انتخاب برگه

ما jazz بازها – خالو خالد

ما jazz بازها – خالو خالد

ما jazz  بازها

خالو خالد

 

تصویری در ذهنم بدون تغییر مانده – حدس می زنم – تصویر دشتی و کارگاهی در میان، هر­چه می­ گردم هیچ یادداشت و خاطره­ ای نمی ­یابم که دریابم  تصویر از کجا آمده است:

دورادور نمایان بود، در میان فضای مه آلود که کران تا کران را پوشانده بود، مه و غبار با تمام قدرت مبهم سازشان یارای فرو بردن سایۀ وهمناک کوهساران را نداشتند، پس در پناه فراز کوهساران اعماق بیهوده را پشت سر گذاردم و به دیدار در سترگ زنگ زده که پنداری تنها از آن مکان والا هویداست ره می­ سپارم. ملموس است، درزهای سرتاسری نشان از پوسیدگی دارند، پوسیدگی جراحتی­ست، زمان نه تنها التیام نمی­ بخشد بلکه عمیق ­ترش می ­کند. اما روان بودن غلطک­ های کوچک که زیر در کار گذاشته شده از برای کشویی باز و بسته شدن، نشان زنده بودن و نفس کشیدن و توان مقابله با اعصار از سر گذشته دارد.

کوتوله­ ای فرتوت، چین­ های صورتش نقش ­ها نگاریده ­اند، پنداری خواستار ترسیم شمایلی ازلی بوده­ اند، هیأت صد و ده سانتی، پیچیده در ردای حریر اطلسی، پنداری زره بر تن، ریشی انبوه در امان خاندان عنکبوتیان چون کلافی چند لایه از فولاد شده است، شکم برآمده در مسیر باد شنزایِ بی مهابا را پنهان می­ دارد، شب کلاه نیلگون با ستاره ­های درشت زرد درخشان مزین شده را از زیر بغل بیرون می ­کشد، چشمان را چنان ریز می­ کند گویی بخواهد لبخند براقش را پنهان کند، به پهنۀ غلیظ مه آلود با سوز سرمای دو چندان شده ­اش چون حریفی پست می­ نگرد…

متن کامل این داستان کوتاه در فصلنامۀ تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” (سال دوم – شماره پنجم – پاییز 1397) منتشر شده است.

درباره نویسنده

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب