و تغزلی دارند؛ زیرا که مادرش، ویسه حبیب‌الهی، که خود نیز شاعری خراسانی بود، نازنین را در پرداختن به کار ادبی تشویق می‌کرد. در حقیقت زیست او در خانواده‌ای مستعد شکل گرفت و تشویق‌های مادرش سبب شد که نظام‎شهیدی از نوجوانی سرودن شعر را آغاز کند و در همان دوران نیز به‌عنوان گوینده به صداوسیمای مشهد وارد شود.

تصویرها در اشعار این کتاب از هماهنگی درخور توجهی برخوردار بوده و معنا با تعلیق بایسته‌ای در لایه‌های زبان در حرکت و نوسان است. مخاطب در مواجه با شعرها به‌راحتی می‌تواند فلسفه و نظام اندیشگانی نظام‌شهیدی را درک کند. اندیشه‌ورزی یکی از ابزارهای مورد‌علاقه شاعران اندیشمند است که گاه با تعلیق هوشمندانه‌ای در لایه‌های زبان، شعر را به چشم‌اندازی زیبا و بکر رهنمون می‌کند. از منظری دیگر ساختار منسجم و تقابل‌های دیالکتیکی در شعرهای نظام‌شهیدی نیز باعث شکل‌گیری معنا در سطوح مختلف می‌شود. به عبارتی می‌توان گفت در دستگاه فکری نظام‌شهیدی طبیعت عنصری برجسته است. او با تردید و بدگمانی به جهان و پدیده‌های پیرامونش می‌نگرد و تجربه‌های شاعرانه و ذهنی‌اش به‌خوبی توانسته به عینیت تبدیل شود. عینیتی تلخ که در حین حال، تصویری زیبا به‌دست می‌دهد. گرایش شاعر به سرایش طبیعت و میل ناب او به بومی‌گرایی و تعمیم اِلمان‌های آن در چشم‌انداز متن و خلق سوژه‌های ناتورالیسمی با بسامد فراوان در اغلب شعرهای کتاب یادشده به چشم می‌خورد. درآمیختن رنگ طبیعت با رنگ واژگان، چشم را حتی مسحور می‌کند؛ اما این وضعیت خود شائبه‌هایی را به‌همراه دارد؛ زیرا شاعر باید بتواند ریزبینانه و با در دست داشتن ذره‌بینی به جهان بنگرد؛ چراکه صرفاً آوردن کلمات و عناصری چون باد، صحرا، باران، آسمان، ابر، کوهستان و بیابان با بسامد زیاد در چیدمان شعرها و تکرار این فرایند می‌تواند کتاب را به‌سمت یکنواختی هدایت کند و این آسیب در خوانش شعر به کسالت متن منجر خواهد شد. کلی‌گویی یکی دیگر از آفت‌های جدی این اثر است. گویی مؤلف برای تکوین تدابیرش مانیفست صادر می‌کند.

نقاش صحنه‌های صحرایی/ به رنگ‌ها چیزی نخواهم افزود/ که پاک خواهند شد در کشاکش این خطوط پیچیده/ چیزی افزوده نمی‌شود/ برای ما که در جهان سکوت لب می‌زنیم/ صحرا همیشه صحرایی است در ما مثل سکوت پهناور

شعرهای این مجموعه روایت خطی را دنبال می‌کنند. گویی مؤلف با ترفند از پیش تعیین‌شده‌ای مخاطب را به خوانش شعر دعوت می‌کند. در کتاب دوباره ماه را روشن کن که کتاب اول نظام‌شهیدی است، مؤلف متأثر از سنت‌های پیشین خود چون نیما و زبان شعری فروغ و شاملوست و بار فرهنگی تاریخ ادبیات پیش از خود را در اشعارش بر دوش می‌کشد که در این کتاب با روند رو به رشدی مواجه نیستیم. آرکائیسم متأثر از زبان شاملو آن‌قدر در این مجموعه ریشه می‌دواند که شعرهای نظام‌شهیدی را گاه با تجربه‌های درجه سه شاملو اشتباه می‌گیریم. علی‌رغم وجود سطرهای درخشان در برخی از شعرهای این اثر آرکائیسم سنگین زبان متن را در دام مفاهیم اسیر کرده و شاهد یک نوع بی‌توازنی در مجموعۀ مذکور هستیم. همچنین شفاف‌نبودن و ناتوانی شاعر در تصویرسازی و ناهمگونی مضامین و استفاده بی‌جای شاعر از اصطلاحات عرفانی، فضایی سنگین و کلاسیک را بر اثر حاکم کرده است، به‌طوری که هماهنگی لازم بین سطور بر هم‌ ریخته و کلیت درونی متن را مختل کرده است. نظام‌شهیدی در کتاب دومش که در واقع بهترین کتاب این شاعر نام‌آشنا نیز هست، عموماً سعی می‌کند دغدغه‌های زنانه را به تصویر کشیده و از تفکر مردسالار عبور کند و آن را به چالش بکشد. مؤلف در مجموعۀ یادشده نسبت به مجموعۀ قبلی خود گام‌های استواری برداشته و آنچه در این مجموعه که به‌وضوح ملموس است شاعری با تلاشی درخور کوشیده به زبان خاص خود نزدیک شود، زبانی که این بار تحت‌تأثیر هیچ شاعر دیگری نیست.

در این اثر شاهد تولد شاعری هستیم که برخلاف شلنگ‌تخته‌اندازی‌های بیهودۀ شاعران هم‌دوره‌اش و با دوری‌گزیدن از بازی‌های زبانی بی‌اساس در متن به‌طور هوشمندانه‌ای از کلمات به سود شعر بهره می‌جوید، به این ترتیب که بیشترین معنای ممکن را با کمترین واژه‌ها به ذهن القا می‌کند و با سطوری کوتاه و استفاده از پایان‌بندی‌هایی کوبنده‌ توانسته شعرش را جامه‌ای نو ببخشد. بدون تردید می‌توان اذعان کرد نازنین نظام‌شهیدی در این کتاب، هم در نظام اندیشگانی و هم در حوزۀ زبان دچار تحولی عمیق شده و به شکل آگاهانه‌ای از فضای رمانتیک دوری می‌جوید و دست به طرح پرسش می‌زند. پرسش‌هایی که پاسخشان در خوانش‌های متعدد اثر کاملاً مستتر است.

دیگر بر‌نمی‌گردم/ مگر برای خیال‌گردی در خیابان/ وقتی خانه‌ها در شن فروریخته‌اند/ و ساعت‌ها ‏هیچ خانه‌ای را بیدار نخواهند کرد/ دیگر برنمی‌گردم مهربانی خیابان و غروب کافی بود/ ساعت شنی را برنگردانید

نظام‌شهیدی در مجموعۀ من معاصر باد‌ها هستم که آخرین کتاب منتشرشدۀ او در زمان حیاتش بود، نسبت به شعرهای پیشین خود عقب‌گرد محسوسی را آزموده است. در این مجموعه با نوعی شتاب‌زدگی و تمرکزنداشتن شاعر در خلق تصاویر روبه‌رو هستیم. این بار دگردیسی شاعرانه‌ای را در حوزۀ اندیشه یا در مکاشفۀ زبان او شاهد نیستیم و گاه شاعر درست مانند اشعار کتاب نخست خود در دام سطحی‌نگری و کلی‌گویی گرفتار می‌شود و رفتار کوششی او برای ساختن شعر در متن کاملاً محسوس است. این موضوع نهایتاً نوعی آشفتگی فکری را برای نظام‌شهیدی رقم می‌زند و همۀ داشته‌ها و آموزه‌های او در باب نوشتن گویی از خاطر شاعر بال گشوده است.

با لبخند ابری‌اش/ صبح می‌آید/ بر شیشه می‌ایستد/ مثل کودک گیجی/ سرک می‌کشد/ اینک من اتاقی مه‌گرفته‌ام / که اشیا ساده‌ام یک‌دم/ توری سپید می‌پوشند/ و یاد می‌گیرند/ که ترک‌های خود را/ به مرهمی بپوشانند/ سر از دامان ابری شهر/ برگرفته است/ زنی که آن سو میان ملافه‌ها/ پلک باران گرفته‌اش را/ باز می‌کند/ با لبخند ابری‌اش/ یک‌دم/ صبح گیج را می‌نگرد/ جهان آشناست/ و همچنان آفتابی نیست/ اما من معاصر بادها هستم

بارت در کتاب لذت متن، متن‌ را به دو گونه تقسیم‌بندی می‌کند. دسته‌ای که در خواننده ایجاد لذت می‌کند و دستۀ دوم که در خواننده ایجاد سرخوشی می‌کند. سرخوشی گونه‌ای از لذت است که با نوعی فقدان همراه است. متن‌هایی مانند نوشته‌های تولستوی که خواننده را عمیقاً در جریان روایت باقی نگه می‌دارد و خوانش آسانی به همراه می‌آورد، اما در دستۀ متن‌های لذت‌بخش قرار می‌گیرد و آن نوشته‌های غالباً پست‌مدرن که مخاطب را به چالش می‌کشد و بر دوش خواننده سنگینی می‌کند در دستۀ متن‌های سرخوشی جای می‌گیرد. به فراخور نگاه من شعر نازنین نظام‌شهیدی درست در جایی میان این دو تعبیر ایستاده است.

 

 

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب