انتخاب برگه

رشد روانی شناختیِ شعر زنانه، پس از فروغ ( تحلیلی بر شعری از آفاق شوهانی) – ثریا کهریزی

رشد روانی شناختیِ شعر زنانه، پس از فروغ ( تحلیلی بر شعری از آفاق شوهانی) – ثریا کهریزی

رشد روانی شناختیِ شعر زنانه، پس از فروغ ( تحلیلی بر شعری از آفاق شوهانی)

ثریا کهریزی

(این متن در فصلنامه تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” – سال اول– شماره چهارم– تابستان 1397– منتشر شده است.)

شعر پیشرو زنان در دهه ی هفتاد  همراه و هماهنگ باکلیت زایای شعر, به پیشرفت و اکنون در دهه ی نود پاسخ می دهد!. دهه ی هفتاد دهه ی کسب تجربه و نمود تحرک در شعر نیز درشعر منتسب به زنانه بود و پس از گذشت دو دهه, هنگام پویایی و پاسخ دادن است!. دراین برهه سوال تکراری اما اساسی از شعر زنانه این است که: آیا در حال عبور از فروغ هستیم؟

پاسخ مثبت است، به چند دلیل:

یک) تجربه ها و تحرکاتی که از دهه ی هفتاد آغاز گردید که منشاء گفتمان و بروز صداهای متکثر و نمود و جلوه گری در شعر شد, به طور طبیعی بر رشد روانی شناختی و خرد جمعیِ شعر زنان نیز موثر واقع شد به گونه ای که “خودپنداره” ی زنانه به صرافت احراز “هویت جنسی” خود افتاد و سپس به “نقش پذیری جنسیتی” نائل آمد. درنهایت طی این دو دهه شاهد رشدی رضایتمند در  خودپنداره ی جنسیتی و “زاویه ی دید”زنانه در شعر و اندیشه ی زنان هستیم. ناگفته نماند که در آن اثنا قدم های اشتباه زیادی هم از سوی برخی زنان شاعر برداشته شد و متاسفانه به نوبه ی خود صدماتی به شعر وشخصیت زن وارد آورد.

دو)  زن امروز در مقایسه با همه ی دوران ها, خاصه در مقایسه با چند دهه ی گذشته  به مراتب, تحصیل کرده تر است و این مسئله به نوبه ی خود به اعتماد به نفس, استقلال فکری- اقتصادی ودرکل به سهم توانایی های زنان دراین برهه از زمان افزوده است.

سه) به دلیل دسترسی زنان به اطلاعات روزِ جهان از طریق دنیای مجازی و… که در اختیار داشتن و شریک شدن در عصر اطلاعات, احساس قدرت را در زنان تولید و تقویت کرده است .البته که دراختیار داشتن اطلاعات, به مثابه دراختیار داشتن ثروت و قدرت است و به دنبال احساس قدرت نیز احساس “کفایت” و عزت ایجاد می شود. به عبارتی زن امروز دیگر همانند زن گذشته (زن سنتی) در پستوها و نهایتا در یک جمع کوچک دانشگاهی, باشگاهی, و فروشگاهی محدود نمی شود. او اکنون با اراده ی زدنِ یک دکمه می تواند در اجتماعاتی میلیون نفری- هرچند مجازی- حضوریافته و برابرجهانیان رخ بنماید!.

چهار) عینک فرهنگی به دلیل عوامل بالا و علل و عوامل دیگری, هرچند به قدر مطلوب نه! اما به میزان معنی داری نسبت به گذشته به افق تحول خود مبنی بر نگرش نوین و عادلانه تری نسبت به زنان به رشد رسیده به آن معنی که الف افکار زن, پیشتر از قاف قامت او در عینک فرهنگی مردانه دیده می شود.

شعر آفاق شوهانی از آن دسته شعرهایی ست که درحین رشد عینک فرهنگی و خود-پنداره ی جنسیتی به تله ی کج پنداری تابو شکن نیفتاد و با عزت نفس و پویا بدون کمترین آسیبی به سرمنزل  دهه ی نود رسید و خود را به عنوان شعر زن، از نظر جهان بینی و رشد روانی فردی قابل دفاع کرده است.

فدرال سامباتایی ( برای مردم ایلام )

دیگر از من بیرون آمده ام

گوشه هارا شکسته ام

دیگر حتا “تو” قدر مطلق نیست

فدرال سامباتایی شما را می خواند

از محورِ مختصات راه می برم

به اعداد صحیح سوت می زنم

این پیر مرد چرا عصا نمی گرداند شال نمی اندازد,

ازچشم های من مگر برنخاسته؟

مگر من چهارده ساله اش نیستم؟

رنگ خون شب معاشقه دارد لب هایم

ودر تیرگی موهایم,

شب, مقروض مقروض است

بیا بیا آریوخ نشین من!

من!؟

بانوی سامباتایی!

ازصدایم نترس!

این تارها را

عشق الماس زده

ورعشه ی دستانم را جنون به هم بافته

بیا غرور نوزده سالگی! خورجینت را بگذار!

بگذار کنار چشمان ات لبی تر کنیم

آقای من دستان ات را بده!

ما به خواب بانو راه می بریم

فتوریسم ما دیوانه کننده است

“ماه سبذان”! چهره ات را “سیو” کرده ام

ودیگر دل تنگ دوری ات نیستم

سرچ کن, سرچ کن!

ها! یه خومم خو بنور خدا یه خومم

چین و چروک صورت ام را این طور تیغ نزن, نترس!

نترس! دختر!

نرمه ی دست به گوش و پشت گردن ام نینداز

تا بی نهایت کش نده این تیغ و این گردن را

چند قطره

چندقطره کافی بود

تا پنجه به دیوار زدم

وفدرال سامباتایی را از”من” و “تو” ساختم

فقط با چند قطره

و به نام عشق

( آفاق شوهانی )

بیاییم در ابتدا کلید واژه های این شعر خانم آفاق شوهانی را معرفی و با نمونه شعری از فروغ مقایسه کنیم وآن گاه سوال بالا را یک بار دیگر از خود بپرسیم که آیا به طور واقعی شعر آفاق به مثابه نمونه ای از شعر زنان توانسته است از فروغ عبور کند؟

دیگر از من بیرون آمده ام

گوشه ها را شکسته ام …

شاعر بدون هیچ واسطه و با بیانی محکم ورسا گزاره هایی را به آگاهی می رساند و آن, خارج شدن از منیت شخصی و فردی و ورود به جمع و اجتماع است. او خروج از جهان کوچک فردی و کسب نگاه وسیع تری ( جهانبینی )را به آگاهی خود و مخاطب می رساند. ورود به زمان, فضاهای فکری نو, و البته ورود به مرحله ای متفاوت تر که در مبنای زیستی آن را به عنوان دوران کمال عقلی و پختگی زنانه می شناسیم. شاعر می خواهد این پیام را به مخاطب و به خودش بدهد که با شکستن گوشه نشینی به میدان آمده و حرف برای گفتن دارد.

سطر” گوشه ها را شکسته ام ” شاید اشاره به خروج از گوشه نشینی زنان, به عبارتی خروج از پستو ها باشد. و در خلال آن, طیِ یک مرحله ی سنی ( خروج از جوانی و ورود به مرحله ی پختگی میان سالی) باشد. نیز سطر مذکور خروج از انزوا و گوشه های فکری بسته یا اتاق منزلی را تداعی می کند که با گشایش درِ آن, و قدم نهادن به بیرون، همه ی آن اسارت ها, تنگ ناها وتنیدگی هایی که فرد را گیر انداخته, درهم شکسته می شود. و با نگاهی دیگر آن را می توان به ترتیب شکستن ِچهارچوب “من شخصی” چهار چوب انزوای ِفردی وچهارچوب های اجتماعی (تابوها)  خواند.

شاعر با صراحت بیان خود در همان سطرهای ابتدایی شعر, پیامِ مشخص “ابراز وجود” خود را منتقل می کند!

سوال احتمالی این که آیا هرکس در شعر جسور بود و یا تابو شکنی کرد, به مانند فروغ است یا که از فروغ گذرکرده؟ پاسخ منفی است؛ چرا که فروغ بر خودپنداره اش چیره بود, جهان بینی داشت, عینک فرهنگی اش مغلوب اپیدمی نگاه مردانه نبود و در نهایت بر خویشتن خویش به عنوان یک زن! آگاه بود واشراف داشت. و گرنه در شعرش پس ازکاشتن دست هایش درباغچه سه بار تکرار نمی کرد: سبز خواهد شد می دانم, می دانم, می دانم…

فروغ بر خویشتن زنانه ی خویش که زایاست و مستقل ومتفاوت از جنس مخالف خود است آگاه بود که واژه ی ” می دانم” را به تکرار و تاکید گفته وگرنه از زاویه ی دیدی مردانه, چنانکه مردی دستانش را در باغچه می کاشت هیج گاه به قاطعیتی که فروغ گفته: سبز خواهد شد می دانم, سخن نمی گفت چرا که او زن نیست و حس توان زایش و روییدن دراو وجود ندارد.

 آفاق هم بر خویشتن خویش آگاه است که با صراحت می گوید:

دیگر از من بیرون آمده ام

گوشه ها را شکسته ام

دیگر تو قدر مطلق نیست … ،

 

و یا:

از محور مختصات راه می برم …

که این اذعان, خود گویای دارا بودن متغییر آگاهی و دارا بودن نقشه های شناختی شاعر است که مختصات را می داند! و اینکه به مرحله ای از رشد روانی/ فکری رسیده است که می تواند آنچه که در خود و پیرامونش هست را خوب ببیندو تحلیل کند. و این به نوعی نشانگر جهان بینی در شعر آفاق شوهانی ست, اگر درک مان از جهانبینی درست باشد. چرا که جهان بینی آن نیست که اخبار و احوال و اوضاع جهان را در شعر آورد, آن حرفه ی روزنامه نگار و رسانه است. جهان بینی آن است که شاعر به مرحله ای از خرد و رشد شناختی و روانی نائل آید که در برابر اوضاع و احوال فردی و جهانی به ” اظهار نظر” برسد:

به اعداد صحیح سوت می زنم…

درست همان گونه که آفاق به آن رسیده و در برابر گزینه های درست و غلط موضع گرفته و اظهار نظر می کند.

خانم آفاق شوهانی دراشعارش اثر انگشت زنانه دارد و محرک ها را از فیلتر ذهن زنانه اش (عینک فرهنگی اش ) عبور می دهد:

این پیر مرد چرا عصا نمی گرداند شال نمی اندازد,

از چشم های من مگر برنخاسته

مگرمن چهارده ساله اش نیستم؟

رنگ خون شب معاشقه دارد لب هایم …

در واقع آفاق شوهانی در این شعر, همزمان چند مرحله از رشد را هم به صورت فیزیولوژیایی و هم روانی, شناختی طی می کند و آن از نظر زیستی, تجربه ی مرحله ی میانسالی ست که طی فرایندی شکل و طرح اندام زنانه دچار تغییراتی می شود و اگر این مرحله سالم طی نشود می تواند به اختلالاتی همچون اختلال  افسردگی منجر شود.

شاعربا مرور و تداعی اوان عمر خویش:

از صدایم نترس!

این تارها را

عشق الماس زده …

ویا:

بیا غرور نوزده سالگی! خورجینت را بگذار!…

به تداعی و مرور ریشه ی خود( تمدن ایلامی) می پردازد و آنگاه تمام این تجربه ها و اکتسابات را که بر تمامی آن ها چیره و مشرف است, بایک جهانبینی زنانه بروز داده و همانگونه که عرض آن رفت به منیت جمعی ای دست یافته و در نهایت ابراز وجودو ابراز نظر می نماید:

فدرال سامباتایی را از من و تو ساختم…

و: سرچ کن, سرچ کن!

ها! یه خومم خوبنور خدا یه خومم

چین و چروک صورت ام را این طور تیغ نزن…

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب